هيچي نداريد!
در واقع در گذشته نيز همه گروهها را غير از خود ميدانستند و با آنها دشمني ميكردند، اكنون كه آنان حذف شدهاند، بخشي از خودشان را تبديل به ديگري و دشمن ميكنند.
زمان زيادي به انتخابات نمانده است، از اين رو، يار و ياركشي آغاز شده است. از يكسو سايه هر كسي را كه بويي از رييس مجلس دهد، در دولت ميزنند، همچنين اقدام به تخريب دستگاه قضايي ميكنند. تيغ رد صلاحيتها در حال تيزتر شدن است. كنگره و نشست ميگذارند و خوراك تبليغاتي و تمسخر كردن را براي دشمنان درون جناحي ايجاد ميكنند.
گفتوگوها براي تقسيم كرسيهاي مجلس يا پستهاي ديگر آغاز ميشود. افشاگريهاي مربوط به فساد و حذف اين و آن آغاز ميشود. عدهاي هم مياندار شدهاند و با توصيههاي اخلاقي ميپرسند كه چرا به هم ميپريد؟ درحالي كه اگر به هم نميپريدند؛ بايد پرسيده ميشد كه چرا به هم نميپريد؟
در ميان همه اين دعواها و كشمكشها همه آنان در چند چيز مشترك هستند؛ اول از همه فقدان تحليل و نقد از شرايط جامعه و مردم. كافي است كه اظهارات و مواضع آنان را رصد كنيد. هيچ چيزي در اين زمينه ندارند جز بيان كليات. كلياتي كه همه ميدانند، درحالي كه گروهها و احزاب سياسي بايد فراتر از كليات، تحليل كنند، حتي يك صفحه متن منقح و پذيرفته شده از سوي هيچ كدام آنان نميبينيد.
دوم سخنان مشعشع درخصوص تواناييهاي فردي يا اخلاقي رهبران گروهشان است. مواردي كه فاقد ارزش سياسي است و معمولا براي همه آنان به كار ميرود. مثل اينكه كار زياد ميكنند، مردمي هستند!! روحيه جهادي، انقلابي دارند و مقاوم هستند!! ضد فساد هستند! و از اين تعاريف كه نه قابل سنجش است و نه اصولا مشكلي از مديريت كشور و مردم را حل ميكند. در بهترين حالت اينها ميتوانند مكمل ايده و نظر و برنامه و تشكيلاتهاي خوب سياسي باشند و نه جانشين آنها. ضمن اينكه معمولا همه آنها نيز نادرست هستند و اغلب آنان اين ويژگيها را ندارند.
سوم و جالبتر از همه، مواضع و سخنان غيرشفاف است كه فقط خودشان و اطرافيان آنان متوجه ميشوند كه منظورشان چيست يا كيست؟ و بالاخره سياستهاي افشاگرانه است كه با توليد و ضبط فيلمها و نوشتههايي درصدد تخريب يكديگرند، بدون آنكه كلمهاي در اثبات برنامههاي خود بگويند.
نكته مهم ماجرا اين است كه حتي يك نفر هم از درون خودشان به اين وضعيت فلاكتبار فكري و سياسي اعتراض نميكند و آنان را به نقد نميكشد. چرا؟ براي اينكه اغلب قريب به اتفاق آنان كه در اين مجموعهها متمركز شدهاند دچار نوعي سوءگيري شناختي از جامعه هستند و گمان ميكنند كه با حضور خودشان در قدرت، كارها درست ميشود و تنها ملاك آنان نيز همين حضور خود و دوستانشان در قدرت است.
آنان گمان ميكنند كه نه نيازي به برنامه هست و نه نيازي به ساختار و مقررات، كافي است كه خودشان عهدهدار امور شوند، بقيه مسائل حل است. اين رويكرد ويرانگر است. آنان را به جان هم مياندازد. از پاسخگويي طفره ميروند، كشور را بيش از پيش تضعيف ميكند. مردم را دورتر از قدرت مينمايد. متاسفانه اين مسير بيانتهاست و هر چه برويد به پايان نخواهيد رسيد. بازگشت از آن براي اين گروهها پرهزينه تلقي ميشود، به همين علت در پيمودن اين راه نادرست اصرار ميكنند. اگر كساني باشند كه بخواهند از گذشته درس بگيرند، انتخابات ۱۳۹۸ و ۱۴۰۰ به تنهايي براي درسآموزي كافي است و نبايد منتظر نتايج انتخابات ۱۴۰۲ باشند، ولي به نظر ميرسد كه اين در همچنان بر همان پاشنه قبلي ميچرخد.