• ۱۴۰۳ سه شنبه ۲۹ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5587 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۴ مهر

تك‌سواران كُرد

ابراهيم عمران

نوشتن درباره كار مستند كمي سخت و تامل‌برانگيز است. از آن جهت كه نگاه راوي و راويان اثر؛ برآمده از منويات دروني و شايد خاستگاه‌هاي سياسي‌شان باشد. از اين روي صواب و ثواب آن است كه بي‌طرفانه و دور از قضاوت به تماشاي كارهاي مستند؛ آن هم تاريخي بنشينيم. تاريخ هم اگر مشروطيت باشد؛ با همه بده و بستان‌هاي سياسي و اجتماعي‌اش كه خود، تفضيل گسترده‌اي مي‌طلبد. كيوان مهرگان در تازه‌ترين اثرش سراغ افرادي از زادگاهش كرمانشاهان رفته است. كساني كه در جنبش مشروطيت نقش ايفا كرده بودند و نامي از آنان در سال‌هاي بعد نبود. نگره‌اي كه آنچنان هم دركش سخت و شاذ نيست. «سرپتي‌ها» داستان نيست. واقعيتي است كه شايد در پستوهاي تاريخ نياز به ديده شدنش نمي‌رفت و اين نياز در گذر زمان معاني مستتري در خود نهان دارد. مگر نه تاريخ را فاتحان روايت مي‌كنند كه بر اين اساس به حتم هژموني آناني كه خواستند نامي از يار محمد خان كرمانشاهي و يارانش نباشد؛ غلبه كرده بر كساني كه صداي‌شان، گوش شنوايي پيدا نكرد يا اصولا در فكر آن نبودند كه صدا باشند. عملگراياني كه در صحنه بودند و راوياني كه در پس صحنه؛ همه امور را به نام خويش زدند. كارگردان در ابتداي كار سراغ همشهريانش مي‌رود و از آنان درباره چند نام مي‌پرسد. بيشترشان هيچ اطلاعي نداشتند. نگره‌اي كه در بيشتر امور جاري‌مان نمود عيني دارد. جالب‌ترين و در حقيقت تلخ و تاسف‌بار‌ترين پاسخ را فردي داد كه جنبش مشروطه را با قضاياي دكتر مصدق يكي مي‌دانست و دعوايش با فلان روحاني را فكت مي‌آورد! يا آن جوان پرسه‌زن كه مي‌تواند نمادي از افرادي باشد كه حاليه در كوچه پس‌كوچه‌هاي شهر و ديارمان وقت مي‌گذرانند. هر گاه صحبت از مشروطه ايراني مي‌شد؛ حكايت سفير فرانسه و همسرش؛ به ذهن فشار مي‌آورد. آنسان كه نقل است از ايشان كه روزي به باغ سفارت انگلستان مي‌روند از براي اينكه بدانند ايرانيان چه مي‌خواهند كه روزهاي مديد در اين منطقه خوش و آب و هوا سكني گزيدند؟! بانوي فرانسوي بعد از گشتي در باغ، از چند نفر پرسش‌هايي مي‌كند. جواب‌ها تهي از دانش و معلومات سياسي است. غريب نيست هم اين‌گونه جواب دادن؛ چه كه در آن زمان، ميزان سواد در حدود يك درصد برآورده مي‌شد! از يكي مي‌پرسد در پي چه هستيد؟ پاسخ اما جالب بود براي همسر سفير. يكي از بست‌نشينان كباب‌خور سفارت فخيمه؛ گفت: كنستيتوسيون! آن زن تعجب كرد و شايد در وهله نخست، خوشحال هم شد كه فردي در ايران آن دوره؛ چنين مفهوم سترگي را مي‌داند! پرسيد كه آيا معنايش را نيز مي‌داند؟ آن فرد جواب داد: حكومت قانون و گفت بدان‌ها گفتند كه مشروطه چنين است! سفير در جواب گفت: فرانسه تا ديوار خون بالا آورد كه صاحب قانون شد؛ حال شما با بست‌نشيني و بساط بزم و عيش؛ چگونه مي‌خواهيد صاحب چنين جايگاهي شويد! حاليه نيز غم مستتر در گفتار و تصاوير «سرپتي‌ها» نيز گوشه چشمي بدان روزگار دارد. مردماني كه با اختيار خويش و از روي غيرت ايلياتي در پي مصادره نشدن مشروطه به دست مستبدين بودند. مشروطه‌اي كه شايد براي برخي نان خوبي داشت. بيراهه رفتن آن هم داستان پر آب چشمي است. مگر نه به گفته يكي از كارشناسان مستند؛ بايد لفظ مشروطه از دهان مردم بيفتد! كرمانشاهاني كه در آن دوران بسان همه ايران در رنج زيستن بود. همانقدر كه مردماني در آن ديار قد علم كرده بودند؛ براي تاريخ اين غيرت‌داران كهن، كافي است. نگاه كيوان مهرگان به واسطه كارهاي ژورناليستي‌اش؛ زاويه ديد بي‌طرفانه‌اي دارد. از همه نحله‌هاي فكري در مستندش بهره مي‌برد. از نگاه قوميت‌گرايانه يا نگاهي كه بر مدنيت جنبش مشروطه نظر دارد. هر چند پر بيراه نيست كه آن جنبش بي‌بديل؛ خاستگاه تفكرمدارانه‌اي داشت و بر اين اساس افرادي نگرش خاصي را به جامعه جاري ساخته بودند‌ و صاحبان قدرت منطقه‌اي هم بر اساس سود و زيان، له و عليه قدرت مركزي موضع مي‌گرفتند. شايد تاسف سازنده مستند از آن باشد كه چرا فردي چون يار محمد خان در جغرافياي ديگري قد علم نكرده بود. فردي كه غيرت كرمانشاهي و كردي مي‌داشت البته. ولي به قول گفته يكي از كارشناسان، صاحب نداشت! «سر مجاهدي» كه اگر در تهران و تبريز و رشت؛ چنين لقب مي‌گرفت؛ حاليه دست‌كم نامي از آن در ميادين شهر وجود داشت. دوربين كارگردان شاعر مسلك ما؛ نگاه غميني دارد. فريادهاي زيادي را بر نمي‌آورد. افسوسش از شادي‌اش بيشتر است. سرخط خبرها نيست و نبود هيچ‌گاه قهرمانش. مرداني بي‌دستار و پوشش سر. سرپتي‌هاي بي‌رمز و راز. عاشقاني در راه آزادي. از خون گذشتگاني كه لاله‌هاي دميده آنان، شايد توجه كسي را جلب نكند. به حتم يار محمد خان مي‌توانست فردي ملي معرفي شود اگر صاحبان و «مبارزان شنبه» مشروطيت اين اجازه را مي‌دادند.‌اي كاش روزي دوربين كارگردان صاحب راي ما؛ اين نگره را نيز پي‌ گيرد كه چرا بي‌نامان رنج كشيده تاريخ را كسي نمي‌شناسد؟ دليلش آيا فقط بي‌اطلاعي و كم آگاهي ماست يا دستاني اجازه ندادند عملگرايان اصلي چنين جنبشي، در ديدگان جامعه هماره حضور داشته باشند؟جدا از بحث درون‌مايه اثر؛ از بعد كيفي كار نيز، مهرگان تا آنجا كه توانسته از دوربينش خوب بهره برده؛ يكي از پلان‌هاي زيبا ريتم و رنگي است كه با نجواي آهنگ «از خون جوانان وطن» با ليوانش مي‌گيرد يا سكانسي از ستارخان زنده‌ياد حاتمي را فكت مي‌آورد. كارگرداني كه مي‌تواند حرف‌هاي نو و تازه‌اي در سينماي مستندمان داشته باشد؛ هر چند كماكان نگاهي شاعرگونه و روزنامه‌نويسي در كارش هويداست تا جايي كه يكي از سروده‌هاي كارگردان مي‌تواند جانمايه اين اثر باشد. آنجا كه مي‌سرايد: زنده يا مرده روي اسبي شرط مي‌بندم كه تو تك سوار آن باشي...

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون