• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5577 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۰ شهريور

زندگي و هنر «پروين» در گفت‌وگو با فريبا هدايتي، نوازنده سه‌تار و از نزديكان او

ايمان داشت صداي زنان خاموش نمي‌شود

كمتر كسي مي‌داند پروين بعد از انقلاب به عنوان هنرجوي گمنام در كلاس‌هاي سه‌تار ذوالفنون كمانچه اردشير كامكار و...شركت مي‌كرد

سيمين سليماني

سال 99 مي‌خواستيم با پروين نوريوند، معروف به «پروين» خواننده محبوب و خاطره‌ساز چند نسل، گفت‌وگو كنيم. هيچ رد و نشاني از او نبود تا اينكه دوستي خبر داد كه او جايي دور از هياهو در خلوت خاص خود زندگي مي‌كند. فهميدم ممكن است تماسم او را بيازارد. اواخر سال 1401به فاصله نسبتا كوتاهي دو ويديو از پروين در فضاي مجازي وايرال شد. در اولي خواننده شهيرِ راديو گلها با ضرب گرفتن روي ميز در سالمندي تصنيف «غوغاي ستارگان» را همچنان به زيبايي خوانده بود و دومي برنامه‌اي بود كه دوستانش براي تقدير از او تدارك ديده بودند. ديري نپاييد كه سومين خبر هم درباره او نشر و بازنشر شد: پروين از دنيا رفت. براي گفت‌وگو درباره او سراغ هنرمندي رفتيم كه علاوه ‌بر حضور جدي‌اش در دنياي موسيقي، هم‌راز و هم‌نفس پروين بود. فريبا هدايتي در گفت‌وگو با «اعتماد» از هنر تجربه زندگي با پروين، بي‌هياهو بودنش، خلوت‌گزيني و عشقش به مردم گفت.

 

شما رابطه نزديكي با خانم پروين داشتيد. از شكل‌گيري آشنايي‌تان با ايشان بگوييد؟

من پنج سال هنرجوي استاد جنگوك بودم، پس از آن دوره پربار، براي آشنايي با سبك‌هاي مختلف در كلاس‌هاي استاد ذوالفنون شركت مي‌كردم. خيلي زود كمك‌حال استاد ذوالفنون هم شدم و ايشان شاگردان مبتدي را به من مي‌سپردند تا مراحل اوليه يادگيري را سپري كنند. در همان دوره بود كه خانم پروين براي فراگيري سه‌تار در كلاس ما حاضر شده بودند. من با خانم پروين و چند نفر ديگر در آموزشگاه بهارلوي آقاي ذوالفنون آشنا شدم كه بعدا دوستاني صميمي شديم. آقاي جنگوك پس از مدتي اجازه دادند در كنار كلاس خودشان به تدريس بپردازم و از آن روز به بعد به صورت رسمي معلم موسيقي شدم. همان افرادي كه در آموزشگاه آقاي ذوالفنون با من آشنا شده بودند، اولين شاگردان رسمي‌ام شدند كه خانم پروين هم جزو آنها بود. البته ما هيچ‌كدام اطلاع نداشتيم كه ايشان «پروينِ خواننده» است.

عجب! استاد ذوالفنون هم نمي‌دانستند؟

خير هيچ‌كس اطلاع نداشت...

چطور متوجه شديد؟

صداقت، درستي و استعداد در زمينه موسيقي ارتباط ما را نزديك‌تر كرد. فقط من نبودم كه به ايشان سه‌تار مي‌آموختم؛ ايشان هم متقابل راهنمايي‌هاي بجايي به من مي‌كردند. كم‌كم فهميدم آشنايي ايشان با موسيقي ريشه‌اي عميق‌تر دارد. فضاي جامعه هنري را خوب درك مي‌كردند و حد ذكاوت و توجه‌شان در به‌كارگيري تكنيك‌ها بيش از افراد مبتدي بود. تا اينكه به منزل‌شان دعوت شدم. گفتم «شما در زمينه موسيقي بايد عميق‌تر از اينها باشيد و اين را آدم به صورت عيني مي‌تواند درك كند.» مدتي بعد، روزي به شكل خصوصي به منزل‌شان دعوتم كردند. يكي از آلبوم‌هاي‌شان را آوردند و خودشان را معرفي كردند و گفتند دوست ندارند كسي بداند.

