تجربه بستن يا نبستن كمربند ايمني
ابراهيم عمران
چند وقتي است به بهانه رصد كردن موتورسواراني كه از كلاه كاسكت استفاده نميكنند؛ سر تونل حكيم ماموران پليس مشغول اعمال قانون هستند كه فينفسه كردار ناصوابي نيست. ولي اين رعايت نكردن موتورسوران سبب ترافيك از بزرگراه كردستان ميشود. چه كه اين ماموران درست سر ورودي تونل؛ كافي است راكبي را توقيف نمايند كه اين عمل، موجبات معطلي زيادي براي ماشينهاي در حال تردد ميشود. جدا از اجراي قانون، آنچه ميتواند در اين رهگذر موجب توجه باشد؛ قانونگريزي عده زيادي است كه با مخدوش كردن پلاك به هر طريق سعي در فرار از مهلكه دارند و شادمانه بعد از گريز؛ گاز بيشتري به موتورهايشان ميدهند و پيروزمندانه با لبخندي بر لب؛ در تونل مشغول خودنمايي هستند! جالب اينكه فردا نيز همين رويه تكرار ميشود. گيريم عدهاي ندانند و تسليم قانون شوند ولي تعداد بيشماري با علم و آگاهي تن به اين قانونگريزي ميدهند. مجري قانون نيز، هم از روي وظيفه و هم از جهت تذكار و ايمني؛ هر روز در اين نقطه حضور دارد و روزهايي هم كه نيست؛ ترافيك كمتر و موتورسوران نيز خوشحالتر! صحبت اما بر سر چرايي اين رويه نادرست است. گويي مشخص ميشود جريمه و تنبيه مالي براي اجراي قوانين تا حد زيادي مثمرثمر نيست و ماداميكه روح قانون در نهاد افراد جاري نشود؛ هيچگونه تنبيه و توقيف ره به جايي نميبرد. وقتي موتورسوار كه لامحاله بايستي بر سر جان خويش؛ قمار نكند و كلاهي بر سر نهد ولي اين عمل را انجام نميدهد؛ چه معناي پنهان و پيدايي ميتواند به قانونگذار و مجري آن ارسال نمايد؟ به همين سياق بر سر ساير مسائل جامعه كه جريمه مالي و محروميت وضع ميشود، نميتوان اميد زيادي به اصلاح امور داشت. سالها گذشت تا بستن كمربند به امري قابل قبول تبديل شد. نميتوان البته اعمال جريمه را در اين قبول كردن، ناديده گرفت. ولي آنچه رانندگان را وادار به اين امر نمود، قبول ذهني اين قانون بود و بس. رانندهها حاضر بودند جريمه شوند ولي كمربند نبندند! ابتدا به ساكن در جادهها كه اصلا نميبستند! با ايما و اشاره رانندگان مقابل در جادههاي دو طرفه، سريع مبادرت به بستن مينمودند! برخي نيز در شهرها قائل به اين قرتيبازيها نبودند و بستن كمربند را سوسولبازي ميدانستند! زمان كه گذشت و جريمهها هم به صندوق هزينهها اضافه شد و رانندهها اين هزينهكرد را نيز به سبد مسافرتها افزون كردند؛ پليس نيز گهگاهي ناديده ميگرفت و به نوعي زير سبيلي رد ميكرد. گاهي دوربينهاي نامحسوس شايد به كمك ميآمدند. كمكمك هر دو طرف داستان متوجه شدند با جريمه نميتوان به فرجام خوبي برسند؛ مدتي به هم استراحت دادند. جنگ تقريبا مغلوبه شده بود به نوعي! وقتي زمان تفكر رسيد هر دو سوي ماجرا متوجه شدند؛ بايد امتيازاتي به هم بدهند. سرنشينان خودرو همگي موظف به بستن كمربند بودند. ولي نفرات جلويي در تيررس بهتري قرار داشتند! در يك توافق نانوشته، جلوييها كمربندها را ميبستند. عقبيها اما زياد رعايت نميكردند. مجري قانون نيز با كمي سعه صدر و اغماض ناديده ميگرفت. به هر حال اين يك پيروزي براي مجريان ميبود، چون نفرات جلويي دريافته بودند مراد از بستن كمربندها فقط گرفتن پول و جريمه نيست، بلكه حفظ جان هم، در مرتبهاي قرار دارد! حاليه نيز درصد بالايي كمربندها را ميبندند. پليس نيز خيالش از اين رعايت كردنها راحت شده است. جامعهشناسي پنهاني در اين رعايت كردن و نكردنها وجود داشت و دارد. اي كاش نويسندگان قانون، همين مورد بستن و اجرا كردن و نكردن كمربند را در پس ذهن خويش جاي دهند و به تهيه قانوننويسي مبادرت نمايند. چرايي اجرا نكردن سالهاي ابتدايي را متوجه شوند و دليل رعايت اين سالها را نيز مورد مداقه قرار دهند. شايد در لوايحي كه مينويسند به كارشان آيد كه بسان كلاه كاسكت نداشته موتورسواران نباشد كه گهگاهي بر اجراي آن اصرار دارند و ماههايي هم فراموش ميكنند. ديدن جزييات هر قانون و شباهتهاي ذاتي هر يك به هم، ميتواند درهاي جديدي به روي قانونگذار باز نمايد كه ماحصلش به سود طرفين است.