• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5568 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۷ شهريور

يادداشتي بر نمايش «چه» به نويسندگي و كارگرداني مهران رنجبر

وداع طولاني «چه» با لري

آناهيتا ايزدي

پال وُدراف در كتاب خود «ضرورت تئاتر: هنر تماشا و تماشايي‌شدن» هدف تئاتر را توليد عاطفه‌اي مي‌داند كه ما را درگير كند و موجب شود مشخصا چيزي را تماشا كنيم. او عاطفه يا دل دادن به اثر نمايشي را گونه‌اي احساس تعريف مي‌كند كه بتوان در آن «درباره كسي بودن» بسيار يافت. اگرچه وُدراف «زيبايي»، ‌«تيزهوشي» (به اميد به دست آوردن خرد) و «شوخ‌طبعي» (دليل لذت از خنده خود) را از دلايل داخلي تئاتر براي ماندن‌ تا آخر نمايش مي‌داند، اما معتقد است كه اينها خصوصيات منحصر به فرد و لزوما دلايلي براي دل دادن به يك اثر نمايشي نيستند، چراكه مي‌توان آنها را بيرون از تئاتر نيز يافت. وُدراف دلايل تئاتري تماشاي يك اثر تا پايان آن را عمدتا پيرنگ و شخصيت‌پردازي اثر مي‌داند كه تقريبا هميشه دليلِ دل دادن به اثر نمايشي نيز هستند. او معتقد است كه تماشاگرانِ خوب از دلايلِ دل دادن متناسب با هر اجرايي آگاهند و با اين دلايل به اين پرسش كه «چرا بايد به اين اجرا دل بدهيم؟» پاسخي منحصربه فرد مي‌دهند.  با اين مقدمه به اين پرسش مي‌پردازيم كه چرا نمي‌توان در جايگاه يك تماشاگرِ خوب به نمايش «چه» دل داد.  نمايش «چه» به نويسندگي و كارگرداني مهران ر‌نجبر كه اين روزها در تماشاخانه ايرانشهر رو‌ي صحنه است، با دو شخصيت، نبردي لفظي است ميان «چه گوارا» با‌ بازي مهران رنجبر و «لري كينگ» با بازي مهدي يگانه. رنجبر براي اينكه اين نبرد لفظي را، از منظر نشانه‌شناسانه، به امري فيزيكال تبديل كند، رينگ بوكس را به عنوان تمهيد صحنه‌اي برگزيده است تا از اين طريق بستري فراهم نمايد از فرم‌ها و حركاتي كه مبناي آن‌ را آموزه‌هاي ميرهولد و گروتفسكي مي‌داند. رنجبر ژانر اثر خود را مونوگرافي مي‌داند، اما اين نوع تاكيد بر دسته‌بندي‌هاي ژانري صرفا تلاشي است به منظور روشنفكرانه جلوه‌دادن ضعف‌هاي اساسي در پيرنگ و شخصيت‌پردازي اثر. چراكه شخصيت‌ها اساسا روايت نمي‌كنند، بلكه همچون گفتارهاي ويكي‌پديايي، خود را معرفي كرده و به نمايندگي از ليبراليسم و كمونيسم مشغول بيانيه صادر كردن هستند، آن‌هم به سطحي‌ترين شكل ممكن و با تكراري‌ترين فرم‌ها و تمهيدات صحنه‌اي موجود. اما آموزه‌هاي ميرهولد و گروتفسكي كه رنجبر بازهم به عنوان تمهيد و پشتوانه‌اي دهن پركن به آنها چنگ مي‌زند‌، براي يك مخاطب آگاه كه تجربه زيسته و عملي با اين آموزه‌ها را در معتبرترين كمپاني‌هاي اروپا داشته، اين پرسش را ايجاد خواهد كرد كه رنجبر اين آموزه‌ها را در كدام مدرسه و كمپاني تئاتر يا تحت نظر كدام ميرهولد و گروتفسكي‌شناس فراگرفته است. چراكه نه خودزني‌ها و بالا و پايين پريدن‌هاي او روي صحنه و بعضا فرم‌هاي انتخابي دسته دوم و سومي كه به عنوان آموزه‌هاي ميرهولد و گروتفسكي در تئاتر و آموزشگاه‌هاي تئاتري ما حقنه مي‌شوند، نشاني از درك و به‌كارگيري اصولي و اجرايي اين تكنيك‌ها و آموزه‌ها هستند و نه تمهيد موسيقيايي كه رنجبر در قالب فيگوري كه از لحاظ ظاهري گريمي همچون فيگورهاي تئاتر كابوكي دارد و از منظر موسيقيايي و زباني تمايل به اپراي غرب، نسبت درستي دارد با آنچه در «مركز گروتفسكي» يا «كمپاني آواز بزها» در شهر ورسلاووِ لهستان تمرين مي‌شود. بنابراين نمايش «چه» باوجود پرسوناژهاي پرتحرك و «همدردي‌هاي آوايي» فيگور موسيقيايي‌اش و چنگ زدن‌هاي كارگردان به آموزه‌هايي از نام‌هاي بزرگ، نمايشي است ملال‌آور كه به قول وُدراف ناشي از محروميت است يعني ملال از نبود درگيري عاطفي. اگرچه اين اثر در لحظاتي كوتاه، براي مثال در ديالوگ ذهني ميان لري كينگ و مادرش، پتانسيل‌هايي براي اين درگيري عاطفي دارد، اما مشكل اساسي اين اثرِ نمايشي اين است كه نمي‌توان به واقع براي آنچه روي صحنه رخ مي‌دهد در جايگاه تماشاگر اهميت قائل شد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون