• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۳ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5604 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۵ مهر

پناه بردن به فيلم و سينما

ابراهيم عمران

پناه بردن به سينما و فيلم؛ شايد مأمني باشد براي اين روزهاي‌مان. دست‌كم براي آناني كه مي‌نويسند و مي‌خوانند و تحليل مي‌كنند. روزهاي بد خبري محض. شب‌هاي هراسناك از بامداد هولناك شايد. بسان شنيدن كشت و كشتار در غزه و اسراييل.
 براي درك بهتر اين منازعه چه مديومي برتر از سينما و فيلم. داستان دنباله‌دار دست يازيدن به سرزمين و ادعاي ملك و ميراث ابدي داشتن. بي‌درنگ فيلم «گلدا» به خاطر مي‌آيد. قصه حمله اعراب در سال ۱۹۷۳ و سردرگمي اسراييل و روزهاي سخت گلدا ماير نخست‌وزير وقت. با ميزانسن‌هاي شايد امروزي و دكوپاژي آشنا و هراس‌هاي بي‌بي فعلي‌شان! سيگار و قهوه خوردن‌هاي مداوم گلدا و دسيسه‌بازي‌هاي ايالات‌متحده امريكا با هنري كسينجر معروفش! و داستان نفت و هر چه بلا بر سر خاورميانه مي‌آيد از اين سياه رنگ پولساز! آري مي‌توان با دنياي فيلم كمي سير حوادث كنوني را بهتر درك كرد. هر چند فهمي سخت و دردناك.
 اين پناه بردن‌ها به دنياي فيلم‌ها، هماره هم موجد آرامش ذهن نمي‌شود ولي چاره چيست؟ تصور آنكه ديگر آنچه در اين روزهاي سخت بر سرشان مي‌آيد در بازي سياست؛ جز در بستر فيلم ميسور و مهيا نمي‌شود. از غزه و توفانش كه گذشتيم به واسطه نگاه به برخي فيلم‌هاي موجود و البته كتاب «زندگي من» خانم نخست‌وزير؛ متاسفانه سينماي‌مان خونين شد. خون شد در شامگاهي تلخ. خالق پري و ليلا و هامون؛ كارد آجين شد به همراه همراه زندگي‌اش. مگر مي‌توان باري بدين گراني را حمل كرد. آن هم كشتن پير مردي در خلوت خودخواسته‌اش.
 باز هم پناه بر سينما و فيلم. اين‌بار با يادي از جان فورد و اينگمار برگمن. «چه سرسبز بود دره من» از فورد و «ساعت گرگ و ميش» از برگمان. نمي‌دانم اين انتخاب‌ها از كجاي ذهن نشأت مي‌گيرد. دمي آسودن ذهن؟ لختي رهاشدگي روح و تن؟ قصه‌اي كلاسيك ديدن و ياد دوران كاردرستان سينما يا تماشاي كارهاي برگمان كه بالمآل ذهن را تسخير و ديوانه‌تر مي‌كند! هر چه هست و نيست؛ بايد گذر كرد از اين افكار پريشان. متضاد نگاه كرد در پيرامون زندگي به هر چه كه پيش مي‌آيد و فيلم مي‌تواند اين‌گونه باشد. 
سلاخي روح نياز است. وگرنه توان عبور نيست و سخت مي‌توان گذر كرد. خلوت فيلم ديدن را از دست ندهيم با همه مرارت‌هاي زندگي و كمبود وقت. وارد شدن در نقش‌هاي خيالي هم آنچنان براي روان، آزار‌دهنده نيست. جاي هنرپيشگان، فرض كردن خويش كه جان دادند قصه‌ها را. مگر داريوش مهرجويي چه مي‌كرد با قصه‌هاي عموما بر آمده از فلسفه زيستن.
 هر چه بر ما مي‌گذرد چونان داستان فيلمي است كه شايد سال‌ها بعد به نگارش درآيد. سختي اين روزهاي ناموجه خاورميانه را مي‌توان در مديوم سينما در آتيه ديد. با اين تفاوت كه ما اكنون آن را زيست مي‌كنيم و سال‌ها بعد شايد براي مخاطبانش، ساعاتي آرام جان به ارمغان آورد. پناه بريم بر جادوي سحر‌كننده فيلم‌ها؛ از جان فورد تا برگمان!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون