• 1404 دوشنبه 8 ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5610 -
  • 1402 سه‌شنبه 2 آبان

خوابي آرام شاباش آوازهايش!

اميد مافي

اگر قصد داريد بدانيد عاشق شدن، بچه‌دار شدن، بيماري، طلاق، خريد پنير، هرس كردن، كاشتن، اندوهگين شدن براي والدين و معلمان‌تان چگونه است، بايد شعرهاي لوييز گليك را در ايوانِ پاييز مرور كنيد. ملك الشعراي ينگه دنيا كه جايزه نوبل و همه تنديس‌هايش را در گنجه خانه‌اش در ماساچوست گذاشت و همين چند روز پيش ترنم مرگ در استخوان‌هايش حلول كرد. او سه سال پس از آنكه نشان نوبليست برتر دنيا را در كنار جايزه پوليترز و ديگر افتخاراتش نشاند، در آدينه‌اي غمبار تمام كرد و فرصت نيافت يادگارهايش را با خود به گور سرد ببرد. 
او اما راوي دردهاي همه ماست. به خاطر كلماتي كه در آشيانه چشمانش آويخت، به خاطر آواي شاعرانه متفاوتي كه به زيبايي تجربه‌هاي شخصي بانوي هشتاد ساله را به جهانِ خسته از آشوب الصاق كرد و به خاطر «زنبق وحشي»، «آورن»، «بانوي پاكدامن و وفادار»، «خانه‌اي در مارشلند» و ديگر آثارش كه در چهارگوشه دنيا دست به دست شدند و مثل واحه‌اي تشنه در آغوش سراب، تمناي خوانده شدن را زير گوش دوستداران شعر و ادب زمزمه كردند. 
او پس از توني مريسون دومين بانوي امريكايي بود كه برنده نوبل شد كه با غروري زايدالوصف زير فلاش عكاسان خبره كه بيرون آپارتمانش صف كشيده بودند از رجعت حيرت‌آور مرگ از پس زندگي سخن گفت و از تراس خانه‌اش شعري نه براي خوشبختي، بل براي رنج‌هاي بي‌پايان انسان خواند و تقديم همه كساني كرد كه تا اطلاع ثانوي هيچ تبسمي در انتظارشان نبود. 
بسياري لوييز گليك را ادامه‌دهنده راه سيلويا پلات شاعر هم ديارش خواندند. اما حقيقت آن است كه زاويه نگاه بانو گليك با زاويه ديد مادام پلات تفاوتي فاحش داشت و او هرگز مثل همشهري‌اش نينديشيد و با نگاهي عميق‌تر وسعت تنهايي خود را بر بلنداي خيال نشاند و كوتاهي شعرهايش را شالوده‌گذاري كرد. او بارها در سرايش انزوايش روي شخصيت‌هاي اسطوره كلاسيك تمركز كرد و اين‌گونه بر غناي اشعارش افزود. 
مرگ اما مهلت نداد اين استاد دانشگاه دفتر جديد چكامه‌ها و چغامه‌هايش را عرضه كند و هنوز حروف سربي در چاپخانه آن سوي بوستون سراغ كلماتش را نگرفته بودند كه چشم‌هايش را به روشنايي ابديت بخشيد و از تاريكي و تنهايي خانه كوچكش، پلي بلند به سوي سارها زد و براي هميشه نديمِ خنياگرانِ آسمان شد. خوابي آرام شاباشِ همه آوازهايش... 
زمين، مثل بچه مي‌خواهد بخوابد
يا در قصه‌ها اينطور مي‌گويند، 
كودك مي‌گويد اما خسته نيستم. 
مادر مي‌گويد شايد تو خسته نباشي، 
اما من خسته‌ام
و بدين‌ترتيب، برف بايد ببارد
خواب بايد بيايد، 
چراكه مادر به قدر مرگ
حالش از زندگي‌اش به‌هم مي‌خورد
و به سكوت احتياج دارد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون