سادگي در عالم واقعي و مجازي
ابوالفضل نجيب
در آخرين باري كه فردوس كاوياني را با فيلم ساكن خانه چوبي حسينعلي ليالستاني بر پرده سينما ديديم و از آخرين باري كه او را در مجموعه تلويزيوني هفتسين يدالله صمدي در سال 1391 در قالب تلويزيون ديديم بيش از يك دهه ميگذرد. بازيگري نه چندان مشهور كه اما به يمن بازيهاي درخشان او در دل و دشنه جعفري جوزاني و بانوي مهرجويي و سگكشي بهرام بيضايي براي سينماروهاي حرفهاي نام خود را در زمره بازيگران صاحب سبك و در حافظه تاريخي سينما ثبت كرد. او كه بازيگري در سينما را از سال 1349 و با بازي در فيلم تجاوز حميد مصداقي آغاز كرد، طي چهار دهه حضور مستمر در سينما و تئاتر و تلويزيون همواره با گزينهكاري و اغلب در آثار برجسته سينمايي و سريالهاي تلويزيوني كارنامه قابل قبول و درخوري از خود به جا گذاشت. بررسي كارنامه كاوياني در اين مختصر نميگنجد، اما مايلم به مهمترين ويژگي بازيهاي كاوياني و حداقل تا آنجا كه آثار سينمايي ايشان را ديده اشاره كنم. آنچه در بازيگري به شناسه يا خصوصيت تعبير ميكنيم، رابطه مستقيمي با شخصيت بازيگر دارد. منظورم مجموعه مختصات فيزيكي، روحي، روانشناسي، اخلاقي و... است. اين مختصات فردي و شخصيتي رابطه و تاثير مستقيمي در انتخاب بازيگر براي ايفاي نقش دارد. بسياري از بازيگران برجسته سينما با همين مختصات فردي در حافظه جمعي ما تثبيت و به اسطورههاي بازيگري تبديل شدند. اين مختصات گاه چنان برجستگي دارند كه بازيگر را در نقش تثبيت و به كليشه تبديل ميكند. اينكه بازيگران اينچنين در نهايت قادر به كليشهزدايي باشند يا نباشند چندان اهميتي ندارد. اهميت موضوع در اين است كه بازيگراني اينچنين تا چه اندازه قادر به تنوعبخشي قابليتهايي باشند كه با پوست و گوشت و روح و روان بازيگر عجين شده و خروج از آن به هر دليل توفيق چنداني براي آنها حاصل نميكند. كاوياني تا آنجا كه به فهم من از نمونههاي بازيگري او در سينما و سريالهاي تلويزيوني برميگردد، اغلب نقشهاي او با شخصيتهاي ساده و بدوي و بيگانه با پيچيدگيهاي زمانه خودش گره خورده است. درخشش او اغلب در ارايه نقشهاي اينچنين به ظاهر ساده است. به يك معني كاوياني در اغلب نقشها خود واقعياش را بازي ميكرد.
شايد به همين دليل او را در كمتر نقش متفاوتي كه در تقابل يا در تضاد با شخصيت واقعي او باشيم، مشاهده نكرديم. شايد تنها نقش متفاوت كه البته آن را هم ميتوان به نوعي بازي در بازي تعبير كرد، به نقش رزيشن در فيلم سگكشي بهرام بيضايي مربوط ميشود كه در نوع خود يكي از بهترين بازيهاي كاوياني را رقم زد. از اين زاويه شايد بتوان نوع بازيهاي او را به سهل و ممتنع تعبير كرد. سادگي كه در گذر و گذار از پيچيدگي حاصل ميشود. شايد به همين دليل او به بازيگر مهجوري تبديل شد كه در نقطه تلاقي شهرت و گمنامي متوقف شد. اين وضعيت بيش از هر چيز محصول و برآيند شخصيت واقعي كاوياني بود. به جهان ذهني و فرديت نهادينهشدهاي معطوف است كه كمتر انعطافپذير است. اينكه چنين روحيهاي در تضاد و تقابل با فلسفه بازيگري است، ترديدي نيست. اما در نظر داشته باشيم او از اين زاويه به نوعي و همواره با شخصيت وجودي و حقيقي و شخصيت مجازياش به تمام معني در يگانگي و وحدت بود. مهجوريت خودخواسته او در جهان واقعي بخشي از اين سلوك فردي و شخصيتي او بود. به همين دليل كمتر ديده شد، در عين حال كه يكي از پركارترين بازيگران برجامانده از نسل طلايي بازيگران تئاتر بود كه از اواخر دهه 40 به سينما آمدند. نكته قابل تامل و تاسف بيمهري و بياعتنايي به او طي يك دهه انزوا و خانهنشيني بود و مهمتر سلوك و سكوت او در قبال بيمهريها و بيخبري جامعه هنري از او. كاوياني هرچه بود، بخشي از شخصيت بازيگري و اجتماعياش مرهون جهانبيني و نوعيت نگرش او به جهان و فلسفه وجودي انسان بود. روحش شاد و نام و يادش گرامي باد.