• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5602 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۳ مهر

مثل درخت در شب باران!

اميد مافي

«احترامي است به فضيلت او.» اين جمله‌ را بديع‌الزمان فروزانفر چهل و چهار سال پيش زير برگه استخدام پسر كدكن نوشت تا راه رسيدنش به دانشگاه هموار شود. شاعر شكوفه‌ها و باران اما از همان سال‌ها تا امروز با غزل‌ها و نيمايي‌هايش بسياري را با خود به كوچه‌باغ‌هاي نشابور برده است. همو كه مثل بيد مجنون زير بارانِ صبحگاهي تازه شد و بوي جوي موليان را به مشام‌ها رساند تا از بودن و سرودن لبريز و همچون طفلي به نام شادي سراغ روياهايش را بگيرد. 
مردي كه هر سه‌شنبه كلاس‌هايش به جايي براي سوته‌دلان ادب بدل مي‌شود، همواره زبان‌هاي محلي را پشتوانه فرهنگي ايران دانسته و به جد معتقد است كه اگر اين زبان‌ها حفظ نشوند بخش اعظمي از فرهنگ ايرانيان غيرقابل درك خواهد بود.  صدها مقاله و تحقيق و ارايه آثاري چون «صور خيال در شعر فارسي»، «شاعر آينه‌ها»، «گزيده غزليات شمس» و «منقح اسرارالتوحيد» و «مختارنامه» م. سرشك را در قامت يك اديب تراز اول معرفي كرده است. بزرگي كه خيال پياله زدن با ستاره‌ها و آب دادن به گلدان ماه در ذهنش نقش بسته و با اتكا به قريحه و فطرت شاعرانگي خويش توانسته به خوبي نگاه انساني و اجتماعي خود را در ديدرس قرار دهد. اينگونه است كه او سوار بر اسب نقره‌اي از دوردست تخيل پيش مي‌تازد و يال بلند اسبش را در مرغزارهاي احساس به رخ مي‌كشد. 
شفيعي كدكني چهار سال پيش نشان عالي هنر براي صلح را به خانه برد تا در روزگار جنگ و جنايت و جنازه‌هاي غرقه در خون، پرنده آشتي را بر شانه انسان معاصر بنشاند و با واژه‌هايش به نقاشي آسمان بي ‌ابر و بي ‌كينه بپردازد. 
شاعر بي‌بديل اينك كيك هشتاد و سه سالگي‌اش را در حالي برش مي‌دهد كه حال دنيا خوب نيست و پارتيزان‌ها چشم به لبان چكامه‌سراها دوخته‌اند تا شايد غوغاي سرخ خرمالوها در اين پاييزِ آدمكش، جاي همهمه آب و آتش را بگيرد و گيتي زخمي‌تر از هميشه به دنبال سطري سليس جرعه‌اي از كف دستان شوريده‌حالان بنوشد.  تولدتان هزارباره مبارك آقاي شفيعي كدكني. در سالروز ميلادتان اركيده‌ها به عشق مردي كه فانوس‌ها را بالاتر گرفته تا به خاموشي پيرامونش پايان دهد دم گرفته‌اند. باشد كه هزارخزان ديگر زبان بليغ و فصيح شما از شور و شبنم براي آيندگان اين خاك پرگهر بگويد و جان‌هاي صيقل‌خورده را افراخته و افروخته سازد. ما اينجا از دست دادن را به دست مي‌آوريم، درست وقتي نفسِ گرم مُمد حيات‌تان مي‌شود و همچنان ما را به خلوت پرمز و رازتان دعوت مي‌كنيد. 
من در حضور باغ برهنه
در لحظه‌هاي عبور شبانگاه
پلك جوانه‌ها را
آهسته مي‌گشايم و مي‌گويم
آيا، اينان روياي زندگي را
در آفتاب و باران
بر آستان فردا احساس مي‌كنند؟
روزنامه‌نگار

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون