• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5592 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۱۰ مهر

آيا تمرين آزاد مي‌كند؟ در گفتارهايي از محمدمهدي اردبيلي و حامد كاتوزي

هدف بيرون آمدن از چرخه لذت و درد است

مهتاب تابنده

تمرين كردن به معناي انجام يكسري فعاليت‌هاي منظم بدني چه ربطي به آزادي دارد؟ محمدمهدي اردبيلي، پژوهشگر و مترجم فلسفه، سال گذشته كتاب «اصول مبارزه در زمانه نيهيليسم» را منتشر كرد. او در فصل‌هاي پاياني اين كتاب، از ضرورت، اهميت و كاركرد تمرين‌هاي منظم بدني براي مبارزه با نيهيليسم نوشت. حالا در گفت‌وگويي آنلاين با حامد كاتوزي، مدرس بين‌الملل تاي‌چي و چي‌كنگ، به اين پرسش پرداخته كه آيا تمرين مي‌تواند آزاد كند؟ بحث حاضر براي علاقه‌مندان به فلسفه و علوم انساني تازه و جالب توجه است. كمتر استاد يا پژوهشگر فلسفه‌اي در ايران به موضوعي مشابه پرداخته. آنچه مي‌خوانيد روايتي از گفته‌هاي محمدمهدي اردبيلي و حامد كاتوزي است. روشن است كه متن كامل بيش از دو ساعت نشست در مجال كنوني امكان‌پذير نيست و گزارش حاصل برداشت نويسنده از صحبت‌هاي ايشان است. اين نشست را موسسه پژوهشي، آموزشي و مطالعاتي آكادمي شمسه برگزار كرده است.

گفت‌وگو ميان دو حوزه به ظاهر نامأنوس

مهدي اردبيلي:احتمالا مهم‌ترين دستاورد اين جلسه فرم آن باشد؛ فرمي كه بابِ گفت‌وگو را ميان دو حوزه به ظاهر نامأنوس يعني فلسفه از يك‌سو و هنرهاي رزمي از ديگر سو باز كرده است. همان‌طور كه از عنوان بحث برمي‌آيد عنوان بحث يعني آيا تمرين مي‌تواند آزاد كند؟ دو كليد واژه دارد يكي تمرين و ديگري آزادي. ابتدا به صورت‌بندي و طبقه‌بندي واژه آزادي مي‌پردازم و سپس نسبت آزادي را با تمرين بيان مي‌كنم. آزادي هم مفهومي است كه در سطح جمعي قابل بررسي است و هم در سطح فردي، اما تمركز من در اين جلسه درباره آزادي فردي است و براي پيشبرد و روشن‌تر شدن بحث نيز آغاز از آزادي فردي شيوه‌اي راهگشا خواهد بود. به لحاظ تاريخي-فلسفي ما دو رويكرد به مفهوم آزادي داريم آزادي سلبي و آزادي ايجابي.

 

آزادي سلبي

آزادي سلبي در واقع يك گونه مقاومت است و تن ندادن به عامل بيروني كه آزادي يا تحقق خواست من را محدود مي‌كند. خود آزادي سلبي را مي‌توان در دو سطح گنجاند و بررسي كرد. سطح رايج آزادي سلبي يا سطح اول مقاومت در برابر عوامل محدود‌كننده بيروني است مثلا من مي‌خواهم فلان لباس را بپوشم و عاملي از بيرون من را محدود مي‌كند. اما آزادي سلبي در سطح دوم و بنيادي هم مي‌تواند مطرح شود و آن آزادي سلبي در سطح دروني است كه به معني آگاه شدن از اين واقعيت عميق و بنيادي است كه خواست من و اميال و عواطف من محصول و دست‌ساخته شخصِ من نيست و من آنها را در فرآيند اجتماعي شدن دروني كردم و به عنوان واقعيت و شبكه اميال و خواست‌هاي خويش پذيرفته‌ام. اين خواست‌ها و اميال و عواطف من چه بسا بر ساخته تاريخ و آداب و رسوم و عرف و اجتماع و ضروريات تاريخي و فرهنگي است و من در درون آن پرتاب شده‌ام. پس من تحت عنوان‌هايي مثل خواست من يا شخصيت من، بردگي عواطف و اميالي را مي‌كنم كه خودم علت آن نيستم. بايد ديد با چه شيوه‌هايي مي‌توان از افتادن در تله مكانيزم‌هاي برده‌ساز كه همواره در درون و بيرون فعال هستند ممانعت كرد. اينجاست كه تمرين جايگاه و اهميت ويژه‌اش را بر ما آشكار مي‌كند اما قبل از آن بايد از آزادي ايجابي نيز سخن گفت.

 

آزادي ايجابي

آزادي در سطح ايجابي بر تحققِ نفسِ ايده آزادي تاكيد دارد و بر اينكه چطور مي‌توان آزادي را زيست و از خويشتن ساطع كرد. آزادي ايجابي را بايد با سوژه شدن پيوند زد، با اين حال پرسشي كه پيش مي‌آيد اين است كه سوژه قرار است از چه كسي و از چه چيزي آزاد شود؟ آيا تحقق سطح اول آزادي يعني آزاد شدن از موانع ارضاي ميل كافي نيست؟ آزاد شدن از سطح دوم نيز ضروري است يعني آزادي از نظام‌هاي مختلف برده‌ساز اجتماعي، اخلاقي، آموزشي، اقتصادي و.... به بيان ديگر، آزادي ايجابي به عرصه آوردن سوژه‌اي است كه توانسته بر مكانيزم‌هاي برده‌ساز بيروني و دروني كه فعاليتي در هم تنيده دارند، غلبه كند.

پس براي صورت‌بندي دقيق بحث تا بدين جاي كار به جاي پرسش «آيا تمرين مي‌تواند آزاد كند؟» مي‌توانيم بپرسيم كه كدام خود/ها قرار است از خود آزاد شود. پرسش اخير كه پرسشي براي تمام دوره‌ها مي‌تواند باشد را با ارايه تحليلي از آزادي آشكار كرديم. البته در اين بحث، حركت به سمت آزادي را به عنوان يك پيش‌فرض اساسي در نظر گرفته‌ايم. اما هر لحظه مي‌توان پرسيد كه اساسا چرا بايد آزاد شد؟ مي‌توان استدلال كرد كه اساسا آزادي به‌صرفه نيست، بهاي سنگيني دارد و حتي زيان‌آور است و وحشت پشت وحشت است و درنهايت پرسش كرد كه آيا اساسا آزادي خودش كلمه‌اي نيست كه در واكنش به ساختاري‌هاي بردگي توليد شده و معنا گرفته؟ بنابراين با چنين پيش‌فرضي است كه قدم نهادن در جهت آزادي و زيست معنادار ممكن شده و باعث خروج فرد از صف بردگان مي‌شود، گرچه واقفيم كه مي‌توان در خودِ اين پيش فرض هم تشكيك كرد.

 

مكانيزم‌هاي برده‌ساز

همان‌طور كه در سطح آزادي سلبي ما مي‌توانيم از آزادي از موانع بيروني و موانع دروني حرف بزنيم در بحث مكانيزم‌هاي برده‌ساز هم همين دو سطح را مي‌توان برشمرد، گرچه مكانيسم‌ها به‌شدت در هم تنيده است و هيچ نيرويي از بيرون تاثيرگذار نخواهد بود اگر هم دستي از درون در را باز نكند و خائني در درون وجود نداشته باشد! در اقتصاد كارتل‌هاي بزرگ اقتصادي تلاش خود را مي‌كنند كه ما را تبديل به مشتري و برده خود كنند و شيره ما را بمكند و ميل ما را دستكاري كرده و توهمي از آزادي انتخاب به ما بدهند و درنهايت فرد را تحت كنترل منطق بازار درآورند. عناصر برده‌ساز اجتماعي- فرهنگي مثل تولد، مرگ، ازدواج يا آموزش اجباري كه ترسناك‌ترين نظام برده‌سازي كه به ما حقنه مي‌شود است و عناصري از همان‌جا در درون ما گذاشته مي‌شود كه بتواند ساختار برده‌سازي را تا حد اعلي در درون ما بكارد و با دروني كردن مفهوم شرورانه‌اي تحت عنوان «موفقيت» مكانيزم‌هاي برده‌ساز به جلو بِراند.

