به سوي تئاتر پست مدرن
سحر ناسوتی
سحر ناسوتی
اگر بپذيريم كه قرن بيست و يكم دوران تجلي پست مدرنيسم و كنار زدن آخرين پردههاي مدرنيسم در آثار هنري و به ويژه تئاتري است، بايد نمايشهايي كه از يك سو روي در سنت دارند و از سوي ديگر مرزهاي ميان تماشاگر و اجرا را برچيده، از قواعد اجرايي خودشان پيروي كرده و به مثابه آييني شود كه تماشاگر آن را به تمامي در آغوش ميكشد، بدون شك نمايش آوينيون به نويسندگي و كار حسن معيني را بايد در دسته تئاترهاي پست مدرن قرار دهيم.
دكتر فرهاد ناظرزادهكرماني در كتاب درآمدي بر نمايشنامهشناسي، شاخصههاي تئاتر پست مدرن را تكه چينش يا كولاژ كردن عناصر روايت، پرهيز از روايت فرمانسار يا يك روايت كلان در اثر، درآميزي هنر گرانمايه با هنر تنگمايه يعني عناصر والا و پست و بستار گردگشتي يا داشتن پاياني باز، ساختاري دايرهوار و پرهيز از الزام رعايت قواعد دراماتيك كلاسيك است. به خوبي ميتوان اين عناصر و شاخصههاي پست مدرن را در نمايش آوينيون مشاهده كرد. نمايش با موسيقي پرشور جنوبي و پيش از ورود تماشاگر آغاز ميشود، گويي موسيقي و اجرا منتظر كسي نيست و به مثابه اثري در خود بسنده، خودش و عوامل اجرايي خودش را كامل ميكند. حركت بازيگر نقش كارگردان در ميان نوازندگان و گفتوگو با آنها پيش از نشستن كامل تماشاگران، بر اين خودبسندگي تاكيد دارد. البته پس از اينكه تماشاگران در جاي خود مستقر شدند، گروه موسيقي و اجرا از آنها ميخواهند كه در اين جريان موسيقايي با آنها شريك شده و با دست زدن و همآوايي خود را بخشي از اجرا قلمداد كنند و به اين ترتيب او را در يك تجربه آييني سهيم كند، امري كه از ويژگيهاي بنيادين تئاتر پست مدرن است.
پس از اينكه نمايش شروع شد، صحنه در تاريكي فرو ميرود و به مدت چند دقيقه تماشاگران در سياهي صحنه، به آوازي غريب با زباني نه چندان مفهوم گوش ميدهند كه از جانب يكي از بازيگران خوانده ميشود. اين شيوه شروع نمايش در فضاي سياه كه به گونهاي ساختارشكني در شيوههاي اجرايي تئاتر به شمار ميآيد، بار ديگر بر ورود به يك تئاتر پست مدرن صحه ميگذارد: امري كه حتي شايد براي تماشاگران آزارنده باشد و در ابتداي كار مانع برقراري ارتباط اوليه ميان او و اجرا شود. فراموش نكنيم كه زبان ناشناس و غريب يكي از ويژگيهاي نمايش پست مدرن است و تاكيد گودرزي براي شكستن زباني كه با پيشنهاد امير براي استفاده از زبون چپي انجام ميشود، همچنان بر خوانش پست مدرنيستي اجرا از اثر شكسپير و فضاي خود نمايش صحه ميگذارد.
به تدريج داستان آغاز ميشود و تماشاگر در مييابد كه با يك گروه نمايشي روبهرو است كه خود را براي رفتن به جشنواره تئاتر آوينيون در فرانسه آماده ميكند: جشنوارهاي كه به مثابه يك رويداد پست مدرن، به آثاري كه ريشه در سنتهاي بومي هر كشوري دارند، روي خوش نشان ميدهد و صد البته كه رويكرد جديد و بديع هنرمندان در به تصوير كشيدن سنتها براي آن در اولويت است. در نمايش آوينيون نيز گروه اجرا و به ويژه بازيگر نقش كارگردان يعني آقاي گودرزي، با آگاهي از اين رويكرد، قصد دارد نمايش مكبث شكسپير را با آيين جنوبي زار، درهم آميزد تا به اثري منحصربهفرد دست يابد. از آنجا كه يكي ديگر از مولفههاي تئاتر پست مدرن رجوع به متون كلاسيك است، اين تركيب يعني آيين سنتي زار و نمايشنامه مكبث كه با گذشتن پنج قرن از عمرش ميتوان آن را اثري كلاسيك قلمداد كرد، به خوبي درمييابيم كه نمايش آوينيون در شاهراه تئاتر پست مدرن گام نهاده است.
زماني كه وارد دنياي تمرين مكبثي ميشويم كه قرار است در جشنواره تئاتر آوينيون اجرا رود، با مكبثي جنوبي روبهروييم كه ديالوگهاي آن تكه پارههايي از نمايشنامه شكسپير را در خود دارد، ميزانسنها به شدت غيرمتعارف است و در واقع مكبثي است كه گودرزي پژوهشگر و كارگردان از متن اصلي اقتباس كرده است. خود او نيز در طول تمرين به بازيگرانش ميگويد كه «گور باباي شكسپير!» و اين نمايش مكبث او با تحليل او و شخصيتپردازي خود كارگردان است. در نظر داشته باشيم كه استفاده از فرم و ژستهاي بدني بازيگران مانند كج بودن گردنهايشان در يك صحنه و وفادار نبودن به متن نيز از ويژگيهاي تئاتر پست مدرن است و به حالات بياني بازيگر به جاي اداي صرف جملات و ديالوگهاي يك نمايشنامه اشاره دارد.
