سخني با رتبههاي برتر كنكور
بزرگي ميگفت تا به حال در كويري در ايران راه رفتهايد تا به واحهاي برسيد و سپس لبان تشنه خود را از آن واحه سيراب كنيد؟ ما با كدام بخش از ميراثِ ملي- ميهني اُنس و الفت يافتهايم تا به هنگامِ ترك آن، تعلقهاي ديرينه در جهانِ سيال، از ثبات و تعهد بگويد؟
مدتهاست زاويه جمعي بخشهايي از مردم روشن است. ميگويند ساختارهاي ناشايست و ناكارآمد، نخبگان شايسته را فراري ميدهند. انگشت اتهام مدتهاست حكومت را نشانه رفته و به قدر كافي نيز از آن مشروعيتزدايي كرده است. اما در اين ميان و پرسش حياتي، پرسش از اخلاقِ مسووليت است. آيا همين اخلاقي كه ريشه در فتوت و پهلواني و ميراث ديرينه و ملي ما دارد، همين اخلاقي كه عياران را با دست خالي در برابر ستمكاران به دفاع از مردم قرار ميداد، همين روحيهاي كه بيشتر اهل مبارزه است و كمتر اهل جاخالي دادن، بيشتر متعهد و مسوول است و كمتر وا ميدهد، همين اخلاق نيست كه ميتواند امروزه چراغِ راهِ ما باشد؟ پشتِ سر ما چه ميراثي و در كجا نهفته است كه بايد احيا شود؟ جز شما نخبگان اين جامعه به عنوانِ سرآمدان و پيروزمندان كه در همين سنت پهلواني و عياري ريشه دواندهايد، چه كساني قرار است در مقامِ احياگران، پيشقراولان اجتماعي ما باشند؟
در پسِ پشتِ آن كاغذ مشبك و آن خانههاي كوچك تستهاي كنكور، عشق منتظر و نهفته مانده است. آموزش كنكوري و فشاري كه سالياني است زندگي شما را در بر گرفته و تحتالشعاع خود قرار داده، جا را براي شنيدن اين حرفها تنگ كرده است. ميدانيم كه شما بيش از آنكه بتوانيد در اين وضعيت مداخله كنيد، محصول آنيد. ميدانيم زندگي شما و بلكه زندگي جمعي همه مردم در مخاطره است و ما مشكلاتِ عديدهاي داريم. با اين حال ما در كنار هم و به هم فكر ميكنيم تا نوعي آشوبِ جمعي، اين خوشخيالي و روياي فردي را بتاراند. تا نگراني جمعي، هنگامي كه مادرانمان به ما ميانديشند، هنگامي كه معشوقهمان را به خواب ميبينيم، هنگامي كه دوست ميداريم و دوست داشته ميشويم، هنگامي كه دلآشوبِ عزيزي، دوستي، هموطني و همسايهاي هستيم، باز ما را به يكديگر پيوند دهد .
اين واژهها به قصد آن نوشته نشده كه وجدان شما يا هر مهاجر ديگري را معذب سازند. حتي فراخواني به ماندن نيز نميدهد. اين شماييد كه تصميم ميگيريد بايد برويد يا بمانيد. اما اينكه در اين فكر كردن، در تصور كردنِ آينده، به چه ميانديشيد، براي همه ما مهم است. براي جامعهاي كه شما را نخبگانِ خود ميداند. اين واژهها حتما رويايي در سر دارند. اين روياها، ارزشهايي چون آزادي، مسووليت، عشق، همبستگي، دوستي، برابري و برادري، وطن، شرافت، حقيقت و ... را در عصري كه ارزشها از تاب و توان افتاده و مرجعيتهاي اخلاقي از ميان رفته است، باز به رويارويي با بحرانِ پوچي و نهيليسم، با سيطره و سلطه پول و پيشرفت، با لذتجويي و عدم تعهد، فرا ميخواند. حتم داريم كه شما با ايران و مسائلش، در نسبت و رابطهايد و وقتي به خود ميانديشيد، به همه ايران ميانديشيد. حتم داريم كه خوشبختي، فقط به صورت جمعي، امكانپذير است.