به عنوان نكته‌اي در پرانتز توضيح بدهم كه درنهايت مرزِ بين مكانيزم‌هاي برده‌ساز بيرون و درون مرز گمراه‌كننده‌اي است و از همين رو بعضي معتقدند بايد ابتدا از بيرون آغاز كرد و بعد راه را براي سطح دوم آزادي هموار كنيم. برخي ديگر در شرق معتقدند كه بايد بيرون را رها كنيم و صرفا به درون رو بياوريم و با مكانيزم‌هاي دروني كه خود اصيل را به غل و زنجير مي‌كشد درگير شويم. من معتقدم اين دو در هم تنيده هستند و بايد هر دو همزمان تحليل برود و مكانيزم‌هاي اثر‌گذاري‌اش رفته رفته خاموش گردد.

 

اصول مبارزه در زمانه نيهيليسم

پس در مقابل اين مكانيزم‌هاي برده‌ساز ما دو سلاح مهم مي‌توانيم داشته باشيم، يكي آگاهي از عوامل برده‌سازِ فعال در بيرون و در درون و دومي توان مقابله است. اين مبارزه شبيه به وضعيت معتادي است كه قصد دارد اعتيادش را ترك كند. در چنين وضعيتي آگاهي به تنهايي كافي نيست، شرط لازم است اما كافي نيست و بايد توان مبارزه يا مقابله را با آن را هموار كرد. در همين‌جا هست كه مي‌توان از ضرورت تمرين سخن گفت و در كتاب «اصول مبارزه در زمانه نيهيليسم» تمرينات در دو سطح طراحي شده است در سطح آگاهي و در سطح آمادگي و هر دو قرار است توامان همديگر را پشتيباني كند. البته هيچ‌گونه ضمانتي مبني بر اينكه ما مي‌توانيم بر ساختارهاي برده‌ساز غلبه كنيم وجود ندارد حتي آمارها نشان مي‌دهد كه غالب اوقات توان غلبه نداريم. اما اگر ما آزادي را نه يك غايت يا نتيجه بلكه به مثابه جهتِ حركت ببينيم آنگاه مي‌توان در مسير آزادي گام نهاد و از همين طريق زيست را معنا‌دار و جهت‌مند كرد.

پس در جواب به پرسشي كه عنوان جلسه نيز هست «آيا تمرين مي‌تواند آزاد كند؟» مي‌گوييم، نمي‌دانيم ولي اگر قرار است براي زيست معنا‌دار در جهت آزادي گام‌ برداريم بايد متقاعد شده باشيم كه ما ضعيفيم و به همين دليل نيز تمرين ضروري است و نياز به آمادگي و توانمند‌سازي داريم.

پرسش بعدي كه ممكن است متعاقب پرسش قبلي طرح شود اين است كه كدام تمرين آزادي يا رهايي‌بخش است؟ پاسخ اين است كه تمرين بايد موجه‌سازي شود، چراكه بسياري از تمرين‌ها و بسياري از اساتيد خودشان تله يا سدِّ راهِ آزادي هستند.

 

تمرين چيست؟

در گام بعدي توضيح مي‌دهيم كه مراد از تمرين چيست و تمرين كه موجه‌سازي شده چه ويژگي و شاخصه‌هايي دارد. از نظر من تمرين روش‌هايي براي توانمند‌سازي ذهني و بدني همزمان سوژه است و شاخصه‌هاي تمرين موجه را در كتاب در حال تاليف خود به نام نظام جامع تمرينات گردآوري كرده‌ام. اين شاخصه از اين قرار است: انضباط، خودآييني، استمرار، بدنمندي، تمركز، قابليت موجه‌سازي، پلاستيسه، اولويت‌بندي، رشد‌دهنده ظرفيت و تاب‌آوري.

انضباط، تمرين با خود است و بايد با بي‌رحمي با خود درگير شد و عذر و بهانه و تعليق تمرين در آن جايي ندارد، بايد به نفس خود تمرين نه به نتيجه تمرين تعهد داشت. خود آييني، يعني بايد تمرين و طراحي تمرين متمركز بر خود باشد نه براي ديگري، نه براي طبيعت و جامعه و خدا و....

اين قاعده ذن كه «اگر استاد را ديدي استاد را بُكش» اشاره بر خود آيين بودن تمرين دارد. تمركز يا تسلط لازم است بدين خاطر كه بتوانيم به لحاظ انرژيك تمركز را بر تمرين قرار داده و به هيچ‌كدام از مكانيزم‌هاي برده‌ساز غذا و موادرساني نكنيم. قابليت موجه‌سازي، بايد بدانيم كدام نظام تمثيلات مي‌تواند و قابليت موجه‌سازي دارد. استمرار، تمرين جداي از زندگي نيست و با آن در هم تنيده و چيزي بيرون از زمان تمرين نيست. پس تمرين مستمر و به گونه‌اي شيوه ديگري از خودِ زندگي است.

