دو بازنده تا اين لحظه
عباس عبدي
جنگ غزه در جريان است و بهطور طبيعي نميتوان از حالا گفت كه برندگان و بازندگان نهايي آن چه كساني هستند، با وجود اين در مقطع كنوني هم ميتوان برخي نتايج آن را قطعي دانست. چه درباره نتانياهو كه شكست خورده محسوب ميشود و دير يا زود بايد برود. حماس هم بهرغم هزينههاي سنگين، مساله فلسطين را از حاشيه به متن و روي ميز آورده است. در اينجا ميخواهم به دو شكستخورده مهم اين جنگ اشاره كنم كه شكست آنان تا اين مرحله قطعي به نظر ميرسد؛ يكي در غرب و يكي هم در ايران. ماجراي شكست دولتهاي غربي در اين جنگ غيرقابل انكار است، چون حمايتهاي آنان از اقدامات اسراييل كه كموبيش بدون قيد و شرط هم بوده است، ربطي به اقدامات اوليه حماس ندارد و اين حمايتها نهتنها با هيچ يك از ادعاهاي حقوق بشري آنان جور در نميآيد، بلكه در نقطه مقابل آن قرار دارد. چرا با كشتار اوليه بيارتباط است؟ چون اغلب نظرسنجيها در غرب نشان ميداد كه مردم غرب نيز ابتدا به دليل آن حملات با اسراييل همراهي داشتند. ولي به مرور اغلب مردم طرفدار آتشبس شدهاند و اسراييل را محكوم ميكنند در حالي كه دولتهايشان بايد از اين خواست عمومي دفاع كنند ولي همچنان در مسير حمايت از كشتار قرار دارند. باورنكردني است كه دولتهاي غربي از اين حد وحشيگري و جنايت اسراييل دفاع كنند، حتي اگر سكوت ميكردند، باز هم ميشد يكجوري توجيه كرد ولي اينكه با قطعنامه آتشبس مخالفت ميكنند و دست اسراييل را براي بمباران يك منطقه مسكوني بيدفاع باز ميگذارند، نشانه شجاعت نيست، بلكه نشانه ترس است كه با ويراني ديگران، خود را ارضا ميكنند. در توجيه اين كشتارها ميگويند كه حماس هم در ميان مردم پنهان ميشود. مگر جاي ديگري دارند يا برايشان گذاشتهايد؟ اگر اين استدلال را بپذيريم، بايد بگوييم آنان بايد تسليم شوند و راه ديگري ندارند. به علاوه مساله فراتر از وحشيگري عادي است، زيرا قريب به اتفاق حقوقدانان حملات اسراييل را مصداق جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت و پاكسازي قومي دانستهاند. مساله اين است كه آموزههاي اسراييلي و سخنان مقامات آنان بهطور واضح و آشكار نژادپرستانه، توسعهطلبانه و تبعيضآميز است. هنگامي كه يك مقام اسراييلي به صراحت اعلام ميكند كه «يك قطره آب نبايد وارد غزه شود، تنها چيزي كه بايد به آنجا وارد شود، هزاران تن بمب است»، اين به وضوح روي دست هيتلر بلند شدن است. پيشبيني آينده ممكن نيست ولي به گمانم اين سياستهاي غرب در آينده، موجب عوارضي براي خودشان هم خواهد شد و حتي در مواجهه با اسراييل هم دچار مشكل ميشوند. راهي هم براي جبران باقي نگذاشتهاند.
بازندگان اين جنگ در ايران نيز شناخته شده هستند. كساني كه خود را اكثريت ميپندارند ولي نمیتوانند يك تظاهرات بزرگ چند صدهزار يا حتي چند ميليوني برگزار کنند و حتی تظاهرات قبلی را هم که تحت تاثیر نشست خود قرار دادند. واقعيت اين است كه تفاوت بزرگ انسان با موجودات ديگر در عقل و فهم او است كه ميتواند واقعيت را درك و خود را با آن هماهنگ كند. ولي اين مساله در مورد برخي انسانها به جايي رسيده كه به قول قرآن دل دارند ولي ناتوان از فهميدن هستند، چشم دارند ولي قادر به ديدن نيستند، گوش هم دارند ولي نميشنوند.
اگر يك نيروي سياسي با شخصيت وجود ميداشت پس از اين شكست خفتبار كارنامه خود را ميبست و براي هميشه عطاي منافع سياست به لقاي چنين خفتي ميبخشيد در حالي كه در اغلب كشورهاي جهان به ويژه كشورهاي غربي و اسلامي اعتراضات مردمي به جنايات اسراييل انجام شده كه بعضا صدها هزار نفري بوده، ولي در اينجا گروههاي مدعي كه نان اين مبارزهطلبي صوري را ميخورند، نتوانستهاند حتي يك نشست چند صد نفري را برگزار كنند. اين فقط شكست نيست، يك اضمحلال كامل است. جالب اينكه در چنين شرايطي همچنان دنبال خالصسازي هستند و چهارنعل به خودشان هم رحم نميكنند، چه رسد به ديگران.
مشكل اين نيروهاي سياسي در ايران از آنجا آغاز ميشود كه بهطور كامل گلخانهاي هستند. در هيچ رقابت معناداري حاضر نميشوند، پاسخگويي در حد صفر است و اصولا خود را نيازمند آن نميدانند. هزينهاي براي هيچ يك از كارهايشان نميدهند، در نتيجه هر كاري برايشان سودآور است، حتي اگر يك نشست چند دهنفري را در حمايت از فلسطين برگزار كنند. رابطه آنان با واقعيت قطع است، چون نيازي به آن ندارند. ديري نخواهد پاييد كه تبعات اين وضع را خواهند چشيد.