نوح هراري از علم تا سياست
عباس عبدي
كساني كه كتابها و نوشتههاي نوح هراري استاد تاريخ و نظريهپرداز اسراييلي و استاد دانشگاه عبري بيتالمقدس به ويژه كتابهاي سهگانه او را خواندهاند ميدانند كه نويسنده معتبري است و در سطح جهاني نيز به خوبي شناخته شده است. از اين رو تحليل او از وقايع اخير نيز ميتواند مهم باشد. او تحليل خود را در گاردين نوشته است كه بخش نخست آن را ديدهام. پيش از پرداختن به برخي از نكات يادداشت وي و نقد آن، وظيفه خود ميدانم از اينكه مجوز ادامه انتشار كتابهاي وي لغو شده است، اظهار تاسف كنم و خيلي روشن بگويم كه اينگونه برخوردها با كتاب نه تنها كمكي به بسط انديشههاي مفيد و جديد نميكند، بلكه برعكس نفوذ چنين نوشتههايي و نويسندگان آن را بيشتر و غير قابل نقد ميكند و اميدوارم كه هر چه زودتر اين ممنوعيت برداشته شود. هراري در يادداشت خود كه با عنوان؛ «خطرناكترين بُرهه از سال ۱۹۴۸» است به نكاتي ميپردازد كه كاملا يك سويه است. گرچه براي توجيه اين رويكرد خود آورده است كه: «نه اطلاع و نه توان اخلاقي دارم كه بگويم از ديد فلسطينيها قضايا چگونه ديده ميشود. اما در برهه بزرگترين رنج اسراييل، مايلم درباره چگونه ديدن قضايا از طرف اسراييل، از اين سوي حصار بگويم.» چنين توجيهي پذيرفتني نيست، حداقل از نويسنده و مورخي چون هراري؛ اين فقط نوعي فرار كردن از زير بار مسووليت اخلاقي و حرفهاي است. او كه تاريخ چند هزار ساله را ورق زده و تحليل كرده است، چگونه قادر نيست كه از احساس و ديد كساني بگويد كه فقط چند كيلومتر يا حداكثر چند ده كيلومتر آن سوتر او در حال زندگي هستند؟ اگر تاريخ نيز چنين يك سويه نوشته شود و سوگيري اخلاقي داشته باشد، چه جايي براي اعتبار آن وجود دارد؟ او در همين گزاره وضعيت پيشآمده را بزرگترين رنج اسراييل معرفي ميكند، شايد هولوكاست را چون در سرزمين غير از اسراييل بوده نخواسته مقايسه كند، ولي فراموش نبايد كرد كه دولت اسراييل در سرزمين فلسطين فارغ از هر نكتهاي مُعوُّض هولوكاست به يهوديان بوده است. جرياني كه در غرب رخ داد و عوارض آن از جيب اين منطقه پرداخت شد. هراري در ادامه با اشاره به صلح اسلو كه آن را سخاوتمندانهترين پيشنهاد تا آن زمان دانسته، ميگويد كه نتيجه آن بدترين كمپين تروري بود كه تا آن زمان اسراييل تجربه كرده بود و كابوس را بر سراسر اسراييل حاكم كرد و اين كمپين نه تنها صدها شهروند اسراييلي را كشت، بلكه فرآيند صلح و جنبش چپ اسراييل را نيز به باد داد. سپس اضافه ميكند كه پيشنهاد صلح اسراييل شايد ناكافي بود، اما تروريسم تنها واكنش ممكن نبود.
آقاي هراري زحمت اين را به خود نميدهد كه بگويد كه چرا چنين شد؟ چرا شهركسازيها متوقف نشد؟ چرا عرفات را هر روز تحقير و آخر هم او را ترور دولتي كردند؟ آقاي هراري از تروريسم اسراييل و حتي حذف عرفات سخني به ميان نميآورد و قيام مردم با سنگ را تروريسم مينامد. بيان اين حرفها شايد از يك فرد عادي غير منتظره نباشد، ولي كسي كه قرار است كتابهاي تاريخش مورد استفاده قرار گيرد و انصافا هم خواندني نوشته، چرا هنگامي كه از قله انتزاع علمي وارد عرصه سياست ميشود، چنين متناقض و غيراخلاقي مينويسد. جالب است كه در كتاب ۲۱ درس براي قرن ۲۱ وي نكات جالبي وجود دارد كه در اينجا به برخي از آنها اشاره ميكنم و اينكه چگونه نويسنده اين گزارهها در مقام يادداشتنويسي سياسي تمام آن بيطرفي يا انصاف را كنار گذاشته و سوگيرانه نوشته و داوري ميكند.
«اگر ترسهايمان را كنترل كنيم و كمي از عقايدمان كوتاه بياييم، شايد بشر بتواند بر مشكلاتي مانند تروريسم و جنگ فايق آيد.»... «يكي از موانع اصلي بر سر راه معاهدات صلح بين اسراييليها و فلسطينيها اين است كه اسراييليها مايل به تقسيم شهر اورشليم نيستند و استدلالشان اين است كه اين شهر «پايگاه هميشگي قوم يهود است» و مطمئنا جايي براي بحث روي موضوعات جاوداني نيست. حال معدودي افراد مرده در مقايسه با جاودانگي چه اهميتي دارد؟ اين طبعا كاملا ياوه است.»... «يك شعار صهيونيستي محبوب در ابتداي قرن بيستم صحبت از بازگشت «مردمي بدون سرزمين (يهوديان) به سرزميني بدون مردم (فلسطيني)» ميكرد. وجود مردم محلي عرب به سادگي انكار ميشد. در سال ۱۹۶۹ گلدا ماير، نخسستوزير وقت اسراييل كلام معروفي اعلام كرد كه؛ «چيزي به اسم مردم فلسطين وجود ندارد و هرگز وجود نداشته است.» چنين ديدگاههايي، بهرغم دههها درگيريهاي نظامي عليه چيزي كه وجود ندارد، حتي تا به امروز در اسراييل بسيار رايج هستند. براي مثال، در فوريه ۲۰۱۶ ام پي آنات بركو در مجلس شوراي اسراييل يك سخنراني كرد و در آن واقعي بودن و تاريخ مردم فلسطين را زير سوال برد. شواهد او چه بود؟ حرف «پ» حتي در زبان عربي وجود ندارد، پس چطور ميتواند مردم پلسطيني وجود داشته باشد؟».
«احزاب مذهبي (اسراييل) با تحميل چنين دشواريهايي بر صدها هزار شهروند، اعتقاد خشك يهوديت را بر آنها تحميل ميكنند. اگرچه هيچ خوني ريخته نميشود، اما باز سعادت شهروندان بسياري قرباني ميشود.»... «احزاب مذهبي (اسراييل) با انجام چنين كارهايي به خود و به جهانيان ميگويند كه به واقع به داستان يهودي اعتقاد دارند. در اين مورد كه آنها بدون هيچ دليل موجهي از آزار مردم لذت ميبرند، چه فكري ميكنيد؟» آيا هراري نميپرسد احزابي كه با مردم خود چنين ميكنند با فلسطينيهايي كه اساسا موجوديت آنان را قبول ندارند چه ميكنند؟ تقريبا كل يادداشت هراري در همين چارچوب يك سويه و غيرمنصفانه و حتي توجيهگرانه اقدامات نتانياهو است و هيچ راهي را نشان نميدهد كه يك فلسطيني چگونه ميتوانست عمل كند تا همان صلح اسلو را به سرانجام برساند؟ قرارداد صلحي كه دولت اسراييل امضا كرده است، ولي هزينه اختلافات داخلي اسراييل و ترور اسحاق رابين را نبايد مردم فلسطين پرداخت كنند. راهحل پيشنهادي هراري بسيار انتزاعي و غيرواقعي است و خودش هم اذعان دارد، چون نميخواهد مطابق قطعنامه ۳۳۸ و ساير قطعنامههاي بينالمللي و قرارداد صلح اسلو اظهارنظر كند. البته در ميان نويسندگان اسراييلي افرادي هم پيدا ميشوند كه جانب انصاف را رعايت كنند. يادداشت كريس هگز در اين مورد روشن است و خشونت موجود فلسطينيها را گرتهبرداري و يادگيري از خشونت مستمر اسراييليها ميداند و ساختار سياست اسراييل را در شكلگيري اين وضع به خوبي توضيح ميدهد. او برنده جايزه پوليتزر است كه ۱۵ سال خبرنگار خارجي نيويوركتايمز بوده است. همچنين دميتري شومسكي ديگر روزنامهنگار اسراييلي است كه به تحليل سياستهاي نتانياهو در نيازش به حذف طرفهاي گفتوگو و ايجاد يك مخالف راديكال پرداخته و نقش او را در اين بحران خيلي خوب توضيح ميدهد. همچنين گيدئون لوي ديگر روزنامهنگار اسراييلي است كه تحليل جامعي از سير تاريخي ماجرا كه به اين نقطه رسيده است ارايه ميكند. اين نشان ميدهد كه آقاي هراري چندان هم مجبور نبوده مواضعي يك سويه و خلاف واقعيت اتخاذ كند، او نميتوانست سكوت كند، ولي ميتوانست منصف باشد.