درباره نمايش «شقامك» به نويسندگي و كارگرداني سلمان سامني
برندسازي با طعم گسِ پدرسالاري
«شقامك» روايتِ جامعهاي است كه نسل تازهاش نميتواند از نظر مالي مستقل شود
محمدحسن خدايي
رئاليسم اجتماعي نمايش «شقامك» در پي بازنمايي «طبقه متوسط فقير شده» است. اصطلاحي كه چندي پيش جامعهشناس سياسياي چون آصف بيات آن را در توضيح وضعيت خاورميانهاي كشوري چون ايران پيشنهاد داد. سلمان سامني در مقام نويسنده و كارگردان در نمايش «شقامك» كمابيش به اين طبقه اجتماعي ميپردازد كه اين روزها بر اثر سياستهاي اقتصادي، با آنكه خواستههاي طبقاتي خويش را حفظ كرده، اما به لحاظ مادي، توانايي به اجرا درآوردنش را از كف داده و به سختي روزگار ميگذراند. قصه نمايش در رابطه با چند دوست جوان است كه تصميم گرفتهاند در زيرزمين كوچك يك خانه در جنوب شهر تهران زندگي كنند و با استقلال مالي به استقلال فكري نائل شوند. بدين منظور مبادرت به واردات لوازم آرايش از چين كرده و بيآنكه مشتري چنداني داشته باشند تا مرز ورشكستگي پيش ميروند. به ديگر سخن اين چند جوان آسوپاس، تن به شيوه غالب سرمايهداري در ايران اين روزها ميدهند و واردات را مهمتر از توليد فرض كرده، اما به خاطر تبليغات اندك و نداشتن تجربه كافي در اين عرصه، كارشان به شكست ميانجامد و مدام به دنبال مقصر در ميان خودشان ميگردند. در ادامه اين هماي سعادت است كه بر دوش اين چند جوان بختبرگشته مينشيند و آنان با خلق يك موجود جعلي و خيالي به نام «شقامك» و عرضه گوشت آن به بازار مصرف، مردمان متمول و فرادست را گول زده و با فروش در مقياس كلان، در نهايت پولدار ميشوند. اين برساختن يك پرنده كمياب كه از قضا در جهان هستي اصلا وجود ندارد واكنش زيركانه اما غيراخلاقي اين چند جوان جوياي نام است به وضعيت ناعادلانه زمانهشان. از ياد نبريم كه «برندسازي» در اقتصاد مصرفمحور امروز، يكي از راههاي موفقيت است و اين قضيه در نمايش «شقامك» مصداق عيني مييابد. آنها با زرنگي ايراني و شانس زياد، نبض بازار را در دست گرفته و ذائقه سيريناپذير طبقات فرادست در متفاوت بودن و مصرف كردن كالاي كمياب و گرانقيمت را پاسخ ميدهند. در اين اقتصاد ناشفاف، «شقامك» همچون يك برند نوظهور آتيهدار عمل كرده و كيفيت زندگي توليدكنندگانش را ارتقا ميبخشد. سلمان سامني توانسته با نگاهي انتقادي به وضعيت اقتصادي اين روزها و نقش ساختارهاي موجود، كمابيش با مردمان فقير شده طبقات متوسط جامعه، همدلي كند و مشكلات اقتصادي و وجود تبعيض را در كژكاركردي ساختارهاي پيدا و پنهان موجود ببيند. تا حدودي ميتوان اين نگاه ساختارگرايانه در رابطه با وضعيت مستقر را مورد قبول دانست، اما نبايد نقش عامليت افراد در شكلگيري اين موقعيت ناپسند و دشوار را فراموش كرد. نسبت عامليت و ساختار در مطالعات جامعهشناختي معاصر با اهميت است و نميتوان هيچ كدام را به نفع ديگري كنار گذاشت، اما نكته اينجاست كه عامليت افراد در روزگار ما بيش از پيش در حال تقليل يافتن است و غلبه نهايي با ساختارهاست. به لحاظ اجرايي، نمايش «شقامك» فاقد پيچيدگيهاي روايي و فرماليستي است. سياست اجرا، ترجيح دارد با زباني روشن و روايتي سرراست، جهان خود را بسازد و از ديرفهمي نالازم بعضي آثار تجربي، پرهيز كند. بنابراين بازيها روان و اغلب باورپذير است و در خدمت منطق دروني روايت. به هر حال اين شيوه اجرايي از فرمي كلاسيكي استفاده كرده و يادآور نمايشهايي است كه تمناي واقعي بودن دارند. با آنكه قصه نمايش در رابطه با چند دانشآموخته سياست، جامعهشناسي و هنر است و آنها مدام به آگاهي و تخصص خويش ارجاع ميدهند اما در نهايت و از منظر مطالعات اجرا، اين نمايش ساختاري ارسطويي و علت و معلولي دارد. اين انتخابي است كه سلمان سامني انجام داده تا ايدئولوژي سياسي و اقتصادياش را در رابطه با جهان معاصر ايرانيان، به تماشاگران عرضه كند. به ديگر سخن نمايش «شقامك» ميل آن دارد كه ايدههايش را با صراحت و همچون يك مانيفست سياسي بيان كند. لحظهاي كه مانيفست شقامك خوانده ميشود اين ميل پنهاني به مانيفست دادن، به واقعيت بدل شده و خطابي ميشود در راستاي ترسيم مرزهاي اخلاقي و زيباشناسي اين اجرا. سلمان سامني با گرايش به رئاليسم اجتماعي و استفاده از شيوه كلاسيك روايت، چندان انقلابي و راديكال عمل نميكند و با فرمي تجربه شده، توانايي خلق كردن «امر نو» را بر صحنه از كف ميدهد. اين نكتهاي است متناقضنما در مواجهه با جهان و بازنمايي كردنش.
نمايش شقامك، «بحران بازنمايي» را باور ندارد و واقعيت اندوهبار اجتماع را به بازنمايانهترين شيوه ممكن، بر صحنه ميآورد. پس جاي شگفتي نخواهد بود كه تماشاگران با فرمي نو مواجه نشده و هنگام خروج از سالن، مسائل محتوايي را بيش از مسائل فرمي در ذهن خويش مرور كنند. شقامك براي نقد ريشهاي وضعيت به فرمي خلاقانهتر احتياج دارد تا بحران در بازنمايي را كمابيش بين سرگذشت اين چند جوان عاصي به نمايش گذارد؛ اما دريغا كه اجرا بر همان مدار امتحان پس داده اين سالها تكيه كرده و متعارف عمل ميكند. شقامك در رابطه با پدران و پسران است و به نوعي در خلاف جهت نسل جديد حركت ميكند. اگر مولفه اين نسل را در تلاش براي عبور از پدرسالاري تاريخي اين سرزمين فرض بگيريم، در نمايش شقامك هر نوع توهم مستقل بودن رنگ ميبازد و در نهايت اين پدر متمول است كه امكان خروج از خانه و تجربه مستقل شدن را با پرداخت پول، آن هم به شكل مخفيانه براي فرزندانش ممكن ميكند. ناخودآگاه سياسي شقامك، با تمام ژستها و اطوارهاي استقلالطلبانهاش، بازگشت پدر و احياي جايگاه نمادين او است. پدر بايد بازگردد تا فقدان حضور طولاني مدت خويش را به نوعي جبران كند. اوج اين قضيه در انتهاي نمايش اتفاق ميافتد. جايي كه پسر حقوقدان معروف كشور، با آگاه شدن از دستودلبازي پنهاني پدرش در ارتباط با مساعدت مالي به او و دوستانش سكته ميكند و در عوض، دوست و هماتاقي اين پسر، از ميل به داشتن پدري سخن ميگويد كه هرگز در زندگي تجربهاش نكرده و اين روزها او را در قامت اين حقوقدان معروف يافته است. شقامك روايتي است از جامعهاي سرخورده كه نسل تازهاش نميتواند از نظر مالي مستقل شود مگر آنكه دروغ بگويد و شجاعت اخلاقي بودن را كنار بگذارد. شقامك همچون دال تهي است كه هر كس از منظر خويش يار آن ميشود. اين نكتهاي است كمابيش اميدبخش. اختلافي كه در واقعي يا جعلي بودن اين پرنده بين افرادي كه آن را ساختهاند، شكل ميگيرد، نشانهاي است از ذهنيتهاي متكثر و گاه متضادي كه در جامعه حضور دارند و بر سر منافع خويش، توافق چنداني با يكديگر ندارند. گاهي تضاد منافع و ايستادگي بر سويههاي مختلف واقعيت، ميتواند نشانهاي از جامعهاي پويا باشد كه نميخواهد تنها به يك گفتار ثابت تمكين كند و سربراه باشد. آيا اين مولفه در شقامك در جريان است؟ پاسخ تا حدودي مثبت است و ميتواند اميدبخش باشد. بازيگراني چون مهدي رضايي، ليلي صبري، رسول احمدي، كامران طاهري و الميرا صارمي به خوبي توانستهاند فضاي واقعگرايانه شقامك را اجرايي كنند. بازيهايي كه متكلفانه نيست و در خدمت ايدئولوژي نمايش است. تماشاي شقامك در اين روزهايي كه مولفه قصه در اغلب اجراها به امري فرعي بدل شده، ميتواند رضايتبخش باشد. سلمان سامني بعد از اجراي نه چندان موفقيتآميز نمايش «نئورئاليسم» اينبار به اينجا و اكنون ما ميپردازد و تلاش دارد در رابطه با زندگي روزمره فلاكتبار چند جوان امروزي انضمامي باشد. استراتژي رئاليستي اجرا در پرداخت بيواسطه به خصلتهاي طبقاتي به درستي عمل ميكند، اما همچنان به لحاظ فرم، رويكردي محافظهكارانه دارد. شقامك يادآور هنر اجتماعي متعهد است. با طنزي سياه كه ميتواند تماشاگران را به لبخند، خنده يا حتي قهقهه بيندازد. بدين منظور بايد در مقابل اين اجرا گارد نداشته باشيم و در همان مسيري حركت كنيم كه مقابل ما نمايان كرده. با پرندهاي ناياب و فريبنده كه همچون سيمرغ ميل پرواز دارد و همچون فرانكشتاين ميتواند اسباب زحمت خالق خويش شود.
به لحاظ اجرايي، نمايش «شقامك» فاقد پيچيدگيهاي روايي و فرماليستي است. سياست اجرا ترجيح دارد با زباني روشن و روايتي سرراست، جهان خود را بسازد و از ديرفهمي نالازم بعضي آثار تجربي پرهيز كند. بنابراين بازيها روان و اغلب باورپذير است و در خدمت منطق دروني روايت.
نمايش «شقامك» مصداق عيني «برندسازي» در اقتصاد مصرفمحور امروز است. شخصيتهاي جوان نمايش، نبض بازار را در دست گرفته و به ذائقه سيريناپذير طبقات فرادست در متفاوت بودن و مصرف كالاي كمياب و گرانقيمت پاسخ ميدهند. در اين اقتصاد ناشفاف «شقامك» همچون يك برند نوظهور آتيهدار عمل كرده و كيفيت زندگي توليدكنندگانش را ارتقا ميبخشد.