چرا؟

چون آرامش، خلوت و زندگي شخصي ايشان بيشتر از هر چيزي براي‌شان مهم بود و مي‌خواستند به دور از هرگونه هياهو باشند. همان‌طور كه در ابتدا گفتم، اولين شاگردان رسمي‌ام، صميمي‌ترين دوستانم شدند ولي چون خانم پروين خواسته بودند هيچ‌كس از ماجرا خبردار نشود، ديگر دوستانم تا 20 سال، نه از بنده چيزي شنيدند و نه خودشان چيزي گفتند. با همان جمع صميمي آمدوشد دوستانه داشتيم و كسي نمي‌دانست ايشان همان پروينِ خواننده هستند. من هم به خواسته ايشان احترام گذاشتم و هرگز تا زماني كه خودشان نخواستند، چيزي نگفتم. حتي به خانواده خودم.

اين راز روابط شما را نزديك‌تر كرد؟

ما روابط عميق‌تر و شناخت بيشتري نسبت به هم پيدا كرديم؛ حرف‌هاي هم را خوب مي‌فهميديم و در زمينه هنري باهم آميخته بوديم. به دليل تفاوت سني ممكن بود برخي سلايق متفاوت باشند ولي در نهايت درك درستي از هم پيدا كرده بوديم و از همه مهم‌تر در تعريف و جايگاه يك هنرمند باهم اشتراك نظر داشتيم؛ اينكه هنرمند بايد در دل مردم و به دور از هرگونه تظاهر باشد. هر دو معتقد بوديم هنر و يدك كشيدن عنوان هنرمند فقط به ارايه تخصصي كار نيست. يك هنرمند بايد از درون هم هنرمند باشد، زيبايي‌شناسي داشته باشد، اخلاق را رعايت كند و آزاده باشد. اين اشتراك نظر و نوع تفكر من در جواني، براي ايشان جالب بود.

و شما اين همه سال اين راز را پيش خودتان نگه داشتيد! اوقات‌تان در كنار هم چگونه مي‌گذشت؟

شعر مي‌خوانديم، به يكديگر كتاب معرفي مي‌كرديم، درباره شرايط اجتماعي و سياسي حرف مي‌زديم؛ ولي راستش بيشتر از هر چيزي از عشق و معرفت با هم حرف مي‌زديم. واقعيت اين است كه اين نزديكي از لحاظ روحي تا جايي پيش رفت كه به نوعي خودم را دختر و هم‌راز پروين مي‌دانستم؛ پروين نزديك‌ترين فرد به من شد و خوشحالم كه خودش هم حس من را داشت. هميشه مي‌گفت «چقدر خوشحالم كه با تو آشنا شدم، هم انرژي جواني داري و هم از نسل بعد من هستي.» اين برايش خيلي مهم بود كه با نسل بعد از خودش ارتباط برقرار كند تا جايي كه همچون مادر نمي‌خواست لحظه‌اي از من جدا شود و سعي مي‌كرد هميشه كنارم باشد. البته من هم از ايشان چيزهاي زيادي ياد گرفتم. يكي از مهم‌ترين آموخته‌هايم «صداقت و يكرنگي با خود» بود. من كه سال‌ها با پروين همنشيني داشتم مي‌گويم هرگز به خودش دروغ نگفت؛ حتي اگر اين صداقت به ضرر خودش تمام مي‌شد. هميشه چيزي را كه درست مي‌دانست، انجام مي‌داد، بدون درنظر داشتن هيچ منفعتي. من در زندگي‌ام انساني باصلابت‌تر، ثابت‌قدم‌تر و بي‌حاشيه‌تر از خانم پروين نديدم. درباره هركسي كه صحبت مي‌كرديم، به جز نيكي چيزي نمي‌گفت. يعني بُعد خوب شخصيت آنها را بيان مي‌كرد. مگر مي‌شود همه اطرافيان آدم اين‌قدر خوب و بي‌مشكل باشند!

از زيست هنري خانم پروين بگوييد.