اين صحنهها و تاكيد گودرزي كارگردان بر استفاده درست و كامل از بدن بازيگرانش، تماشاگر آگاه با تاريخ تئاتر را به ياد ريچارد چيشلاك بازيگر لهستاني و گروه تئاتر آزمايشگاهي يرژي گروتفسكي مياندازد كه در طول اجراي هملت خود را شلاق ميزد و تك تك عضلاتش را به تماشاگران نشان ميداد. نام چيشلاك در ميانه اجرا از زبان امير، بازيگر معترض نمايش كه رابطه خوبي با گودرزي ندارد نيز شنيده ميشود تا به تماشاگر يادآوري كند كه درست متوجه شده و قصد اشاره و گريزي به اين گروه نمايش قدرتمند و منحصربهفرد را داشته است.
از سوي ديگر رابطه گودرزي با بازيگرانش به اندازهاي بد و آزاردهنده است كه ممكن است دافعه ايجاد كند و به ويژه براي تماشاگراني كه خودشان در حوزه تئاتر فعال هستند، اين نوع برخوردهاي تحقيرآميز خوشايند نباشد، اما اين رفتار اقتدارگرايانه گودرزي كه براي بازيگران كار به ويژه امير استرسزاست، حالتي كاريكاتورگونه دارد و برخي تماشاگران را به خنده ميدارد. در واقع ورود به دنياي شخصي امير، مليحه و گودرزي كه يكي ديگر از لايههاي اجرايي است و بار ديگر ما را به تئاتر پست مدرن نزديك ميكند كه يكي از ويژگيهاي آن كولاژ و لايه لايه بودن متن اجرايي است. در اينجا متن داراي چند لايه است: رابطه عاشقانه دو بازيگر با يكديگر، قصد فرار امير و مليحه از كشور از طريق اين اجرا و مقيم شدن در كشور ديگري (كه به صورت ضمني به آن اشاره ميشود)، رابطه ارباب بردهاي ميان گودرزي و بازيگرانش كه به ويژه مدام به تحقير امير و لاس زدن با مليحه ميانجامد، جاسوسي كردن بازيگران و به ويژه استفاده از سعيد عساگره به عنوان جاسوس، نمايش پشت صحنه، راهروهاي تئاتر شهر و اتاق گريم از طريق دوربينهاي مداربسته روي پرده نمايش كه ادامه همان جاسوسي است و در نهايت تركيب ديالوگهاي مكبث در مورد خيانت و كشتن دانكن و فريفتن او با موقعيتي كه در پشت صحنه و تمرينها شاهد آن هستيم، همگي به صورت تكهتكه و لايههايي از يك كولاژ در نمايش ديده ميشوند كه پيوستگي داستان اجرا را در هم ميشكنند.
چنانكه گفته شد بر اساس تعريف دكتر ناظرزاده تركيب هنر والا و خرد يكي ديگر از عناصر تئاتر پست مدرن است و اين موضوع را به خوبي با تركيب شرايط بازيگران و نقششان، علاوه بر اينكه آنها در طول تمرين نمايش مكبث، نام واقعيشان را دارند و عبدالحميد گودرزي در نقش گودرزي، امير جوشقاني در نقش امير جوشقاني، مليحه بقايي در نقش مليحه و سعيد عساكره در نقش عساكره بازي ميكنند، به تركيب شخصيتهاي بازيگران و زندگي شخصي آنها به مثابه هنر خرد در كنار نمايش مكبث به هنري والا و فاخر ميپردازد. در نهايت نداشتن پايان مشخص و نتيجهاي بر سرنوشت امير و مليحه در انتهاي كار، باعث ميشود آخرين عنصر از عناصر تعريفي دكتر ناظرزاده در مورد تئاتر پست مدرن در آوينيون تيك بخورد و تماشاگر در پايان، روايت اين دو بازيگر و كارگرداني كه به مليحه نظر دارد را بدون سرانجام رها كند.
زماني كه تماشاگر به تماشاي نمايش آوينيون اثر حسن معيني مينشيند، فارغ از موارد ياد شده به تماشاي يك آيين ميرود: آييني كه با بازي خوب بازيگران، به ويژه بدنهاي آماده و انعطافپذير آنها در اجراي حركات سخت سر و بدن هنگام تمرين زار، به اوج ميرسد. هر اندازه كه شروع نمايش در گرم كردن تماشاگران ضعيف عمل ميكند، پايان پرشور آن، تماشاگران را به هيجان ميآورد و آنها را در تماشاي واقعي يك مراسم آييني كه در حقيقت بازسازي زار است، اما به همان اندازه هيجانانگيز و واقعي مينمايد، سهيم ميكند. اجرا در اينجا سر پايان يافتن در زمان مشخص و با قواعد خاص اجرايي به مثابه يك نمايش قراردادي را ندارد، زيرا ديگر اجرا نيست، بلكه مراسمي سنتي و آييني است كه روي صحنه تئاتر شهر به مثابه يك سازه مدرن زاده ميشود و يك نمايش پست مدرن به معناي تمام كلمه را به تماشاگر ارايه ميدهد.
بنابراين حتي اگر تماشاگر تا اينجا نتوانسته باشد با نمايش ارتباط برقرار كند، در بخش پاياني گروه اجرايي دست او را ميگيرد و وارد دنيايي عجيب با صداهايي مرموز، زباني ناشناس و ماورايي كه تماشاگر را دچار شوريدگي جذبهگونه كرده و او را در لحظات پاياني اجرا نيز كاملا وارد دنياي ارواح و پريان ميكند تا زار او را رها نكرده و آن را با خود از آوينيون به خانه برد.