نگاهي به كتاب «آن سوي خاطرات» نوشته پرويز نوري
هفتاد سال زندگي با سينما
عشق نوري به سينما و نوشتن بعد از گذشت هفتاد سال نه تنها ذرهاي كم نشده كه همچنان تازگي و طراوت دارد
تينا جلالي
پرويز نوري از نخستين و در عين حال شناختهشدهترين نويسندگان و منتقدان سينما به شمار ميرود، شيفتگي و اشتياق او به سينما از كودكي نشأت گرفته، او از 14 سالگي با اشتياق شروع به نوشتن ميكند و از آنجايي كه ميخواسته «كسي» باشد و «اسمي» در كند به سمت نوشتن سوق پيدا كرده، آنطور كه خودش ميگويد تنها دلخوشي دوران كودكي برايش سينما بوده آنهم فيلمهاي شاد و روشن كه چنين روشنايي و شاديهايي در فضاي دور و برشان وجود نداشت، چون در زمانهاي كه نوري زندگي ميكرد نه تنها آب و برق نبود كه راديو هم نبود، او از سنين پايين از تماشاي فيلم رويايي و شيرين بيشتر لذت ميبرده و تلاش ميكرده به اين طريق از فضاي گرفته و كدر آن روزها دور شود. او البته به حوزه فيلمسازي هم گرايش پيدا كرد اما در ذهن دوستداران سينما، بيشتر به عنوان منتقد و نويسنده سينمايي شناخته ميشود تا فيلمساز.
عشق و علاقه نوري به سينما و نوشتن به گونهاي است كه بعد از گذشت هفتاد سال نه تنها ذرهاي از آن كم نشده كه همچنان تازگي و طراوت و شادابي دارد. او مثل نويسندگان جوان فيلمهاي روز جهان را ديده و نقد و بررسي ميكند و درباره موضوعات و مشكلات روز سينما تحليلهاي كارشناسانه ارايه ميدهد.
اين منتقد و نويسنده حالا در جديدترين نوشتار خود هفتاد سال خاطرات سينمايي و غيرسينمايي خود را گردآوري كرده و يادگاريهايش را تحت عنوان «آن سوي خاطرات» به صورت قصه در 25 بخش به صورت كتاب دراختيار مخاطبان قرار داده است. او در كتاب «آن سوي خاطرات» كه به تازگي از نشر «روزنه كار» منتشر شده در توضيح گردآوري اين يادگاريهاي خود، نوشته است: در زندگي اتفاقهايي رخ داده كه مانند نوعي خواب و خيال ذهن آدم را رها نميكند و هيچوقت هم از ياد نميرود، شايد اين قصههايي كه خواهيد خواند بهترين نباشد (يا شيرينترين و تلخترين) اما قصههاي واقعي آن روزگاران است و به باورم تكميلكننده خاطرات بهترين سالهاي زندگي من.»
نوري همچنين در توضيح علاقهاش به سينما در دوران كودكي مينويسد: من هميشه خودم را از همان بچگيها از همه جدا ميكردم، ميل داشتم كه تنها باشم و كمتر با ديگران حتي فاميل دمخور شوم، يكي از دلايلش اين بود كه به خيالم هيچ كس مثل من «نميفهمد.» نه اينكه خودم را آن بالاها ميديدم، نه اينطور نبود، خيال ميكردم اصلا كسي نيست كه به آنچه من دوست داشتم، فكر كند. به خيال خودم من بودم كه در آن سن و سال سينما را ميفهميدم.»
اما يكي از مهمترين رفاقتهاي پرويز نوري از همان دوران كودكي و ابتداي مسير نوشتن با پرويز دوايي از نويسندگان و منتقدان شناخته شده گره خورده، آنها در تمام سالهايي كه در ايران حضور داشتند، با هم به سينما ميرفتند، با هم درباره فيلم گپ ميزدند و با هم درباره فيلمها مينوشتند.
دوايي وقتي متوجه ميشود كه پرويز نوري قرار است خاطرات واقعي و سينمايي خود را به صورت كتاب گردآوري كند، خطاب به نوري مينويسد: «وقتي كه خبر دادي خيال داري مجموعهاي از خاطرهها و نوشتههاي سينمايي را به چاپ بسپري، در كنار خوشحالي از اين خبر، تاريخچه دور و درازي از مجاورتهاي يك عمر سينمايي و غيرسينماييمان در ذهنم گذشت و اصلا بگو ياد فيلم و سينما را كه ريشه در جان و جواني ما داشت، از ياد زندگي و دوستيهايي كه بهانهاش سينما بود، ميتوان از خانهها و راهها جدا كرد؟
دوايي در ادامه مينويسد: شروع كار تو را در مجله «ستاره سينما» به خاطر ميآورم كه هنوز دبيرستان را تمام نكرده بودي، مجلهاي كه سالهاي سال كاشانه ما شد و جمعي كماكان جور را گردهم آورد. تو و بهرام (ري پور) جمشيد جان ارجمند و منوچهر جوانفر و منوچهر طياب و جهانگير افشاري و كيومرث وجداني و ديگران را كه تو بيش از خيليها تاب آوردي و عاقبت هم چند سالي بعد از شروع به نوشتن خودت سكان سردبيري مجله را به دست گرفتي و «اولين مجله جدي سينمايي» را به راه انداختي....»
كتاب« آن سوي خاطرات» در 25 بخش طراحي شده است، به عبارتي 25 خاطرات سينمايي و غيرسينمايي پرويز نوري كه با ريزترين جزييات براي مخاطب تعريف و مرور ميشود.
نوري در يكي از بخشها با نام «سلطان و من» مينويسد: پيش از آنكه موقع ساخت فيلم «ياقوت سه چشم» با هم آشنا شويم، يك روز به همراه امير نادري رفتيم خانهاش واقع در صاحبقرانيه و قرارمان مصاحبهاي براي ستاره سينما بود. توي حياط ايستاده بوديم كه فردين بيرون آمد با آن لبخند معروفش و چهره شاداب و جذاب دست داديم و گفت: همينجا خوبه؟ كنار استخر؟ گفتيم بسيار خوب است و سه نفري نشستيم كنار استخر، مصاحبهام خيلي صميمي و بيتكلف و ساده بود، بعدا شنيدم فردين گفته: اولين مصاحبهاي بود كه ديدم همه حرفهايم درست و عينا بدون دستكاري چاپ شده.»
نوري در ادامه همين بخش مينويسد: فيلم «ياقوت سه چشم» ما (من و فردين) را به هم نزديك كرد. ساخت آن ماجرايي داشت، آقايي به اسم عزيزي كه شريك نارئنداش هنديالاصل در شركت فيلمسازي فيلمكو فيلمز بود مرا دعوت كرد به دفترش و پس از تعريف و تمجيد فراوان از سناريوهايي كه نوشته بودم (و اصلا كدام سناريوها؟!) از من خواست سناريوي فيلم جديد آقا فردين (به قول او) را بنويسم، پرسيدم: شما خودتان سوژهاي دارين؟ و او سري به علامت مثبت تكان داد، بعد هم مرا برد زيرزمين شركت و آنجا يك دستگاه موويلا بود و كارمندي را صدا زد و گفت: فيلمو بذار، يك فيلم هندي اصل و اصيل و من بلافاصله فهميدم كه بايد سناريو را از روي آن فيلم كپي كنم. هنديها البته سوژه را از روي فيلم بزرگ هيچكاك «سرگيجه» بلند كرده بودند با كلي تغيير و افزودن صحنههاي رقص و آواز طبق معمول و اينبار بر زمينه جنايي ترسناك! فيلم را ديديم و به عزيزي و نارئنداس گفتم كه فيلم هندي كپي ناقص از روي فيلم هيچكاك است و خلاصه اگر قرار باشد از روي آن سناريويي برداشت شود لااقل بهتر آن است كه خود فيلم هيچكاك را مدنظر قرار دهيم. آنها مخالفتي در اين باب نداشتند رسيديم بر سر تعيين دستمزد سناريو آن وقتها بالاترين رقم نگارش سناريو 5 هزار تومان بود، وقتي به من گفتند چقدر ميخواهم گفتم 15 هزار تومان. چشمان آقاي عزيزي گرد شد، نگاهي به نارئنداس انداخت و بعد گفت: نه بابا خيلي زياده، گفتم: چون كپي از فيلم هنديه من اينقدر ميگيرم......»