استفاده از تجربه جنگ با عراق، در مواجهه با تهديد
محمد دروديان
تجربيات تاريخي در حوزههاي مختلف زمانمند است و تحت تاثير شرايط مورد توجه يا بيتوجهي قرار گرفته و با گسست يا پيوستگي همراه ميشود. با اين مقدمه، اين پرسش وجود دارد كه تجربيات جنگ با عراق، در حوزه هدفگذاري، تصميمگيري و اقدامات راهبردي، سياسي و نظامي، چگونه براي مقابله با تهديدات و مديريت بحران و جنگ آينده قابل بهرهبرداري است؟ يكي از تناقضات اساسي در نقد و بررسي و استفاده از تجربيات گذشته، به ويژه در حوزه جنگ ايران و عراق اين است كه تاثيرپذيري تجربيات از شرايط و الزامات زمان، همچنين تغيير نسل، اهميت تجربيات را به شرايط و زمان گذشته مشروط و محدود ميكند. به همين دليل تبيين «درسها و دستاوردها» به دليل تغيير در شرايط تاريخي، با اين توجيه كه فهم از زمان گذشته و استفاده از تجربيات، مشروط به الزامات و شرايط گذشته است، در عمل ناديده گرفته ميشود يا به روش تبليغاتي صورت ميگيرد كه پاسخگوي نيازها نخواهد بود. چنانكه هماكنون هر آنچه در زمان جنگ از سوي نسل جنگ انجام شده، با اين استدلال كه متاثر از شرايط و محدوديتهاي زمان و انجام تكليف بوده، توجيه يا تصور ميشود در مواجهه با چالشهاي كنوني، بايد همانند الگوي گذشته اقدام شود. متقابلا از سوي نسل جديد ضرورت استفاده از تجربيات گذشته، با اين استدلال كه شرايط تغيير كرده است، مورد بيتوجهي قرار ميگيرد. روشهاي ياد شده و برخي ملاحظات ديگري كه در اين زمينه وجود دارد، در عمل مانع از نقد و بررسي و درسآموزي از تجربه گذشته، براي موارد مشابه در آينده و در نتيجه موجب گسست با ميراث گذشته خواهد شد. براي غلبه بر تناقضها و دشواريهاي موجود، بايد تجربه گذشته را با استفاده از روش نقد و بررسي، در برابر نيازهاي حال و آينده، به آزمون گذاشت تا ميزان پاسخگويي و چگونگي استفاده از آن آشكار شود. اين اقدام نه تنها گذشته را به حال امتداد ميدهد، بلكه اكنون را براساس گذشته شكل خواهد داد.
دستيابي به اين امر اساسي از طريق تغيير در رويكرد و روشِ بررسي تجربيات جنگ و «درآميختن» گذشته با نيازهاي حال و آينده محقق ميشود. به اين معنا كه به جاي بررسيهاي «تاريخي، مناقشهآميز و تبليغاتي»، از روش بررسي «تاريخي- مفهومي» استفاده شود. به عنوان مثال بر اساس اصلِ «جلوگيري از شكلگيري تهديدات» با توجه به درگيري نظامي آذربايجان- ارمنستان در مرزهاي شمالي كشور، ميتوان اين پرسش را طرح كرد و به آن پاسخ داد كه براي جلوگيري از تغييرات ژئوپليتيك و شكلگيري «بحران پايدار» در مرزهاي شمالي، چگونه بايد از ظرفيتهاي قدرت ملي، به صورت هماهنگ و مناسب استفاده كرد؟ همچنين براساس ضرورت استفاده از ابزار سياسي، اطلاعاتي و رسانهاي، براي «بازدارندگي از جنگ»، به عنوان يكي از مهمترين درسهاي پايدار جنگ با عراق، با توجه به جنگ غزه و پيامدهاي آن، ميتوان اين پرسش را طرح كرد و به آن پاسخ داد كه چگونه ميتوان براي حمايت از حماس و در عين حال جلوگيري از گسترش جنگ، از قدرت بازدارندگي استفاده كرد؟ پاسخ به پرسشهاي اساسي و سرنوشتساز، درحالي كه نسل فرماندهان و مسوولان جنگ از مسووليت برخوردار و به آموزههاي جنگ توجه دارند، امكان نقد از تجربه گذشته را در پاسخگويي به نيازهاي حال و آينده فراهم كرده و در عين حال منطق پيوستگي ميان تجربه گذشته با نيازهاي آينده را شكل خواهد داد.