آموزش و پرورش تعطيل شود يا تعديل و تكميل
سيدجواد حسيني
دريادداشت قبلي قول دادم به موضوع ديگري كه اين روزها در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي در حوزه آموزش وپرورش نقل محافل شده و دست به دست ميچرخد و دهان به دهان واگويه ميشود را مطرح و پيرامون آن بحث كنم، موضوعي كه جناب پناهيان در ميدان فلسطين در تجمع حمايت از مردم فلسطين ومحكوميت رژيم غاصب صهيونيسم، مورد توجه قرار داد و بيان كرد اينكه چرا مدارس، شوراي عالي انقلاب فرهنگي و شوراي عالي آموزش وپرورش در تربيت نسلي كه جهان را درك كند و مبارزه با ظلم جهاني و حمايت از مظلومان رافرياد بكشد عاجز است و اين آموزش وپرورش بهتر است تعطيل شود در اين خصوص چند نكته وجود دارد:
١- موضوع عدم توان نظامهاي تعليم و تربيت و از جمله تعليم و تربيت ايران در انجام و تحقق ماموريتشان در انديشه متفكران زيادي مطرح شده است و به همين دليل از دهههاي هفتاد ميلادي پارادايمهاي انتقادي شديدي در خصوص ناكاميهاي آموزش وپرورش در جهت تحقق آرمانهايش در اين پارادايمها به خوبي آشكار است، مهمترين اين انتقادات را در چند محور عمده ميتوان خلاصه نمود:
اول اينكه آموزش وپرورش در تحقق تفكر خلاق، انتقادي و واگرا ناكام مانده است.
دوم، آموزش وپرورش با تمركز بر آموزشهاي ذهني و فشرده صرف در كاربردي و مهارتي كردن نظام ياددهي-يادگيري كاميابي نداشته است.
سوم، نظامهاي تعليم و تربيت موجب نابرابريهاي اجتماعي - اقتصادي شدهاند و تحرك طبقاتي در جهت عدالت اجتماعي را نه تنها نتوانستهاند محقق سازند بلكه نابرابريها را تثبيت، تشديد و تشريع هم ساختهاند.
چهارم، آموزش يكدست، فرمال و كارخانهاي موجب ناديده انگاشتن تفاوتهاي فردي و درنتيجه ناكامي در تحقق استعدادهاي دانشآموزان شده است.
وپنجم آموزش وپرورش در مجموع در خدمت طبقات حاكم وبرخوردار بوده و به باز توليد وضعيت نامطلوب موجود كمك ميكند و اصطلاحا اگر سلطه را به سه قسم فيزيكي، نهادين ونمادين تقسيم كنيم آموزش وپرورش ابزار سلطه نمادين ودر خدمت طبقه حاكم و برخوردار است.
با توجه به چنين پارادايمهاي انتقادي برخي از صاحبنظران از مرگ مدرسه و نابودي آن سخن گفتهاند. به عنوان نمونه ايوان ايليچ سردمدار چنين انديشهاي بود. او اعتقاد داشت بايد مدارس موجود را به كلي برچيد و جايگزين آن نظامهاي آزاد آموزشي غيردولتي و مبتني بر استعدادها و علايق فراگيران را توسعه داد.
در جامعه ايران هم من در سال ١٣٧٠ كه در سمينار جامعه شناسان و تحولات اجتماعي در دانشگاه تربيت مدرس شركت كردم در سخنراني دكتر حسين عظيمي توسعهدان برجسته كشور كه خدايش رحمتكناد شنيدم كه پس از تشريح نقش اول آموزش ابتدايي در توسعه كشور شرايط آموزش ابتدايي مطلوب را برشمرد و سپس نتيجه گرفت كه با توجه به وضعيت آموزش ابتدايي كنوني كه از استانداردها بهدور است تعطيلي چنين نظام آموزشي كمك بيشتري به توسعه خواهد نمود و نيز در كتاب مساله مدرسه از دكتر نعمتالله فاضلي نيز باتوجه به اينكه مدرسه در پرورش سوژه مدني و مومن ناكام مانده است بر مرگ مدرسه از طريق پرورش سوژه ناخواسته مقاوم تاكيد ميشود و در اين روزها نيز در سخنراني خطابه گونه حجتالاسلام پناهيان بر بستن درب مدرسه يا تعطيل شدن آموزش وپرورش بهدليل ناكام ماندن آن در پرورش سوژه مومن (با تفسيري كه خود ايشان از اين سوژه دارند) تاكيد ميشود و موجبات بحثهاي متفاوت و مهم و البته انتقادي را فراهم ساخته است.
٢- اما تفاوت اساسي بين انتقادي كه جناب پناهيان مطرح ميكنند با پارادايمهاي انتقادي صاحبنظراني كه در حوزه علمي نظامهاي آموزشي را نقد كرده يا ميكنند وجود دارد؛ آنها آموزش و پرورش را نقد ميكنند كه چرا تفكر خلاق و نقاد و واگرا را رشد نميدهد و جناب پناهيان به آموزش وپرورش هجمه ميبرد كه چرا دانشآموزان نقادند و حرف گوش نميكنند !
آنها آموزش وپرورش را براي عدم توجه به مهارتهاي عملي و انتقال صرف مفاهيم ذهني مورد نقد قرار ميدهند و جناب پناهيان از اينكه مفاهيم ذهني درباند نقاله آموزش وپرورش قرار نگرفته و در انبار ذهن دانشآموزان جاي نيافته مورد نوازش قرار ميدهد. آنها معتقدند آموزش وپرورش نبايد طبقاتي شود و به شكل عادلانه براي همه اقشار جامعه خدمات رايگان و فرصتهاي برابر ايجاد كند تا نابرابريهاي جامعه از طريق آموزش كاهش يافته و عدالت اجتماعي توسعه يابد اما آقاي پناهيان از اينكه چرا سخنان طبقهاي كه او به آن وابستگي دارد به شكل انحصاري در فضاي آموزش وپرورش پژواك ندارد در رنج است...
منتقدين معتقدند در نظامهاي آموزشي بايد از سمت آموزشهاي كارخانهاي يكسان ساز و فرمال به سوي آموزشهاي فردي شده و مبتني برتفاوتهاي فردي دانشآموزان حركت كرد و زمينههاي رشد دانشآموزان مبتني بر استعدادهاي ايشان را فراهم ساخت اما پناهيان سويه ديگري از آموزش وپرورش را روايت ميكند؛ آموزش وپرورشي يكدست، كارخانهاي و فرمال وداراي محصولات مشابه وكالايي كه مورد تقاضاي او و همفكرانش ميباشد.
صاحبنظران پارادايمهاي انتقادي منتقد نظامهاي آموزشي هستند كه چرا با تسلط ايدئولوژيك و قدرت هژموني سياسي نظام تعليم و تربيت را در خدمت خود و طبقه برخوردار قرار داده و موجب استمرار وضع موجود كه در بسياري از موارد نامطلوب است، ميگردند و جناب پناهيان معترض است كه چرا آموزش وپرورش مطلق در خدمت طرز تفكر سياسي او و وضع موجود نيست.
٣- جناب آقاي پناهيان نسل امروز نسلي متفاوت از جهان گذشته است.
ويژگيهاي روان- جامعهشناسي نسل به اصطلاحz و آلفا كه عموما نسلي مجازي، رسانهاي، شبكهاي، جهاني، باعزت نفس بالا، سالارانه، هوادارانه، برخوردار از سرمايه فرهنگي خانواده وحريم خصوصي بالا وسلطهناپذير وداراي واقعيت مجازي است، اساسا با نسلهاي گذشته تفاوت يافته است، نسلي كه در جامعهاي تولد يافت و دوران كودكياش را زيسته كه جامعه داراي بيشترين سطح سرعت دگرگونيها بنيادينترين، فراگيرترين و داراي تحولات مستمر و در عين حال مبهم و غيرقابل پيشبيني و غافلگيركننده است. نسلي كه در جامعهاي توفاني، غيرخطي، مولكولي وخودجوش، سيال و شكننده وگمنام، داراي انبوهي وتكثر، معنازا و معنازدا و موزاييكي و افقي و صاف زيسته و سكونتگاهش كلبه الكترونيك بوده و هست كه مستمرا در حال جابهجايي است و با اين خصوصيات فاصله معناداري با نسل پيشين يافته كه درك عالمانه اين ويژگيها و تلاش در جهت آميختگي و اتصال نسلي موضوعي است كه نظامهاي آموزشي بادركي درست بايد برآن متمركز شوند و نگاه عمودي مبتني بر هنجارآفريني و بايدها و نبايدهاي متصلب نه تنها به پيوست نسلي منجر نميشود بلكه بر دامنه شكافهاي نسلي ميافزايد. يكي از علتهاي مهم ناكامي آموزش وپرورش وجود چنين نگاهها و نگرشهاست كه چهار دهه است بر نظام آموزشي سيطره انداخته و آموزش وپرورش را از تحقق آرمانهاي اصلي كه درسند تحول بنيادين هم بر آن تاكيد شده يعني ارتقای كيفيت، بسط عدالت، تعميق هويت و توسعه مشاركت دور نگه داشته و بحرانهاي عدالت، مشروعيت، ناكارآمدي و كيفيت را براي آموزش وپرورش ايران به ارمغان آورده است.
۴- بايد به جناب پناهيان، دوستان و همفكرانش گفت وزارت آموزش و پرورش را نميتوان و نبايد تعطيل كرد بلكه بايد به اصلاح آن همت گماشت. آموزش وپرورش وزارتي تاسيسي (تاسيسكننده بسياري از فرآيندها و رويههاي مطلوب)، تعديلي (تعديلكننده بسياري از كژكاركرديهاي جامعه)، تكميلي (تكميلكننده بسياري از نواقص) و تعطيلي (توقيفكننده بسياري از رويههاي نادرست) ميباشد. در مقايسه با ساير وزارتخانهها هيچ وزارتخانهاي به ميزاني كه وزارت آموزش و پرورش نقش تاسيسي، تكميلي، تعديلي و تعطيلكنندگي ايفا مينمايد، نميتواند نقشآفريني كند. به همين روي، در ادبيات توسعه، مهمترين نهاد توسعه، آموزش و پرورش، مهمترين سازمان توسعه، مدرسه، مهمترين واحد توسعه كلاس درس و مهمترين كارگزار توسعه را معلمان قلمداد مينمايند . بر اين اساس حد توسعه و پيشرفت هر جامعهاي را حد نهادآموزش و پرورش آن معين ميسازند.اين نهاد بزرگ و تاثيرگذار را بيش و پيش از آنكه تعطيل كنيم بايد از زير بار تفكرات قالبنگرانه و استيلاجويانه نجات دهيم، شايستهگزيني را از ذيل تا صدر و در بطن اين وزارتخانه جاري سازيم، آموزش وپرورش مبتني بر آموزشهاي فردي شده رابگسترانيم، نگاه تنگنظرانه و كوچك انگارانه به آن را فروكاهيم، سطحينگري، كميتگرايي، سياستبازي و هيجانزدگي را از دامان آن بيالاييم و آنگاه معجزه توسعه را به نظاره بنشينيم: آري آموزش وپرورش كژكاركرديهاي بسياري دارد به گونهاي كه اگر به رودخانهاي تشبيه شود از هيچ كجاي آن نميتوان آب پاكيزه و زلال سركشيد، اما پرسش اساسي اينجاست كه تعدد و انباشت مشكلات آموزش وپرورش را در كجا بايد جستوجو نمود، بهنظر ميرسد چالشها و مشكلات آموزش وپرورش را بيش از هر چيز وجاي ديگري بايد در حوزه سياسي جستوجو نمود و نگاه متمركز و متصلب از يكسو و كمانگارانه و كوچكپندارانه به آن را از ديگر سو به كنار نهاد، تعليم وتربيت تمام ساحتي را وجه همت ساخت، روشهاي ياددهي-يادگيري را در قالبهاي نوين سكه رايج نمود، مشاركت معلمان و مديران مدارس و اوليا و دانشآموزان را توسعه داد، نگاه عمودي از بالا به پايين را به ديدي دايرهاي و افقي تغيير جهت داد چرخشهاي ۵۵گانه تحولآفرين در سند تحول بنيادين را زمينهسازي نمود با نگاهي مدرسه محور و مشاركتجويانه، خلاقيت، آزادي و انعطافپذيري در نظام تعليم و تربيت را گستراند، آموزش وپرورش مهارتي و مبتني بر نيازهاي جامعه را به جاي آموزش مكانيكي و در گسست از جامعه ترويج كرد. روشهاي نوين مبتني بر تفاوتهاي فردي دانشآموزان را گسترش داد و آموزش وپرورش را از چنبره نهادهاي بيرون از مدرسه رها ساخت و سپس قدرت تعليم و تربيت در خلق جهاني زيبا و برخوردار از رفاه، سلامت و سعادت و عدالت را به تماشا نشست، ماحصل كلام اينكه مدرسه را تعطيل نكنيم بلكه تعديل و تكميل و تصحيحشسازيم؛ زيرا هيچ جامعهاي بدون مدرسه توسعه نخواهد يافت سطح و حد مدرسه و معلم، حد و ميزان هر جامعه را رقم خواهد زد، مدرسه جعبه سياه جامعه است، امروز جامعه از ديروز مدارس و فرداي جامعه از امروز مدارس سر بر خواهد آورد.