نگاهي به نمايش «لحظهها و هميشه» به نويسندگي و كارگرداني كمال هاشمي
وضعيت بغرنج انسان مسالهدار دوران معاصر
اين نمايش با تاكيد بر مسائل انساني و شكل اجرايي متفاوت، مهمترين مسائل جهان كنوني را دستمايه قرار ميدهد
پژمان دادخواه
شايد بتوان يكي از وجوه اعتبار و ارزش يك اثر هنري و ادبي را فارغ از تكنيكها، مهارتها و شكل اجرايي، مسالهدار بودن، دغدغهمند بودن و بهروز بودن دانست و همين طرح وضعيت از يك مساله مهم روز ميتواند به متمايز بودن و تاثيرگذاري هر چه بيشتر اثر هنري و ادبي منجر شود. بسياري از آثار مطرح و تاثيرگذار همواره در پي ترسيم مسائل روز جامعه، دغدغهها و مشكلات بشر بوده و همين مسالهمحور بودن اين آثار منجر به ماندگاري آنها شده است. بنابراين جوشش و نقطه عزيمت يك اثر را مي توان در دغدغههاي خالق آن جستوجو كرد كه طبيعتا اين دغدغه نه تنها فردي نيست، بلكه يك امر جمعي و مشترك ميان افراد يك زمانه است.
نمايش «لحظهها و هميشه» به نويسندگي و كارگرداني كمال هاشمي را نيز ميتوان واجد چنين خصايصي دانست، چراكه اين نمايش در تلاش است تا يك مساله مهم روز را در قالب يك اثر تئاتري به نمايش بگذارد. در نمايش «لحظهها و هميشه» كه در پرديس تئاتر باغ كتاب تهران اجرا ميشود، مجتبي پيرزاده، شيوا فلاحي و نيلوفر بيرامي به ايفاي نقش ميپردازند. اين نمايش داستان و روايت زندگي كيوان است كه پيوند قلب انجام داده و حالا پس از بهبودي نسبي و عمل جراحي موفقيتآميز، بار ديگر زندگي را با قلب ديگري آغاز كرده است. ولي كيوان نه تنها خوشحال نيست، بلكه دچار سرگشتگي شده و به دنبال يافتن هويت و شخصيت فرد اهداكننده است. او پس از جستوجو در شبكههاي اجتماعي به پاسخ تعدادي از پرسشهاي خود ميرسد. كيوان با ورود به اينستاگرام و ديدن عكسها و فيلمهاي به اشتراك گذاشته شده توسط مانيا، با او آشنا ميشود و پس از جستوجوي زياد متوجه ميشود او خودكشي كرده است و همين مساله درگيري كيوان را بيشتر ميكند. يعني كيوان با قلب كسي زنده است كه خودش را كشته است. از طرفي آذر همسر كيوان مهاجرت كرده و مشغول كار و زندگي و مهيا كردن شرايط مناسب براي زندگي مشتركشان و تلاش در راستاي كارهاي مهاجرت كيوان است.
در طول نمايش ارتباط شخصيتهاي داستان از طريق تماسهاي تصويري و شبكههاي اجتماعي است و اين مساله نه تنها به جايگاه و نقش تكنولوژي، رسانه و فضاي مجازي در زندگي امروزه دلالت دارد، بلكه شايد بتوان به كم عمق شدن ارتباط افراد نيز اشاره داشته باشد. به كارگيري عناصر ديداري، شنيداري و تماسهاي تصويري و جستوجو و پرسه در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي، علاوه بر ترسيم فضاي مجازي و كمك به روايت داستان و نشان دادن نحوه ارتباط آدمها در جهان امروزه، چشماندازي كلي از جامعه معاصر را نيز ارايه كرده و به نوعي شكلي از نحوه زيست انسان معاصر و چالشهاي حاصل از آن را به نمايش گذاشته است. «لحظهها و هميشه» يك اثر به غايت انساني است كه به دنبال واكاوي رابطه آدمها با يكديگر، مباحث انساني و اخلاقي است؛ آدمهايي كه در تلاش براي بهبود روابط خود با اطرافيانشان هستند، دختري كه اهداي عضو كرده كه آن را ميتوان نهايت يك امر انساني، شريف و اخلاقي در نظر گرفت، همسري كه در آن سوي جهان با مشكلات ناشي از مهاجرت تك و تنها دست وپنجه نرم ميكند و تمام تلاش خود را براي ساختن يك زندگي ايدهآل به كار ميبندد و براي زنده ماندن همسرش كيوان از هيچ كوششي فروگذار نكرده و در هر تماس تصويري با شور و شوق جوياي احوال كيوان است و از ساختن ميگويد. اما كيوان در برزخي گرفتار آمده و با خود چالش و كشمكش دارد و به لحاظ رواني سخت درگير شده است. كيوان در برزخ ميان واقعيت و خيالات و ذهنياتش است، از يك سو با همسرش در حال تماس و گفتوگو است و از سوي ديگر در عالم خيال و در جهاني ديگر از طريق شبكه اجتماعي با مانيا در ارتباط است و در اين فضا سير ميكند و همين مساله جزو پيچيدگي ها و چالشهاي اين نقش است كه مجتبي پيرزاده به خوبي از عهده آن برآمده است. همين طرح پرسشها و درگيريهاي ذهني از ويژگيهاي اصيل انساني است كه شايد در كمتر شرايطي يا در كمتر افرادي چنين اتفاقي نمود داشته باشد. يعني كيوان به جاي اينكه خوشحال باشد و عادي و بيتفاوت به دنبال زندگي خود برود و سرخوشانه مسيرش را ادامه دهد، در اين نقطه متوقف شده و فكرش درگير مانيا دختر جواني ميشود كه خودكشي كرده است. حالا حضورش در زندگي كيوان حس شده و همين مساله منجر به تغيير حالات روحي و رواني او ميشود.
بنابراين در اين نمايش با سه شخصيت آشنا ميشويم كه هر كدام از آنها با مسائلي دست وپنجه نرم كرده و در وضعيت بغرنجي قرار گرفتهاند. آن چيزي كه آنها را به هم مرتبط ميكند و پيوند ميدهد، نه تنها زندگي مشترك كيوان و آذر و اهداي عضو دختر جوان به كيوان است، بل بستر جهاني است كه هر سه نفر در آن قرار گرفتهاند و موقعيتهايي را تجربه كردهاند كه ممكن است تا حدودي شبيه به هم باشد؛ يعني شكاف ميان فردي. نويسنده مساله ساده اي را كه امروزه در اطرافمان بارها شنيده يا تجربه كردهايم، جراحي كرده و به جوانب روحي و رواني آن پرداخته و بازخوردها و تبعات پيچيده يك امر به ظاهر ساده را به منصه ظهور گذاشته است.
فضاي كلي صحنه ساده و تاريك است و تنها جعبههاي سياهرنگي ديده ميشود كه بازيگران روي آن نشسته يا خوابيدهاند و با نورپردازي دقيق و حساب شده فاصله آنها مشخص ميشود. در پسزمينه صحنه تصاوير بازيگران هنگام تماس تصويري پديدار مي شود و همين درايت و به كارگيري تمهيد تصويري به نوعي شكاف و فاصله ميان افراد با همديگر و جهانشان را تداعي ميكند و به نوعي تنهايي انسانها را در جهان معاصر نشان ميدهد؛ تنهايي كه گاه به اجبار و حتي ناخواسته تجربه ميشود و در نهايت ميتواند تبعات مختلف رواني داشته باشد. نمايش در جاهايي برگشتهايي به عقب دارد و از طريق نمايش تصاوير دختر جوان روي پل عابر پياده در اتوباني حوالي جنوب شهر تهران روايت پيش مي رود. اين تصاوير دنياي مانيا را ترسيم كرده و از علايق، تفكراتش و جهانش صحبت ميكند، دختري كه پرشور، پرانرژي و پرهيجان است و دنياي متفاوتي دارد.
وقتي از نمايش تصوير در اين نمايش صحبت ميشود، منظور نمايش دمدستي، سطحي يا تجربي نيست، بلكه اين استفاده و كاربرد نه تنها بسيار هوشمندانه از سوي كارگردان گزينش شده است، بلكه مديريت دقيق و تنظيم تصاوير، زمان به كارگيري آنها و همچنين حفظ ريتم، انسجام و پيوست آنها بسيار با دقت و ظرافت صورت گرفته و يكي از محاسن و نقاط قوت اثر محسوب ميشود. يعني بخشي از دغدغه و توجه كارگردان بر اين تمهيد تصويري استوار است و به شكلي از امتيازات مثبت اين نمايش محسوب ميشود. نمايش در فرم و سياق اجرايي تا حدودي به سمت وسوي هنرهاي مفهومي و معاصر نيز نزديك شده و با زبان و بيان جديد كه از خصايص هنرهاي معاصر همچون ويديوآرت، ديجيتالآرت و پرفورمنس است، سعي كرده اتفاق امروز جهان ما را با تكيه بر همين تمهيدات بيان كند و با آن همسو باشد. علاوه بر آن، اين شيوه نيز منجر به تعامل و درگيري بيشتر مخاطب با اثر هنري ميشود. به عبارتي اين شيوه و تكيه بر تصوير و فضاي مجازي نه تنها در خدمت روايت داستان به كار گرفته شده است، بلكه نقش كليدي و پررنگ فضاي مجازي را در زيست امروز انسان معاصر به خوبي نشان داده و بر ناتواني آن بر نزديك كردن فاصله ميان قلبها نيز تاكيد داشته است. به عبارتي حتي تكنولوژي و فضاي مجازي هم نميتواند اين شكاف و خلأ عاطفي را به درستي پر كند و بسياري از مسائل انساني و عاطفي همچون عشقورزي، ابراز علاقه، احوالپرسي، دلواپسي و حتي برگزاري جشن تولد هم مجازي شده است و از واقعيت مادي محض و ملموس به حوزه فضاي مجازي و تصوير- كه خود ميتواند شبحي از واقعيت باشد- راه يافته است.
بازيگران اين نمايش نيز به واسطه قرار گرفتن در موقعيتهاي سخت و چالشي و همينطور تغيير حس و حال، شرايط رواني سختي را تجربه كرده و آن را به خوبي به نمايش گذاشتهاند و با بازي درخشان خود، به همذاتپنداري مخاطب كمك كرده و سعي در انتقال آن وضعيت دراماتيك و شرايط بحراني و بغرنج بر مخاطب دارند. به گونهاي كه مخاطب با هر كدام از اين شخصيتها همراه شده و زيست متفاوت آنها و مواجهه با موقعيت خاصشان را درك كرده و تحت تاثير قرار ميگيرد. بازيگرها موقعيتها را به درستي درك و فهم كرده و به لحاظ حسي موجب غناي هر چه بيشتر كار شدهاند. «لحظهها و هميشه» با تاكيد بر مسائل انساني و شكل اجرايي متفاوت در تلاش است كه برخي از مهمترين مسائل جهان كنوني و زيست روزمره انسان معاصر را با تمام پيچيدگيهايش مورد بررسي قرار بدهد. اگر اين فرض را بپذيريم كه آثار ادبي و هنري تاثيرگذار محصول شرايط جامعه زمانه خود بوده و سعي در بازتاب و بيان مسائل و دغدغههاي اجتماعي و انساني دارند، نمايش «لحظهها و هميشه» را ميتوان در حوزه چنين آثار تاثيرگذاري در نظر گرفت.
در طول نمايش ارتباط شخصيتهاي داستان از طريق تماسهاي تصويري و شبكههاي اجتماعي است و اين مساله نه تنها به جايگاه و نقش تكنولوژي، رسانه و فضاي مجازي در زندگي امروزه دلالت دارد، بلكه شايد بتواند به كم عمق شدن ارتباط افراد نيز اشاره داشته باشد.