مناقشه با انقلاب خواهان
انقلابي كه با راهپيماييها اوج گرفت و فقط در دو روز آخر مردم سلاح برگرفتند و واقعا چاره ديگري هم نبود. انقلابي كه همه گروهها ازمذهبي گرفته تا كمونيست، از شخصيتهاي بزرگ ديني تا چهرههاي برجسته ملي و روشنفكران و نويسندگان بر آن اتفاق نظر داشتند. اكنون كه هيچيك ازاين لوازم ضروري وجود ندارند كاملا مشخص است كه در ميدان با چه اوضاع خطرناك و غيرقابل كنترلي روبهرو خواهيم شد و بدتر از همه بيگانگان تا چه حد از آن سود خواهند برد و كيان كشور را با خلل جدي روبهرو ميكنند. حالا و هميشه هر انقلابي صورت بگيرد يا به پيروزي ميرسد و تلاش ميكند نظم جديدي را شكل دهد و اختلافها و سهمطلبيها و درگيريها آغاز ميشود يا شكست ميخورد و كشوري مخروبه تحويل ميدهد. در غيبت رهبر يا رهبران مقبول در هر دو صورت زيانهاي انساني و خسارتهاي مالي غيرقابل محاسبهاند. مگر كساني پيدا شوند و سبكسرانه ادعاي مقبوليت مردمي داشته باشند و در عمل حتي يك وكالت بيهزينه از طرف مردم را نتوانند كسب كنند. انقلابها عوارض گسترده خود را دارند و اتفاقا انقلاب سال 57 نسبت به انقلابهاي مشابه از هر نظر عوارض منفي كمتري داشت. اتفاقا مخالفان انقلاب سال 57 منطقا بايد بيش از ديگران مخالف انقلاب كردن باشند. كدام خردمند تصور ميكند كه سيل را با سيل و بهمن را با بهمن و آتش را با آتش بايد مهار كرد؟ به عبارت ديگر اگر روزي ناچار به انقلاب شدهايم و حوادثش را با گوشت و استخوان لمس كردهايم بايد تمام تلاش خود را معطوف كنيم كه مجددا به چنين جراحي مجبور نشويم. يعني دلسوزان واقعي كشور كه منتقد حاكميت هم هستند تا آنجا كه دستشان است از انقلاب احتراز ميكنند. خرد و تعهد به مردم حكم ميكند انقلاب مجدد كه ناشدني است ناخواستني هم باشد. هر انقلابي كه به گواه مستندات محكم و واقعيتهاي مسلم ناشدني باشد و اسباب ولوازم موجده را نداشته باشد اگر واقعا آغاز شود شكل و محتواي شورش بزرگ با تلفات و خسارتهاي غير قابل تصور را به خود ميگيرد كه همه در آن ميبازند و بيشتر از طرفهاي سياسي اين مردمند كه هزينه سنگينش را ميپردازند. اگر متعهد به امنيت و رفاه وآسايش مردم هستيم، همه تلاش خود را معطوف ميكنيم كه كژيها و ناراستيها و ناكارآمديها را ازطريق مسالمتآميز برطرف كنيم و حل معضلات ديرپا و تاريخي را يكشبه نخواهيم. كاملا روشن است كه در اجتناب از تلاطمهاي اجتماعي مسووليت اصلي متوجه حكومت است كه رضايت اكثريت مردم را جلب كند. به نظر ميرسد دير يا زود سير حوادث و منطق منتقدان و قضاوت و فشار افكار عمومي و نفوذ و سيطره واقعيتها حكومت را به ضرورت تغييرات ميرساند و بهترين و ماندنيترين و عميقترين و كمهزينهترين اصلاحات از اين طريق ممكن و شدني است. آنان كه براي رسيدن به مطلوب تعجيل ميكنند هم نتيجهگيري را به تعويق مياندازند و مردم هم دچار هزينههاي سنگين ميشوند.