پروين هرگز بدون موسيقي و هنر زندگي نكرد. شايد كسي اطلاع نداشته باشد ولي پروين يكي از نوازندگان خوب سه‌تار و شاگرد اول كلاس من بود تا قبل از اينكه زمين بخورد و دستش بشكند. يك روز كه از منزل خودشان در سرازيري خيابان الوند به سمت پايين مي‌آمدند، پاي‌شان ليز خورد و متاسفانه دست چپ‌شان شكست و تا مدت‌ها نتوانستند ساز بزنند و از آن به بعد ديگر دست‌شان كند شد. بعد از اين ماجرا بود كه تمايل پيدا كردند كمانچه ياد بگيرند و به كلاس اردشير كامكار رفتند. آنجا هم خودشان را معرفي نكردند و طبيعي بود كسي كه از عقبه، دانش و احساس ايشان آگاه نباشد، از گيرايي ايشان در موسيقي متعجب مي‌شد. جالب است بگويم كه من و پروين براي كلاس دف نزد آقاي بيژن كامكار هم رفتيم و عجيب‌تر اينكه ايشان دف را هم به خوبي نواخت، البته من يك ترم بيشتر نرفتم چون هدفم يادگيري اصول ريتم براساس دف و دايره بود كه بتوانم در كلاس با شاگردانم همراهي ريتم كنم، اما همان يك ترم استعداد پروين را ديدم، مي‌خواهم اين را بگويم كه پروين دست به هر سازي كه مي‌زد در آن مستعد و كوشا بود.

پس اين سال‌ها كه خانم پروين را نمي‌ديديم همچنان به دنبال موسيقي بودند؟

اصلا رابطه ايشان با هنر و موسيقي نه تنها قطع نشد بلكه بعد از آشنايي ما باهم، بده بستان‌هاي مختلفي از نظر فكري و حسي به وجود آمد. هر روز علاقه‌شان به دانستن در اين زمينه بيشتر شد و از فضاهاي صرفا تفريحي و فضاهايي كه زمان را به بطالت مي‌برد، كاملا منفك شدند. هرچه مي‌گذشت روح او لطيف‌تر و صيقلي‌تر مي‌شد. به جايي رسيد كه اطرافيانش را خودشان انتخاب مي‌كردند. با كساني كه اهل تجملات و حواشي بودند، آمدوشد نمي‌كردند. حتي برخي از اين افراد در دايره نزديك‌ترين افراد زندگي‌اش بودند ولي پروين با آرامش از آنها فاصله گرفت.

تا اينجا گفتيد كه خانم پروين سه‌تار كار كردند و كمانچه و دف. ساز ديگري هم كار كردند؟ و آيا شده بود سازي را حرفه‌اي دنبال كنند؟

به ايشان گفتم حالا كه سازها را خوب ياد مي‌گيري، خب تنبور را هم امتحان كن. اين شد كه پروين، دوره يكساله‌اي نزد آقاي كيخسرو پورناظري رفت، در اين كلاس هم كوشا و مستعد ظاهر شد؛ اما هيچ‌وقت قصدشان يادگيري به صورت حرفه‌اي نبود اما سابقه ايشان، از او يك نوازنده با استعداد و خوب ساخته بود. ايشان عاشق موسيقي بودند و زندگي‌شان با هنر عجين بود. ايشان در دكلمه كردن اشعار هم كار كردند و دوستدار اشعار فريدون مشيري بودند، به همين دليل در يك دوره هم شروع به حفظ اشعار فريدون مشيري كردند. بعدها كه دوستان‌مان فهميدند ايشان پروينِ خواننده هستند، در محافل خودماني از او خواهش مي‌كردند كه بخواند ولي ايشان اصلا از آهنگ‌هاي خودشان نمي‌خواندند و مي‌گفتند كه به جاي خوانندگي برايتان شعر دكلمه مي‌كنم و بايد مي‌ديديد كه چطور شروع به خواندن دكلمه‌هاي بلند مي‌كردند. زندگي پروين مملو از معنا بود و در تمام طول عمر به معناي واقعي غرق در هنر.

از ايشان بيش از 300 اثر به يادگار مانده اما مردم «غوغاي ستارگان» را بيشتر زمزمه مي‌كنند. درباره اين قطعه و بازخواني‌هاي آن چه مي‌گفتند؟

پروين با افرادي همچون آقايان بديع‌زاده، خرم، منفردزاده و... كار كرده بودند، اركستر جوانان هم خيلي تمايل داشتند پروين، خواننده آنها باشد با توجه به تعدد آثار پروين، ايشان همكاري‌هاي زيادي با هنرمندان مختلف داشتند. درباره «غوغاي ستارگان» مي‌گفتند كه فضاي خاصي دارد و اتفاقا نوازندگي آقاي خرم را در آنجا خيلي دوست داشتند و هميشه معتقد بودند اين قطعه حزن‌انگيز نيست و شعر، آن‌قدر استوار است كه آدمي را برافراشته مي‌كند. مي‌گفتند نمي‌دانم چرا خواننده‌ها هميشه آن را غمگين مي‌خوانند. مي‌گفتند اين شعر اُبُهت و شكوه دارد و كسي كه آن را مي‌خواند بايد آن را برافراشته بخواند و به همين دليل بازخواني‌هاي آن را نمي‌پسنديدند، گله مي‌كردند كه چرا خوانندگان به معناي شعر توجه نمي‌كنند، اين شعر اصلا غم ندارد بلكه سراسر شوريدگي و سربلندي است.

اثري بود كه محبوب خودشان باشد؟

برعكس كه همه قطعه «غوغاي ستارگان» را از ايشان بيش از همه مي‌شناسند، خودش روي اين تصنيف حساسيتي نداشت هميشه دنبال تصنيفي به نام «ليلا» بود البته نه ليلاي آقاي خرم؛ تصنيفي قديمي بود كه آقاي بديع‌زاده ساخته بودند به نام «ليلا» كه آن را پيدا نمي‌كرد. ما هم خيلي گشتيم، چون فقط بخشي از كارهاي‌شان را داشتند و همه آثار در آرشيوشان نبود. خيلي تصنيف ليلا را دوست داشتند و مي‌گفتند زماني كه سن كمي داشتند آن را خوانده‌اند.

وقتي از صحنه موسيقي خداحافظي كردند، در اوج بودند. هيچ‌گاه از دلايل اين كناره‌گيري با شما حرف زدند؟ دوست داشتند دوبتره بخوانند؟

هرگز نمي‌خواستند بخوانند؛ ايشان مي‌گفتند در اوج كنار رفتم و دلايل اجتماعي و سياسي خودشان را داشتند. به من اين‌طور گفتند كه «وقتي مديريت راديو به دست نظامي‌ها افتاد فضايي ايجاد شد كه خوشم نيامد كار در راديو را ادامه دهم.» همان‌طور كه مي‌دانيد پروين فقط در راديو فعاليت داشت و هرگز دغدغه ديده شدن نداشت. آن تعداد محدود كنسرتي كه با آقاي خرم داشتند هم كنسرت‌هاي خيري بودند. ايشان با احترام به نظرات ديگران معتقد بودند كه شهرت، انسان را از مردم عادي جدا مي‌كند و اين منفك شدن را دوست نداشت، دلش مي‌خواست در ميان مردم باشد، معتقد بود همه در هر جايگاهي چه خانه‌دار، پزشك، معلم و... در صورتي كه خوب كار كنند، مهم هستند و اينكه كسي كارش اندكي با ديگران متفاوت است نبايد خود را جدا از مردم بگيرد، اين جدا شدن از مردم اصلا مطلوب پروين نبود. اين را هم بگويم خوانندگان ديگر، به جز راديو در جاهاي ديگر هم كار مي‌كردند ولي چون پروين فقط در راديو فعاليت خوانندگي مي‌كرد و به جز بانك از جاي ديگري درآمد نداشت، آقاي معينيان از اداره انتشارات و راديو براي استخدام پروين در راديو، به او دو سه روز در هفته كار اداري داد و پروين بعد از كارش در بانك به راديو مي‌آمد و كارهاي اداري هم انجام مي‌داد چون خلق اثر برايش هزينه داشت. آهنگسازان راديو متعهد بودند تعداد مشخصي كار بسازند و شورايي كه آهنگ، شعر و دست‌اندركاران را مشخص مي‌كرد، به دقت آثار را بررسي مي‌كرد البته نه به شكل حالا كه مميزي مي‌كنند، آن شورا كيفيت كارها را بررسي مي‌كرد به خاطر همين هم از آن دوران، به عنوان دوره طلايي موسيقي ياد مي‌شود. بعد از انقلاب حقوق پروين از راديو قطع شد و تنها حقوق بازنشستگي از بانك را دريافت مي‌كردند. خلاصه پروين به همين دلايل كه گفتم با اتمام كارش در راديو، ديگر در جايي نخواند.

اوايل سال 1402 در محفلي خصوصي بزرگداشتي براي‌شان ترتيب داده شد، از اين مراسم و حس و حال ايشان در آن برنامه بگوييد، در آن برنامه كمي هم خواندند...

آن برنامه به آن شكل، مراسم از پيش تعيين‌شده‌اي نبود. من و پروين به ناهار دعوت شده بوديم. خودش كه اصلا خبر نداشت ولي من شب قبلش فهميدم كه دوستان تدابيري انديشيده‌اند و آقاي عليزاده را هم به عنوان بزرگي از اهالي موسيقي دعوت كرده‌اند كه ايشان هم باشند و تقديري شود. اين برنامه از طريق يكي دو نفر از دوستان قديمي برگزار شد ولي آن روز به ياد دارم لحظه‌اي كه وارد شديم همه شروع به دست زدن و همخواني كارهاي پروين كردند، خانم پروين هم از ديدن اين همه ابراز عشق، احساساتي و ذوق‌زده شدند به خصوص كه يكي، دو سال اخير با بالارفتن سن‌شان، حسي كودكانه هم سراغ‌شان آمده بود و حساس شده بودند. اين را هم بگويم كه تولد پروين را همه جا 1317 نوشته‌اند در حالي كه ايشان متولد 1308 بودند. در اين مراسم هم به خاطر احترام جمع و ذوق و شوق افراد حاضر، خواندند وگرنه هيچ‌وقت دوست نداشتند كه دوباره بخوانند و روي صحنه باشند.

يك ويديوي ديگر هم پيش از اين منتشر شده بود؛ آن جمع كوچك‌تر بود و خانم پروين غوغاي ستارگان را مي‌خواندند، درباره آن روز بگوييد.

بله، همراه‌شان بودم اصلا ايشان در تمام برنامه‌ها از من جدا نمي‌شدند. بايد بگويم در سال‌هاي جواني، خانم پروين براي من يك حمايت‌كننده بي‌نظير بودند؛ سال‌ها پشتيبان هنري و معنوي‌ام بودند اما در سال‌هاي كهنسالي، من از همه نظر حامي ايشان بودم، دقيقا شبيه نقش يك مادر و دختر، مادري كه در سال‌هاي جواني همه آنچه را كه دارد، براي فرزندش مي‌گذارد و او را به سمت پيشرفت هل مي‌دهد، وقتي هم كه مادر سالمند مي‌شود، دختر است كه دست او را مي‌گيرد. همان‌طور كه مي‌دانيد پروين فرزندي نداشت و ما واقعا يك مادر و دختر معنوي بوديم. درباره آن روز هم كه قطعه «غوغاي ستارگان» را خواندند دقيقا همين‌طور بود كه اشاره كرديد، بسيار كوك و درست خواندند در ويديوي پخش‌شده هم مي‌بينيد كه چطور روي ميز، ريتم گرفتند. گروهي از دوستاني كه باهم ايران‌گردي مي‌كرديم تا مدت‌ها نمي‌دانستند كه ايشان پروينِ خواننده هستند. بعد‌ها متوجه شدند و آن روز خيلي خواهش كردند كه خانم پروين بخوانند، يادم هست پروين همان‌جا هم به من گفت كه دلش نمي‌خواهد بخواند اما چون اصرار زيادي شنيده بود نمي‌خواست رد كند، هميشه اصرار داشت كه ديگران پروين را به خاطر پروين بودنش بشناسند نه گذشته‌اش كه خواننده بوده؛ خلاصه آن روز هم به احترام جمع خواندند، هميشه به اطرافيان محبت بسياري داشتند.

هيچ‌وقت درباره وضعيت موسيقي ايران و هنر و صداي زنان با شما صحبت كرده بودند؟

بايد بگويم كه ايشان از حذف صداي زنان، بسيار متاسف بودند. مي‌گفتند نمي‌فهمم كه طبيعي‌ترين صدا چرا بايد حذف شود؛ صداي لالايي مادر كه از كودكي با ما بوده. مي‌گفتند و ايمان داشتند كه به هيچ عنوان امكان ندارد بتوان صداي زنان را خاموش كرد اما درباره وضعيت موسيقي ايران، پيش‌تر موسيقي پاپ هم به شكل كنوني مطرح نبود و بعد از انقلاب هميشه يك سبك موسيقي شنيده مي‌شد، خانم پروين هميشه مي‌گفتند اين سبك خواندن، بيشتر شبيه سرود است و نمي‌توان گفت تصنيف‌خواني مي‌كنند. معتقد بودند كه اين آثار موسيقايي براي لذت مردم، حظ گوش و سلامت احساس و روان ارايه نمي‌شوند و از يكنواختي و يك‌فرمي صداي خوانندگان و تكرار شدن يك چيز اصلا خوش‌شان نمي‌آمد چون تنوع و رنگ‌آميزي در موسيقي و هنر يكي از اصول است. با كپي و تكرار بسيار مخالف بودند. من را هم خيلي تشويق مي‌كردند، مي‌گفتند كه به خاطر اين از ساز زدن تو خوشم مي‌آيد كه خودت هستي، براي‌شان مهم بود كه تكرار كسي نباشم و در آثارم هنر خودم را ارايه دهم نه فقط مشقي از ديگران. من پيش بسياري از اساتيد كار كردم، استادان جنگوك، عليزاده، ذوالفنون، طلايي، لطفي و همچنين با استاد عبادي در اواخر عمرشان حدود يك سال و نيم كار كردم. پروين هميشه تشويقم مي‌كرد و از اينكه به يك برداشت شخصي رسيده بودم، عميقا خوشحال بود. چيزي كه موسيقي بعد از انقلاب آزارش مي‌داد، كپي كردن‌هاي پياپي بود؛ چه در صداها، چه در ريتم‌ها و نوع موسيقي. معتقد بودند اگر تنوع و تكثر وجود نداشته باشد آنچه كه بايد پديدار شود، نمي‌شود و خلاقيت بيرون نمي‌زند.

ايشان به كدام خواننده علاقه داشتند؟ در فضاي مجازي از علاقه وافر ايشان به قمر گفته شده بود، اين‌طور است؟

هميشه براي قمر احترام زيادي قائل بودند اما اتفاقا سليقه‌شان، آن جنس صدا و گام بالا نبود. هيچ‌وقت هم از نزديك قمر را نديده بودند، عكسي كه در فضاي مجازي منتشر شده اصلا خانم پروين نيست كه كنار قمر است. پروين گام و جنس صداي خوانندگاني همچون دلكش را بسيار مي‌پسنديد چون صداي خودش هم بي‌شباهت به او نبود و در نوجواني هم براي بازخواني، از قطعات دلكش استفاده مي‌كرد.

سپاسگزارم كه اين‌قدر دقيق پاسخگوي سوالات ما بوديد، بي‌ترديد مخاطبان پروين و صداي نابش، دوست دارند كلام آخر را از شما بخوانند، درباره پروين از زبان كسي كه سال‌هاي سال هم‌راز و هم‌نفسش بوده است...

فقط مي‌خواهم بگويم كه دل شير مي‌خواهد آدم پا بگذارد روي تمام نفسانيات و چيزهايي كه امروزه ارزش شده و با هنر آميخته؛ آن‌وقت كسي اين‌قدر استوار و وارسته بماند. احساساتش در اوج اما از رنگ هر تعلقي آزاد باشد. خانم پروين اين‌طور بودند. درنهايت هنر و استعدادشان هميشه، آزاده بودند و خود را در قيد چيزي نمي‌ديدند؛ اين را صادقانه مي‌گويم نه به دليل تعلق خاطرم به ايشان. پروين به زيست و شخصيت هنري اهميت مي‌داد نه ژست و اطوار آن.


    برعكس همه كه قطعه «غوغاي ستارگان» را مي‌شناسند، خود پروين روي اين تصنيف حساسيتي نداشت. هميشه دنبال تصنيفي به نام «ليلا» بود. البته نه ليلاي آقاي خرم؛ تصنيفي قديمي بود كه آقاي بديع‌زاده ساخته بودند. مي‌گفت زماني كه سن كمي داشت آن را خوانده بو‌د و خيلي دوستش داشت و هيچ‌وقت پيدايش نكرد.
    دل شير مي‌خواهد آدم پا بگذارد روي تمام نفسانيات و چيزهايي كه امروزه ارزش شده و با هنر آميخته؛ آن‌وقت كسي اين‌قدر استوار و وارسته بماند. احساساتش در اوج اما از رنگ هر تعلقي آزاد باشد. خانم پروين اين‌طور بودند. درنهايت هنر و استعدادشان، هميشه آزاده بودند و خود را در قيد چيزي نمي‌ديدند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون