• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5600 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۲۰ مهر

از جهان شناور هنر تا دنياي متلاطم سياست

نسيم خليلي

از همان اول كه «هنرمندي از دنياي شناور» را دستت مي‌گيري، مي‌داني كه با يك روايت داستان‌وار از هنر روبه‌رو هستي، جهان شناور يك اصطلاح هنري در گفتمان هنر ژاپني است كه اشاره دارد به يك سبك نقاشي سنتي كه به معناي تصوير دنياي گذران است، جنبشي هنري در مردم‌نگاري ژاپني‌ها كه سوژه نقاشي‌هاي آن عموما زندگي روزمره مردم است، گيشاها و سيرك‌ها و مردم كوچه و بازار بدون هدف يا پيام خاصي در قالب باسمه‌هاي چوبي و چالش اين روايت داستاني دقيقا در همين تعريف هنري نهفته است وقتي كه هنرمندان چنين مكتبي در برابر واقعيت‌هاي نه رمانتيك و بازتاب‌يافته در نور فانوس‌هاي رنگي روشن و درختان پرشكوفه، بلكه در برابر واقعيت‌هاي هولناك اجتماعي از جمله جنگ و فقر و حاشيه‌نشيني و مرگ‌هاي بي‌نتيجه در راه آرمان‌هاي مكاتب سياسي قرار مي‌گيرند؛ چنين هنرمنداني اگر در اين چالش به فرسودگي و نوميدي برسند يا هنر را همچون خاطره‌اي دور و مبهم رها مي‌كنند يا در گودال خودكشي و هاراكيري درمي‌غلتند و داستان ايشي‌گورو مشحون از چنين خرده‌روايت‌هايي است كه سير زندگي يك هنرمند را در فرسايش زمان و تندبادهاي حوادث سياسي و اجتماعي بازتاب مي‌دهد. كازوئو ايشي‌گورو چنين چالشي را با ادبياتي شيوا و در دل قصه‌اي پركشش در دل روايتش گنجانده و مخاطب را در قالب تصاوير هنر باسمه‌اي، به مهلكه تاريخ اجتماعي ژاپن پس از جنگ جهاني دوم از نگاه يك هنرمند كلاسيك برده است وقتي كه اطرافيانش نگرانند كه مبادا او هم به خاطر اينكه در يك دوره تاريخي هنرش را در خدمت پيام‌هاي سياسي خاصي در بحبوحه سال‌هاي پساجنگ قرار داده است، همچون آهنگسازي كه از چنين كارنامه هنري‌اي متاسف است، براي عذرخواهي از اجتماع و تاريخ، دست به خودكشي بزند: «اوجي! چرا آقاي ناگوچي خودشو كشت؟ مگه اون آدم بدي بود؟ نه. اون آدم بدي نبود. اون آدمي بود كه با تمام وجود كاري رو كه فكر مي‌كرد بهترين كاره انجام مي‌داد. ولي مي‌دوني چيه ايچيرو؟ وقتي جنگ تموم شد همه چي به كلي تغيير كرد. آهنگ‌هايي كه آقاي ناگوچي ساخته بود خيلي معروف شدند، نه فقط توي اين شهر، بلكه تو سراسر ژاپن. تو راديو و تو كافه‌ها اين آهنگ‌ها رو مي‌خوندن و آدم‌هايي مثل عمو كنجي موقع رژه ‌رفتن يا قبل از هر جنگي اين آهنگ‌ها رو مي‌خوندند و بعد از جنگ، آقاي ناگوچي فكر كرد كه آهنگ‌هاش  -خب‌- يه جورايي اشتباه بودن. اون به همه آدم‌هايي كه كشته شدند فكر كرد، به همه اون بچه‌هايي كه همسن و سال تو بودند ايچيرو! و ديگه پدر و مادري نداشتن، اون به همه اين چيزا فكر كرد و به نظرش اومد كه شايد اين آهنگ‌ها اشتباه بودن و احساس كرد كه بايد معذرت‌خواهي كنه. از همه كسايي كه باقي موندند. از بچه‌هايي كه ديگه پدر و مادر نداشتند و از والديني كه بچه‌هايي مثل تو رو از دست داده بودند. به همه اين مردم، مي‌خواست بگه معذرت مي‌خواد. فكر مي‌كنم به اين دليل بود كه خودش رو كشت. آقاي ناگوچي اصلا آدم بدي نبود. ايچيرو اون آن‌قدر شجاع بود كه اشتباهاتش رو بپذيره. اون خيلي شجاع و محترم بود.» و نقاش قصه با گفتن اين حرف‌ها براي لحظاتي شايد به اين مي‌انديشد كه آيا همراهي او و هنرش در راستاي اهداف سياسي مشابه نيز نياز به چنين عذرخواهي جسورانه‌اي نخواهد داشت؟ روايت ايشي گورو اما چنان پيش مي‌رود كه نشان مي‌دهد نقاش نادم از گذشته، بيش از آنكه به خودكشي و اعلام اشتباهش فكر كند، لازم مي‌بيند براي خدشه‌دار نشدن زندگي و آينده فرزندانش تلاش كند آن گذشته هنري را كه در خدمت اهداف سياسي خاصي قرار گرفته بوده، پنهان كند از جمله آن نقاشي موسوم به «خشنودي» را كه زيرش يك اعلاميه سياسي تهييج‌كننده نقر شده بود: «ولي جوانان آماده‌اند تا براي شرافت‌شان مبارزه كنند.» نويسنده بعدتر به تعامل نقاش و گالري‌داري اشاره مي‌كند كه برپايي نمايشگاه خيريه براي كودكان حاشيه‌نشين را بي‌اعتبار مي‌داند و بر اين باور است كه براي حل معضل فقر در اجتماع بايد وارد مبارزه‌هاي هدفمندتري شد تحت لواي انديشه‌هاي ماركسيستي مد روز جهان: «بذاريد طرح كوچك شما رو براي لحظه‌اي در نظر بگيريم. بيا فكر كنيم كه فرض محال اتفاق ميفته و استاد شما هم همدردي مي‌كنه. بعدش همه شما كه تو ويلا هستيد يك هفته، شايدم دو هفته وقت ميذاريد كه ... نقاشي بكشيد كه چي؟ بيست تا نقاشي؟ نهايتا سي تا. دليلي هم نداره بيشتر از اين بكشيد، در هر حال بيشتر از ده يازده تاشون رو نخواهيد فروخت. بعدش چه مي‌كنيد؟ با كيف كوچكي پر از سكه‌هايي كه از اين همه كار دشوار به دست آوردي راه مي‌افتي تو مناطق فقيرنشين شهر؟ به هر آدم فقيري كه ديدي يه سن ميدي؟... واقعيت اينه كه ژاپن داره به سمت بحران ميره. ما در چنگال تجار حريص و سياستمدارهاي ضعيف گير افتاديم. اين آدم‌ها كاري مي‌كنن كه فقر روز به روز بيشتر و بيشتر بشه. مگه اينكه، ما، نسل جديدي‌ها، كاري بكنيم. ولي من يه آشوبگر سياسي نيستم. دغدغه من هنره و هنرمندايي مثل تو. هنرمنداي جوان و بااستعدادي كه هنوز با دنياي كوچك و بسته‌اي كه همه شما درش ساكن هستيد چشم و گوششون براي هميشه بسته نشده.» و اشاره او به محيط كوچكي است كه نقاشان مكتب دنياي شناور در ويلا‌ي كوچكي در محضر استاد اين مكتب مي‌گذرانده‌اند و دغدغه‌ و رسالت سياسي و اجتماعي خاصي براي هنر خود قائل نبودند جز انعكاس هنرمندانه همين جهان شناور اطراف‌شان، زنان و فانوس‌ها و امواج و شكوفه‌ها و همين هنرمندان وقتي هنر را براساس وجدان سياسي به خدمت تحولات اجتماعي قرار دادند بعدها و در كهولت سن، همچون سياستمداران نادم به پشيماني و اندوه درافتادند و گاه خود را مستحق سرزنش دانستند: «نظامي‌ها، سياستمدارا، تجار. همه اونها به خاطر بلايي كه سر اين كشور اومد سرزنش شدند. ولي در مورد امثال خودمون، بايد بگم كه سهم‌مون هميشه ناچيز بوده. الان ديگه كسي اهميت نميده كه امثال من و تو چه كارهايي كردن. اونها به ما نگاه مي‌كنن و تنها چيزي كه مي‌بينن دو تا پيرمردن كه عصا دستشون گرفتن.» پيرمردهاي عصا به دستي كه روياي مدينه فاضله را داشتند در آنچه مي‌كشيدند.
*اين كتاب را نشر افراز در سال 1398 با ترجمه ياسين محمدي منتشر كرد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون