نگاهي به نمايشگاه نقاشيهاي عليرضا آدمبكان در نگارخانه هور
ترسها و نگرانيهاي نقاش روي بوم
سعيد امكاني
عليرضا آدمبكان نقاش و شاعر است. نقاشي دغدغهمند كه زيست سياسي و اجتماعي دارد و آن زيست در شعرهايش هم قابل لمس است. نقاشيهاي عليرضا را ميتوان به سه دسته تقسيمبندي كرد: چهرهها، فضاهاي شهري و طبيعت كه چهرهها و فضاي شهري وي برميگردد به سابقه زيستي كودكي وي كه در محلههاي قديمي تهران با بافت سنتي و مذهبي كه در آن كار و زندگي كرده است. وي شاهد تخريب آن خانهها و بافتهاي قديمي و تبديل به مجتمعها بوده و اين تخريبها چه از لحاظ معماري، چه فرهنگي و شهري روي وي تاثيرگذار بوده است و همين رويكرد را ميتوان در چهرهها و شمايلهاي وي نيز مشاهده كرد اما با بار مذهبي كه اكثر ما با همين خانوادهاي سنتي و مذهبي شكل گرفتهايم، با اين تفاوت كه نقاش به جاي اينكه به چهرههايش جنبه اساطيري قهرمانانه بدهد آنها را در صورت آدمهاي پيرامون خود نقش زده است. همان اوليا و اشقيا با همان آدمها. با تجربههاي سياسي و اجتماعي كه بين سالهاي ۷۷ و ۸۸ در جامعه ايران اتفاق افتاد نگرش و زبان نقاش تغيير كرد اما اين رويكردها به صورت موازي در چهرهها، فضاي شهر و طبيعت او ادامهدار بوده و هست و دغدغه نقاش را به زندگي و شرايط پيرامونش نشان ميدهد. طبيعتهاي عليرضا كه از سالهاي ۷۶ و ۷۷ شكل گرفت به مرور تغيير مسير داد كه صرفا از حضور و نياز طبيعتگردي و اجراي يك نقاشي در دل طبيعت تبديل به يك نگراني و دغدغه درخصوص آلودگيهاي محيطزيستي، آتشسوزي در جنگلها و مراتع و اتفاقهاي اقليمي و نابسامانيهاي محيطزيستي شد و نگراني وي نسبت به اهمالكاري مردم و مسوولان درخصوص محيطزيست و طبيعت او را به صرافت انداخت كه با حضور و انتقال از طريق زبان نقاشي به بيننده اين درد و نگراني را بيان كند. نمايشگاه اخير او در گالري هور در راستاي ادامه همان نمايشگاه «آداد» در گالري اثر است اما مجموعه اخيرش در ابعاد بزرگتر و با تكنيك رنگ روغن و كلاژ روي مقوا و بوم اجرا شده است و با استفاده درست و صحيح از عناصر خاك، زغال و چوب چه به صورت عمد كه از طرف نقاش به اثر اضافه شده است و چه به صورت ناخودآگاه كه هنگام نقاشي توسط طبيعت بر اثر به جاي مانده و از طرف نقاش تقويت شده است به بيننده اين فرصت را ميدهد كه خود را در آن مكان پيدا كند گويي كه از نزديك شاهد اين وقايع است و نگراني و ترس نقاش از اتفاقهاي اقليمي و نابسامانيهاي محيطزيستي به وضوح نمايان است. شايد نقاش ميتوانست اين وقايع و آتشسوزيهايي كه در مناطق زاگرس و... اتفاق افتاده را عكاسي كند و در آتليه شخصي خود نقاشي كند ولي وي با حضور و انتقال آن صحنهها به زبان نقاشي نگاه و رويكرد تازهاي را به بيننده ارايه ميدهد و مخاطب را با خود به دل نقاشي ميبرد و اين درد و نگراني را به او انتقال ميدهد. در طبيعتهاي عليرضا نشاني از نقاشي آكادميك و واقعگرا كه با مهارت و استادي و اجراي هنرمندانه وابستگي دارد و همچنان سبك شيوهاي متداول مطرح است، ديده نميشود. او طبيعت را از نگاه خود و دغدغهاي كه نسبت به محيطزيست و اتفاقات پيرامون آن است، ميكشد و ردپايي از خود طبيعت را در آثار خود باقي ميگذارد و نقاشي و عناصر طبيعت با هم ادغام ميشود. آثار او را ميتوان دريچهايي به سوي جهان باطني و معناي دروني هنرمند دانست و انتخاب و دغدغه هنرمندي اشاره كرد كه عواطف و علاقه خود را از اين راه آشكار كند و مخاطب خود را در چشمانداز و حوزههاي انديشهاش شركت دهد. اين كوشش مداوم و ممتد كه با انتخاب موضوعهايي خاص و مالامال از نگراني در آثار عليرضا است، با اجرايي استادانه و بهكارگيري رنگ روغن روي بوم آن را ماندگار ميكند. كارهاي او نوعي رئاليسم - اكسپرسيونيسم است رئاليسم نه به صورت مكتب رئاليسم؛ در كارهاي او رئاليته brootal (بيرحمانه/خشن) وجود دارد. هر هنرمند به اندازه دانايي و توانايياش اين رئاليسم را در كارش نشان ميدهد. رئاليته را نشان دادن يعني شكل خارجي را به صورت كامل ساختن، درحالي كه ممكن است يك رئاليته نهان را نشان داد و خيلي هم موثر و صريح، مثل ترس غير قابل لمس.
عليرضا در مسائل جاري در محيط خودش آگاهي اجتماعي دارد. وظيفه هنرمند در اجتماعي كه در آن زندگي ميكند آگاهسازي است و عليرضا آن را به خوبي انجام داده است! آگاهي در مورد نابسامانيهاي محيطزيست، فرهنگي، تخريب و نابودي... .