مملكت را بايد تقديم خالصسازان كرد؟
محمد مهاجري
هياتهاي اجرايي فرمانداريها صلاحيت عدهاي را ردكرده يا نتوانستهاند احراز كنند؟ شوراي نگهبان بعدا عده بيشتري را ردصلاحيت ميكند؟ دولت تمايلي به انتخابات گسترده ندارد؟ جريان حاكم، يك مجلس سر به راه و همسو با دولت رييسي ميخواهد؟ جريان تمامیتخواه، انتخابات مهندسي شده با نتيجه تضميني ميخواهد؟و... پاسخ اين سوالات و پرسشهاي مشابه آن غالبا مثبت است. نتيجهاي كه از اين جواب گرفته ميشود اينكه چرا بايد در انتخابات شركت كرد؟ چرا بايد در زميني كه ديگران طراحي كردهاند، بازي كرد؟ كدام آدم عاقلي با اينكه ميداند نتيجه چه خواهد شد راي ميدهد؟ چرا احزاب سياسي منتقد دولت كه يقين دارند به دليل ردصلاحيت نامزدهايشان، هيچ نمايندهاي در پارلمان نخواهند داشت، بايد در انتخابات شركت كنند؟ وقت و انرژي و اعتبار را بايد براي چه خرج كرد؟ با نتايج نظرسنجيهايي كه از ميزان پايين مشاركت خبر ميدهد، چه جايي براي فعاليت سياسي ميماند؟ جواب اين سوالات هم چيزي جز يأس و نوميدي نميافزايد و هر فعال يا تحليلگر سياسي را به اين سو رهنمون ميكند كه در خانه بنشيند و كنج عزلت برگزيند، مهر سكوت بر لب بزند، از هياهوي سياسي فاصله بگيرد و حداكثر به يك تماشاچي تبديل شود كه به اتفاقات سياسي لبخند تلخ تحويل دهد. خب، چنين شرايطي به نفع كيست؟ آيا با اتخاذ شيوه انفعالي، راه براي خالصسازان باز نميشود تا بدون هيچ مزاحمت و مقاومتي با تانكهاي خود از روي خواستهها و مطالبات اكثريت شهروندان عبور كنند و انگشتانشان را با علامت پيروزي به آنها نشان بدهند؟ اگر چنين است به چه دليل بايد تن به ذلت داد و با كمترين مقاومت، همه چيز را واگذار كرد؟ اصلا فرض كنيم بيماري همه وجود وطن را دربرگرفته و اميدي به حيات آن نيست. كدام والديني را ميشناسيم كه فرزند نحيف و مريض خود را رها كند و او را به چنگال بيرحم مرگ بسپارد؟ كساني كه با پررويي ميگويند مملكت فقط مال ماست، در اين آرزو به سر ميبرند كه كشور را مثل راحتالحلقوم ببلعند و يك ليوان آب هم سر بكشند. بنابراين ايستادن در برابر چنين موجوداتي شرط عقل است و ايجاد مانع در دست يازيدن آنان به اهدافشان منطق دارد. حتي اگر احتمال پيروزي در برابر انحصارطلبان نزديك صفر باشد بايد براي پيروزي يا لااقل جلوگيري از شكست جنگيد. تقديم دودستي مملكت همان كاري است كه شاه سلطان حسين صفوي300سال پيش در برابر محمود افغان كرد و در طول سه قرن گذشته لعنت را براي خود خريد. اگر نخبگان بپذيرند كه نبايد به راحتي مسابقه را واگذار كنند براي متقاعد كردن شهروندان نيز تلاش خواهند كرد. آن تلاش حتي اگر به شكست بينجامد، شكستي همراه با افتخار خواهد بود.