 

بدنمندي آزادي

آزادي سوژه در آزادي بدن است. نسبت بدن و ذهن حتي در فلسفه اسلامي نيز تحت مفهوم جسمانيت الحدوث بودنِ بدن طرح شده، در شرق نيز بسياري از متون براي آگاهي از نظام تمرينات وجود دارد و مي‌توان البته به شكل نقادانه از آنها استفاده كرد، قيد نقادانه به اين دليل به كار رفته، چراكه برخي تعليمات شرقي نظام تمثيلاتي غيرموجه دارند و از همين رو بايد نقادانه به آنها نگريست. در ظرفيت رشددهندگي، تاكيد بر اين است كه محدوديت‌هاي سوژه را رشد داد اما بايد همزمان محدوديت‌ها را نيز مهار كرد. اگر بدون مهار‌سازي اميالم به آزادسازي بپردازم، هيولاهاي درونِ من هم رها و بي‌مهار مي‌گردد. پلاستيسيته ويژگي ديگري است كه بر شكل‌دهندگي و شكل‌پذيرندگي همزمان سوژه اشاره مي‌كند. در اصل اولويت‌بندي مراد اين است كه همواره بايد اولويت‌ها را مدنظر قرار داد، ژست‌ها و ظاهر‌سازي‌هاي بر ايده اصلي يعني مواجهه راديكال با تمرين غلبه نكند. در اصلِ تاب‌آوري يا مفهومِ دردِ موجه، مساله اين نيست كه درد بكشيم يا نكشيم بلكه هدف بيرون آمدن از چرخه لذت و درد است و اينكه رويكردمان را نسبت به چرخه درد و لذت تغيير دهيم.

پژوهشگر فلسفه

 

تمرين از منظر سنت دائويي

حامد كاتوزي: در بحث حاضر مي‌كوشم از دريچه توصيف كنگ‌فو نشان دهم كه تمرين موجه‌سازي‌شده چگونه تمريني است و چه ويژگي‌هايي دارد؟ در آغاز مي‌كوشم تمرين را از منظر سنت دائوييسم تعريف كنم. دائوييست‌ها باسابقه چندين هزار ساله روي موضوع تمرين به صورت ويژه كار كردند. حكمت دائوييسم نظام تمرينات مختلفي را طراحي كرده است. با اين‌همه حكمت عملي دائوييست‌ها توسط غرب به درستي فهميده نشده به دليل اينكه اين حكمت متن‌محور نبوده و اين حكمت بيشتر توسط تمرين، شيوه زندگي، موسيقي، فنگ‌شويي، شيوه‌هاي عمل در زندگي روزمره، هنرهاي رزمي و... سينه به سينه منتقل مي‌شده است.

 

كنگ‌فو به عنوان تمرين

براي تعريف تمرين به واژه كنگ‌فو ارجاع مي‌دهم. مفهوم كنگ‌فو به معناي نوعي مهارت‌ورزي و از ميراث‌هاي مهم دائوييسم است و در زمانه خودش مفهومي كيمياگرانه به معناي ارتقاي كيفيت يك جوهر تلقي مي‌شده است. به اين دليل كه نظام تمثيلات دائوييسمي بسيار يكپارچه است مي‌توان گفت كه مفهوم تمرين با ساختارهاي فلسفي و منظومه‌هاي مفهومي‌شان در تناسب و هارموني است و تعريف تمرين را از بطن تمامي هنرهاي دائوييسم مي‌توان بيرون كشيد. در مورد مفهوم تمرين كنگ‌فو ما مي‌توانيم تعريف ايجابي و سلبي ارايه دهيم. يعني توضيح دهيم كه كنگ‌فو داراي چه ويژگي‌هايي است و چه ويژگي‌هايي در دايره تعريف كنگ‌فو نمي‌گنجد. در كنگ‌فو تمرينات به دو بخش ذهني و تمرينات بدني طبقه‌بندي مي‌شود، با اين وجود هر دو شكل تمرين‌ها بدنمند است و نقطه استقرار در بدن شكل مي‌گيرد و از همين رو اگر بحث را با تكيه بر مفهومِ تمرين بدنمند پيش ببريم كار بي‌ربطي نكرديم.

 

باور به جوهر يگانه

دائوييست‌ها مونيست هستند، يعني باور به جوهري يگانه دارند كه به حالت‌هاي مختلفي تغيير ماهيت مي‌دهد و فعاليتي كه روي شيء انجام مي‌شود باعث تغيير صورت‌هاي آن جوهر واحد و يگانه مي‌شود. انگار در كنگ‌فو و به مدد نظام تمريني آن قرار است يك ماهيتي به مرتبه باكيفيت‌تر تبديل گردد و مراد از كيمياگري نيز تغيير كيفيت دادن يك شيء به سطحي بالاتر است.

نكته ديگر در مورد تعريف تمرينِ كنگ‌فو اين است كه خود آيين است به اين معنا كه تقليد و اطاعت و تبعيت در اين نظام تمريني راه ندارد. ديگر اينكه در تمرين كنگ‌فو تكرار و ممارست اهميت دارد، تمرين بايد تكرارشونده باشد چراكه در تكرار و ممارست است كه ما با تغيير كيفيت رو به‌رو مي‌شويم. با تكرارِ تمرين، كميت تغيير مي‌كند و با تغييرِ كميت تغيير در كيفيت ايجاد مي‌شود.

آغازگرايانه بودن تمرين ديگر ويژگي مهم آن است. تمرين هيچ‌گاه نبايد در واكنش به علل و محرك‌هاي بيروني آغاز شود. آغاز‌گر بودن يعني محرك‌هاي بيروني كه بر رفتار تاثير مي‌گذارند را تعليق كنيم و دنبال علتي در درون خود براي آغاز تمرين باشيم. تعليق به معناي ايجاد فضايي در گسست از بيرون و تاثيرات بيروني است و براي مثال مي‌بينيم كه در تمرينات هنر‌هاي رزمي قبل از انجام تمرين مراقبه‌اي انجام مي‌دهند كه همان حكم تعليق از جهان بيرون را دارد و به نوعي حتي كم‌اثر كردن عواطف و هيجانات بيروني هم معني پيدا مي‌كند.

نكته بعدي مسوولانه بودن تمرين است. من مسوول تمام رفتارها و انتخاب‌هاي خودم هستم و هيچ‌گاه مسووليت تمرين بر گردن استاد يا فرد ديگري نيست و اگر چنين باشد مسووليت درست فهميدنِ تمرين نيز بر گردن ديگري است. اصل مسوولانه بودن تمرين از ما يادگيري مسوولانه طلب مي‌كند و همچنين اين اصل را يادآوري مي‌كند كه تمرين را بايد براساس سوژه‌گي خود براي بدنم ترجمه كرده و انجام دهم. چيزي كه تمرين را از تقليد جدا مي‌كند همين مسووليت‌پذيري است. من وظيفه دارم تمرين را با نظام تمثيلات خود توجيه كنم. حتي در مراحل ابتدايي يادگيري به نظر مي‌رسد كه نورون‌هايي (نورون‌هاي آيينه‌اي) هستند كه فرآيند تقليد را پردازش مي‌كنند اما تغيير زماني رخ مي‌دهد كه بتوانيم تمرين را مالِ خود كنيم يعني بتوانيم به زبان خود و بدن‌مان ترجمه كنيم.

اصيل بودن تمرين اصلي مهم به منظور بالا بردن كيفيت وجه اصيل است. اصيل بودن تمرين انتخاب سوژه‌اي است كه اصالت خودش را مي‌شناسد و قصد دارد اين كيفيت را توسعه بدهد و قلمرو خود را گسترده‌تر كند.

مورد بعد ساختگي بودن تمرين است. تمرين بايد توسط سوژه‌ ساخته ‌شود، يعني سوژه دست به طراحي فرم‌هايي مي‌زند كه درنهايت باعث تقويت فرد در يك جنبه خاص مي‌گردد. به عبارت ديگر، تمرين همواره به چيزي بزرگ‌تر از خودش مرتبط است و آن در واقع، نظام كلي است كه تمرين را شكل مي‌دهد. ساختن تمرين يعني طراحي مراتب، تكرار، ترتيب و توالي‌هايي كه در خدمت ايده كلي و در راستاي يكي شدن با ايده كلي شكل مي‌گيرد و در پاسخ به اينكه چرا بايد تمرين در ساختار جزيي طراحي شود بايد گفت كه وقتي ايده كلي وارد بدن مي‌شود يك نوع گسست و تغيير زمان‌مندي به وجود مي‌آيد.

 

يك ايده بزرگ

تمرين در حقيقت نمايانگر يك ايده بزرگ است كه به شكل گسسته پياده‌سازي مي‌شود. استادي كه اين تمرين را طراحي مي‌كند و از ايده اصلي‌اي الهام مي‌گيرد هم فاكتوري بسيار مهم است. من مي‌توانم ايده كلي تمرين را در يك دقيقه در ذهنم بازسازي كنم، اما براي اجراي آن روي بدن بايد به مراحل گسسته پرداخت. اين مانند موسيقي و يك ملودي است كه از مجموعه‌اي از نت‌هاي گسسته تشكيل شده و بايد ابتدا هر نت را ياد بگيريم تا بتوانيم آنها را به هم وصل كنيم. در پاسخ به اينكه آيا بايد از تمرين شروع كرد يا ابتدا بايد آن را موجه كرد، بايد گفت كه تمرين بايد براساس ايده كلي آن طراحي شود. تمرين‌هاي گسسته نيازمند يك ايده بزرگ‌تر هستند تا بتوانند معنا و همبستگي پيدا كنند. بايد فهميد چگونه همبستگي بين اجزا مي‌تواند به هارموني برسد و به خدمت ايده‌اي در بيايد.

تمرين تنها به معناي ارتقاي جايگاه و مسلط شدن نيست، بلكه يك سفر معرفت‌شناسانه محسوب مي‌شود. تمرين فراتر از يك وسيله براي كسب مهارت يا تسلط است؛ تمرين يك رويكرد به شناخت نيز هست. مانند فردي كه با شنيدن موسيقي به مهارت مي‌رسد؛ در اينجا نه تنها بر موسيقي تسلط پيدا مي‌كنيم، بلكه توانايي در فهم و تجربه آنچه در حال رخ دادن است هم افزايش مي‌يابد. اين تسلط و تعمق در فهم موسيقي در ديگر حوزه‌هاي هنري مانند هنرهاي رزمي و هنرهاي زندگي نيز كاربرد دارد، چرا‌كه شهود حسي تيزتر و دقيق‌تري پيدا كرده‌ايم. هنرهايي مانند كونگ‌فو از اين جهت كاركرد معرفت‌شناسانه‌ نيز دارند.

كيفيت مواجهه در تمرين از اهميت ويژه‌اي برخوردار است، چه اين تمرين مرتبط با هنر، ورزش، يا رزمي باشد. استفاده درست از تمرين در لحظه واقعي رويداد و تجربه زيسته، اثر مستقيمي بر ارتقاي كيفيت مواجهه دارد. كيفيت مواجهه يك رزمي‌كار كه به صورت جدي تمرين نكرده است با كسي كه به‌طور مستمر تمرين كرده است، متفاوت است.

در تاي چي، زماني كه شمشير را در دست مي‌گيري، انگار كه اين ابزار جزوي از بدن تو شده است. احساسي عميق به سلاح وصل مي‌شود، گويا ذهن آن را تصاحب كرده و همچون امتدادي از بدن، ذهن به سلاح فرمان مي‌دهد. هنگام نگارش با قلم نيز چنين حالتي به وجود مي‌آيد. سلاح يا قلم كه پيش‌تر به عنوان يك وسيله فرادستي به نظر مي‌رسيد، حالا گويي جزوي از بدن فرد است و به مثابه امري توي دستي فراچنگ آمده است. بايد در ذهن داشته باشيم كه بدن مرزهاي مشخصي ندارد و مي‌تواند در جهت‌هاي گوناگوني توسعه پيدا كند و با مهارت، فرد مي‌تواند قلمرو خود را گسترش دهد. كنگ‌فو نيز بر همين ايده متمركز است. مبارزه‌كننده در كنگ‌فو نه تنها سعي دارد قلمرو بدن خود را گسترش دهد، بلكه با استفاده از سلاح‌ها نيز اين گسترش را افزايش مي‌دهد. در مراحل بالاتر، هدف حتي ممكن است كنترل بدن ديگران باشد. تمرين پلي هست كه استاد و شاگرد از طريق نوعي ممارست و هم‌تجربگي با يكديگر در ارتباط بيناسوبژكتيو هستند، به جاي اينكه حكمت استاد به شكل لوگوس مطرح شود و شخص در مقام سوم شخص نسبت به تمرين قرار بگيرد، بلكه آن را به كيفيت اول شخص بدل مي‌كند به معناي تجربه. اين تجربه بايد شبيه به تجربه استاد باشد و به مثابه اثر هنري امكان هم‌تجربگي ايجاد مي‌كند. اين هم‌تجربگي چه در مقام استاد شاگردي و چه در مقام هم تمريني صادق است.

 

در زمان حال بودن

يكي از جنبه‌هاي كليدي تمرين، در زمان حال بودن تمرين است. تمرين بايد با تمركز بر لحظه حال انجام شود، نه براساس دغدغه‌ها و عوامل گذشته. در اين زمينه، مراقبه به عنوان يك فرم از تمرين، تاكيد زيادي بر زندگي در لحظه حال دارد. بعضي‌ها مراقبه را يك شكل از «خواهش براي حضور در حال» مي‌بينند، بدون انتظار براي يك پاسخ خاص درحالي كه چنين رويكردي به مراقبه از اساس اشتباه است. موضوع اين است به جاي در زمان حال بودن تقويمي (رويكرد بيشتر تمرينات مراقبه‌اي در ايران است) بايد در حال بودن را به مثابه پايداري و بسطِ زمان حال در نظر بگيريم و از دريچه در حال بودن تمرين، امكان مداخله در سرنوشت خود را پيدا كنيم. همچنين، از طريق تمرين منظم، مي‌توانيم به‌رغم چالش‌ها و مشكلات بيروني حال خود را طولاني‌تر و پايدارتر نگه داريم، اين حالت پايداري به ما كمك مي‌كند تا با افزايش كيفيت و خلاقيت به مواجهه‌هاي زندگي پاسخ دهيم و همچنين از آزادي‌هاي‌مان حفاظت كنيم.

كنگ فو اساسا چه در وجه هنرهاي تجسمي و چه رزمي، پرورشِ تاب‌آوري را در خود جا داده و همان به حفظ حال هم مربوط مي‌شود. تاب آوري پايين موجب از دست دادن پايداري در لحظه حال مي‌شود به همين دليل تاب‌آوري يك فضيلت اساسي محسوب مي‌شود. نكته آخر مهار است. مهار به معناي به خدمت گرفتن و كار گرفتن نيروهاست هم حين تمرين رخ مي‌دهد و هم واكنش‌هاي مهاري ما را ارتقا مي‌دهد و خود واكنش در حين تمرين را هم ارتقا مي‌دهد. اما تمرين، نفي‌كننده چه ويژگي‌هايي است؟ تمرين با تقليد و اطاعت، با صرف فعاليت بدني، با ابراز و نمايش يا يك رفتار عادي و طبيعي بدون محتوا منافات دارد در عين اينكه تمرين نمي‌تواند يك طرح كلي يا واكنشي باشد.

مدرس بين‌المللي تاي‌چي و چي‌كنگ


آزادي سوژه در آزادي بدن است. نسبت بدن و ذهن حتي در فلسفه اسلامي نيز تحت مفهوم جسمانيت الحدوث بودنِ بدن طرح شده، در شرق نيز بسياري از متون براي آگاهي از نظام تمرينات وجود دارد و مي‌توان البته به شكل نقادانه از آنها استفاده كرد، قيد نقادانه به اين دليل به كار رفته، چراكه برخي از تعليمات شرقي نظام تمثيلاتي غيرموجه دارند و از همين رو بايد نقادانه به آنها نگريست.



تمرين تنها به معناي ارتقاي جايگاه و مسلط شدن نيست، بلكه يك سفر معرفت‌شناسانه محسوب مي‌شود. تمرين فراتر از يك وسيله براي كسب مهارت يا تسلط است؛ تمرين يك رويكرد به شناخت نيز هست. مانند فردي كه با شنيدن موسيقي به مهارت مي‌رسد؛ در اينجا نه تنها بر موسيقي تسلط پيدا مي‌كنيم، بلكه توانايي در فهم و تجربه آنچه در حال رخ دادن است هم افزايش مي‌يابد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون