• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5639 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۶ آذر

نگاهي به پيشينه صهيونيست‌ها و سير تاريخي آنها

ناسپاس‌ترين قوم تاريخ

عظيم محمودآبادي

«بيشتر صهيونيست‌ها، اعتقادي به خدا ندارند، اما معتقدند كه خداوند وعده سرزمين فلسطين را به آنها داده است.» (1)

گزاره فوق، سخن ايلان پاپه، مورخ و فعال اجتماعي اهل اسراييل است. او استاد دانشكده علوم اجتماعي و مطالعات بين‌الملل در دانشگاه اگزتر بريتانيا و رييس مركز اروپايي مطالعات فلسطين همان دانشگاه است.

شايد راز همه جناياتي كه در هفتاد و پنج سال گذشته بر ملت فلسطين رفته را بايد در همين جمله ساده و سرراست ايلان پاپه جست كه به خوبي نشان‌دهنده پارادوكس اعتقادي اسراييلي‌هاي صهيونيست است. اينكه صيونيست‌ها -و نه لزوما يهودي‌ها- غالبا اعتقادي به خداوند ندارند اما در عين حال وعده الهي در كتاب مقدس‌شان -عهد عتيق- را زيادي جدي گرفته‌اند. اين نوع باور پارادوكسيكال موجب مي‌شود آنها علي‌رغم اينكه تنها حجت‌شان براي تصاحب و غصب اراضي و سرزمين ديگران، گزاره‌هاي كتاب مقدس‌شان باشد اما چون به خدا باور ندارند، مي‌توانند هيچ آداب و ترتيبي نجويند و هر چه دل بيمارشان مي‌خواهد را عملي كنند و هر جرمي و جنايتي را در وسيع‌ترين ابعادش رقم بزنند.

 

پيشينه فلسطين و فلسطينيان

اما داستان فلسطين اشغالي چيست و همه اين غائله هولناك از كجا شروع شد؟

واقعيت اين است كه فلسطينيان، اهالي خطه‌اي هستند كه به لحاظ بومي قرن‌ها است در سرزمين بيت‌المقدس و مناطق حوالي آن سكونت داشته‌اند، اما شايد هيچ‌گاه از يك وضعيت مناسب كه در نتيجه استقرار يك دولت بومي و در عين حال قدرتمند باشد برخوردار نبوده‌اند. آنها در دوره عثماني‌ها، بخشي از امپراتوري آنها محسوب مي‌شدند با اين حال اما حاكمان عثماني هيچ اهتمام و عنايتي به رفاه و آسايش آنها نداشتند، به‌طوري كه وقتي مارك تواين -نويسنده امريكايي- در همان سال‌ها -سال 1867- از منطقه فلسطين بازديد كرد، آنجا را «سرزميني يأس‌آور، دلگير و محنت‌زده» توصيف كرد.(2)

 

فلسطينيان در دوره عثماني‌ها و شورش دهقانان

مشكل فلسطينيان با عثماني‌ها تنها فقر و فلاكت‌شان نبود، بلكه علاوه بر آن، فلسطينيان به ارتباط رو به گسترش عثماني‌ها با اروپاييان چندان خشنود نبودند. فلسطينيان هنوز حمله صليبيون اروپا به بيت‌المقدس را به ياد داشتند و خاطره هزاران عربي كه بي‌جرم و جنايت از دم تيغ مسيحيان متعصب صليبي گذشته بودند همچنان در ناخودآگاه جمعي آنها زنده بود،
به همين جهت بود كه فلسطيني‌هاي عهد عثماني، وقتي با فراخوان ابراهيم پاشا -در سال 1834 ميلادي- براي رفتن اعراب به زير پرچم ترك‌ها مواجه شدند، شورش كردند. (3) در اين شورش كه بعدها به «شورش دهقانان» مشهور شد اعراب براي اولين‌بار توانستند در جهت رسيدن به هدفي مشترك با يكديگر متحد شوند. درواقع آنها توانسته بودند براي نخستين‌بار هويت خودشان را نه به عنوان شهروندان امپراتوري عثماني بلكه به عنوان اعراب مسلمان به رسميت بشناسند و بشناسانند، اما همزمان با اين توفيق بزرگ آنها شاهد رقم خوردن اتفاقي به غايت مشكوك نيز بودند؛ مهاجرت روزافزون يهودياني كه فعالانه به دنبال موطن يهودي بودند. (4)

البته حضور يهوديان در منطقه فلسطين به قرن‌ها قبل برمي‌گردد. زماني كه آنها از سوي مسيحيان اروپايي تحت فشار و تعقيب قرار مي‌گرفتند و تنها ممالك اسلامي بود كه اجازه مي‌داد آنها بدون اينكه مجبور باشند به دروغ خودشان را مسيحي بخوانند، بر كيش يهوديت بمانند و آزادانه به زندگي‌شان ادامه دهند. علاوه بر اينها گاه يهوديان در دربار حكومت‌هاي اسلامي مي‌توانستند به مقامات بالاي دولتي نيز نائل شوند و اين فرصت، امكاني بي‌نظير براي يهودياني به شمار مي‌رفت كه در زير يوغ مسيحيان متعصب فرصت نفس كشيدن نيز به ايشان داده نمي‌شد.

 

ماجراي يوسف ناسي؛ از بلژيك تا قسطنطنيه

چنان‌كه در قرن شانزدهم ميلادي، مردي يهودي به نام يوسف ناسي در قسطنطنيه زندگي مي‌كرد كه از اخلاف يكي از خانواده‌هاي ماران پرتغال بود. يوسف ناسي نيز مانند ساير تبعيد‌شدگان، سراسر اروپا را براي يافتن محل اقامتي امن گشته بود. ابتدا او در شهر آنورس يا آنتورپ بلژيك مقيم شد. در آنجا اما به علت هوش و مهارتي كه داشت در زندگي موفق شد و در آنتورپ بانكي تاسيس كرد و طولي نكشيد كه يكي از متمول‌ترين مردان آن كشور شد. اما يوسف در بلژيك يك ناراحتي بزرگ داشت و آن اينكه مجبور بود تظاهر كند مسيحي است؛ در صورتي كه راضي نبود هميشه به همه بگويد كه يهودي است. هنگامي كه يوسف ناسي اطلاع پيدا كرد كه سلاطين تركيه عثماني به يهوديان آزادي مي‌دهند، به سوي قسطنطنيه حركت كرد. تجربيات يوسف در كشورهاي مختلف موجب شد او سياستمداري كاركشته شود. وي هنگام ورود به كشور تركيه، معرفي‌نامه‌اي از مردان سياسي معروف فرانسه در دست داشت و بدين طريق توانست به دربار پادشاه عثماني راه يابد. طولي نكشيد كه او يكي از مشاوران قابل اعتماد سلطان عثماني و پس از مدت اندكي به يكي از مقتدرترين مردان اين امپراتوري تبديل شود. (5) در واقع پادشاهان عثماني برخلاف ساير حكومت‌ها
-به ويژه دولت‌هاي مسيحي در اروپا- چنان با مهرباني با يهوديان رفتار مي‌كردند كه به آنان اجازه مي‌دادند در حكومت‌شان نيز صاحب مناصبي شوند. در همين زمان بود كه يهوديان اجازه يافتند به ممالك فلسطينيان وارد شوند و در آنجا منطقه‌اي مخصوص به خود داشته باشند. لذا مي‌بينيم فردي يهودي به نام يوسف ناسي در برابر پادشاه عثماني به چنان اعتباري مي‌رسد كه سلطان عثماني بخشي از منطقه فلسطين را به وي واگذار مي‌كند. (6)

جايگاه يوسف ناسي در دربار عثماني

اين خوش‌خدمتي سلطان عثماني به يوسف ناسي البته به جايگاهي باز مي‌گشت كه او براي خود در دربار عثماني تدارك ديده بود. يوسف ناسي در امپراتوري عثماني علاوه بر راهنمايي پادشاه، به نوعي مسوول ارتباط با سفيران و فرستادگاني بود كه از ساير كشورها براي بستن قراردادهاي تجاري و اقتصادي به قسطنطنيه مي‌آمدند. پادشاه عثماني نيز براي خدمات يوسف ناسي ارزش بسيار بالايي قائل بود و به پاداش اين خدمات، وي را به مقام فرمانداري جزيره ناكسوس نيز منصوب كرد. البته اين، همه لطف سلطان به يوسف نبود، بلكه او از اين هم پاي خودش را فراتر نهاد و از آنجايي كه از عشق شديد ناسي به سرزمين مقدس، مطلع بود تصميم گرفت كه بزرگ‌ترين پاداش را به او بدهد. از اين روي، سلطان بر آن شد تا قسمتي از سرزمين مزبور را به شخص يوسف ناسي اعطا كند؛ بدين‌ترتيب سلطان، شهر طبريا را به يوسف ناسي بخشيد. يوسف اما اين هديه را بيش از انتظار خود ديد؛ چراكه بزرگ‌ترين روياي او صورت عمل به خود گرفته بود. وي از آن به بعد مي‌توانست طبريا را محلي براي پناه دادن به يهوديان فراري اروپا قرار دهد تا آنان براي سكونت دايمي خود كانون امني داشته باشند. (7)

وضعيتي كه در قرن شانزدهم براي يهوديان به واسطه امپراتوري عثماني رقم خورد، اتفاقي بي‌نظير بود كه بعد از قرن‌ها آنها را به جايي امن و امان انتقال داد. درواقع يهوديان در طول تاريخ از جانب حاكمان ممالك مختلف و سيطره اديان گوناگون تحت شديدترين تدابير امنيتي تحقيرآميز قرار داشتند و اين مساله تنها منحصر به مسيحيان متعصب اروپا نيست.

 

وضعيت يهوديان در ايران عهد ساسانيان
و قلمروي امپراتوري روم

براي نمونه يهوديان ايران در دوره پادشاهي ساسانيان وضعيتي چندان متفاوت از دوره قرون وسطي در اروپا نداشتند. چنان‌كه وقتي در سال 226.م (قرن سوم ميلادي و چهار قرن پيش از ظهور اسلام)، آخرين پادشاه اشكاني در جنگي كشته و سلسله اشكانيان منقرض شد، اردشير بابكان سلسله ساسانيان را تاسيس كرد. ويژگي ساسانيان اين بود كه با روحانيان زرتشتي متحد بودند و در مقابل، روحانيان زرتشتي، پيروان همه اديان -از جمله يهوديان- را به پذيرش آيين خود -دين زرتشتي- مجبور مي‌كردند، بنابراين يهوديان ايران در عصر ساسانيان، زير سخت‌ترين فشارها قرار گرفتند و بسياري از آنان مجبور شدند به مناطق ديگر مهاجرت كنند. (8)

با مسيحي شدن امپراتوري روم كار از اين هم براي يهوديان سخت‌تر شد. چنان‌كه در اوايل قرن چهارم ميلادي در امپراتوري روم فردي به نام قسطنطين
كه به مسيحيت تمايل داشت، به امپراتوري رسيد و وي ابتدا مسيحيت را يكي از اديان امپراتوري روم اعلام كرد و پس از او نيز جانشينش اين آيين را يگانه آيين رسمي امپراتوري و اديان ديگر را غيرقانوني اعلام كرد. اين دگرگوني‌ها باعث شد وضعيت يهوديان سخت‌تر از اوضاع پيروان اديان ديگر شود؛ زيرا مسيحيان، يهوديان را عامل به صليب كشيده شدن عيسي(ع) مي‌دانستند. از اين‌رو اوضاع يهوديان در امپراتوري روم بسيار سخت و طاقت‌فرسا شد؛ طوري كه مسيحيان از هيچ‌گونه سخت‌گيري به يهوديان و آزار آنان كوتاهي نمي‌كردند. (9)

 

وضعيت يهوديان در ممالك اسلامي

اما به عكس روميان و ساسانيان، ممالك مسلمين، فرصتي مناسب براي آن شد كه يهوديان بتوانند حيات‌شان را ادامه دهند و بدون مزاحمت به آيين ديني و عبادي خود برسند. در قلمرو مسلمانان، موقعيت تازه‌اي براي يهوديان به وجود آمد و امور معنوي و مادي يهود بسط و توسعه يافت. بغداد كه تازه به پايتخت مسلمانان تبديل شده بود، مركز فعاليت يهودي‌هاي بابل بود و دايما يهودي‌هاي نقاط مختلف را به طرف خود جلب مي‌كرد و هر روز به جمعيت يهودي اين پايتخت افزوده مي‌شد. جماعات و موسسات يهودي در بغداد به قدري زياد بود كه حتي تا قرن بيستم -اواخر جنگ بين‌الملل دوم- تا اين اندازه نبوده است. (10)

پس از اينكه فلسطين به دست مسلمانان افتاد و هرگونه محدوديت نسبت به يهودي‌ها رفع شد، جامعه يهود از نو حيات تازه‌اي را شروع كرد. فشار و ظلم حكومت بيزانس تخفيف كامل يافت، آزادي و مساوات تقريبا در دسترس همه گذاشته شد و در پرتو آن همه‌گونه وسايل پيشرفت و ترقي براي يهوديان ساكن فلسطين مهيا شد و روز به روز افراد اين ملت مراحل پيشرفت را با قدم‌هاي سريع پيموده و مدارج عالي را در هر رشته علم و صنعت طي كرد. (11)

چنان‌كه ابا ابان در كتاب «قوم من؛ تاريخ بني‌اسراييل» مي‌نويسد: «خلفاي عرب و حكام مسلمان آزادانه هرگونه شغلي را در تشكيلات دولتي به يهودي‌ها واگذار مي‌كردند و با نهايت اطمينان افراد خبره يهودي را در امور مالي و سياسي دنياي اسلام دخالت داده از دانش و بينش ايشان كمك گرفته و با آنها به شور و مشورت مي‌نشستند. دولت اسلامي براي كنترل اوضاع و ثبات و استحكام سياست خود، همه مقررات قبلي -كه برخلاف آزادي يهود بود- ملغي و آزادي بيشتري به اين قوم داده و انجمن‌ها و موسسات ايشان را تقويت كرد.

 

يهوديان در ذيل حكومت فاطميون

شيعه در مصر

تنها زندگي در سايه حكومت خلفاي اموي يا عباسي نبود كه موجب حيات و راحت يهوديان بود، بلكه حكومت فاطميون در مصر -كه شيعيان اسماعيلي بودند- نيز براي يهوديان كم و بيش همان امنيت و رفاهي را تامين كرد كه خلفاي منتسب به اهل سنت چنين كرده بودند. خلفاي فاطمي، آزادي مذهب را براي تمام مذاهب تضمين كردند و در تمام ايالات و استان‌هاي تحت فرمان خويش، مردم را در امور خود مستقل و آزاد مي‌گذاشتند و همانند منطقه فلسطين با اهالي يهودي سرزمين خود عادلانه رفتار مي‌كردند. در اثر اين آزادي كه از طرف دولت تضمين شده بود، جامعه يهوديان توانستند متشكل و متحد شده، عقايد و نظرات علمي خود را با هم رد و بدل كرده و در علم و معرفت به پيشرفت‌هاي زيادي نائل شوند.

بنابراين فرمانروايان عرب در مشرق امپراتوري اسلام، همه‌گونه آزادي براي ملت يهود قائل شدند؛ آزادي در مذهب، آزادي در مسكن، در شغل و حرفه‌ها و همچنين آزادي در رفت‌وآمد و مسافرت؛ چون جامعه يهود مقام و موقعيت بسيار ممتاز و برجسته‌اي به دست آورده بود و مخصوصا در امور تجارت و اقتصاد به موقعيت‌هاي بسيار بالايي نائل شده بود.

 

دوره اسپانيا؛ عصر طلايي يهود

از ديگر مناطقي كه در آن يهوديان رشد همه‌جانبه‌اي كردند اسپانيا -در دوره حكومت مسلمانان بر آن منطقه- بود؛ پس از تنزل بابل و تعطيلي مراكز فرهنگ يهودي آن، بيشتر يهوديان ساكن آن ديار، به سوي اسپانيا روي آوردند. آنها به صورت بازرگان يا سرباز به اين سرزمين آمدند. در آنجا آنها شاهد آزادي و صلح و آرامشي شدند كه يهوديان اسپانيايي تحت سلطه مسلمين از آن برخوردار بودند. بسياري از يهوديان تصميم گرفتند در آن كشور مقيم شوند، خانه بسازند، كشاورزي كنند و به جامعه قليل يهوديان اسپانيا بپيوندند. بايد گفت كه يهوديان از قرن چهارم ميلادي در اسپانيا اقامت داشتند. (12) دوره اسپانيا (سده‌هاي 11-14 ميلادي) چنان براي يهوديت اهميت دارد كه آن را «عصر طلايي يهود» ناميده‌اند. يهوديان در اين دوران نه تنها در شريعت آثار معتبري نوشتند، بلكه در كلام، فلسفه، ادبيات و ساير علوم و فنون نيز پيشرفت چشمگيري كردند. حتي مي‌توان گفت علم عرفان يهودي (قبالا) نيز متولد اين دوران است. (13)

 

كاتوليك شدن اسپانيا و آوارگي مجدد يهوديان

اما كاتوليك شدن اسپانيا و بيرون رفتن آن خطه از ذيل حكومت مسلمانان موجب آوارگي مجدد يهوديان ساكن آن منطقه شد.

هنگامي كه عده زيادي از مردم اسپانيا كاتوليك رومي را پذيرفتند، اذيت و آزار يهوديان شروع شد. بسياري از آنها به زور و جبر غسل تعميد گرفته و مسيحي شدند و عده‌اي هم به فرانسه و آفريقا گريختند. مدتي كه اعراب شمال آفريقا، اسپانيا را در سال 711 ميلادي فتح كردند، يهوديان روي آرامش به خود ديدند. اين طوايف عرب، مسلمان بودند و اروپاييان آنها را «مور» مي‌ناميدند. يهوديان، اين حكمرانان جديد را با آغوش باز پذيرفتند و حتي در تسخير اسپانيا با آنها همكاري كردند. اعراب از مسيحيان اسپانيا باسوادتر و متمدن‌تر بودند. آنها به هنر و موسيقي و شعر علاقه داشتند و به زندگي با نظري آزادتر و سهل‌انگارتر نگاه مي‌كردند و در نتيجه با يهوديان به ملاطفت و مهرباني رفتار مي‌كردند. آنها به يهوديان اجازه دادند كه به زندگي خود در اسپانيا در صلح و آرامش ادامه دهند و آنان را آزاد گذاشتند كه از قوانين مذهبي خويش پيروي كنند. به خاطر همين رفتار دوستانه اعراب، بسياري از يهوديان در اين سرزمين گسترش زيادي يافتند. (14)

 

وضعيت يهوديان ذيل

حاكميت كليساي كاتوليك

اما رفتار حكومت مسيحي با يهوديان اسپانيا ريشه در تعاليم كليساي كاتوليك داشت. درواقع اين كليساي كاتوليك بود كه به پيروان خود تعليم مي‌داد هر كس مسيحي نيست، تبهكار و شرير است و بايد مجازات شود. لذا كشيش‌ها و راهبان كوشش مي‌كردند يهوديان را وادار به تغيير مذهب كنند. آنها تصور مي‌كردند كه با اين عمل خود روح يهوديان را نجات خواهند داد. در مواردي كه موفق نمي‌شدند يهوديان را مسيحي كنند، قوانين ظالمانه‌اي عليه آنها وضع مي‌كردند؛ از آن جمله اينكه يهوديان حق نداشتند مالك زمين باشند.

به همين جهت بود كه يهوديان روز به روز فقيرتر مي‌شدند؛ آنها در محله‌هاي مخصوص به خود -كه گتو ناميده مي‌شد- با فروش متاع‌ها و لباس‌هايي كه تهيه مي‌كردند، مخارج زندگي فقيرانه‌اي را تامين مي‌كردند. بعضي از آنها مواد غذايي را براي فروش به در خانه‌هاي اطراف خود مي‌بردند و... .

يهوديان تحت حاكميت مسيحيان حتي نمي‌توانستند هر شغلي را كه علاقه يا مهارت آن را داشتند براي خود انتخاب كنند. تنها شغلي كه مسيحيان براي يهوديان باقي گذاشته بودند، بانكداري، صرافي يا نزول دادن پول بود؛ چون هيچ كشوري نمي‌تواند بدون وجود بانك‌ها يا موسساتي كه به اشخاص پول قرض مي‌دهند تجارت خود را رونق دهد. يهوديان از اين راه به قوميت خود خدمت بزرگي مي‌كردند. يهوديان با پيشرفت دادن تجارت، وسايل رفاه و ثروتمندي مردم كشور خويش را فراهم مي‌ساختند. (15) بنابراين بايد گفت اگرچه به قول ايلان پاپه اكثر صهيونيست‌هاي اسراييل با اينكه به وجود خدا اعتقاد ندارند اما معتقدند خداوند وعده سرزمين فلسطين را به آنها داده است اما پيش از هر چيز آنها حيات خودشان را مرهون مسلمانان و حكومت‌هايي هستند كه به دست فاتحان اسلام در اينجا و آنجاي جهان پايه‌گذاري شده بود.

اگر اسلام ظهور نمي‌كرد و به مثابه يك تمدن به استقرار دولت نمي‌انجاميد معلوم نبود قوم يهود تا چند سال بتوانند زير يوغ حكومت‌هاي ساساني و مسيحي دوام بياورند. آري صهيونيست‌هاي ساكن اراضي اشغالي از اخلاف همان آوارگاني هستند كه در طول تاريخ تنها ممالك اسلامي را در جهان براي خود امن يافته بودند. آنها را مي‌توان ناسپاس‌ترين قوم تاريخ در اين كره خاكي دانست؛ چراكه بيش از هفتاد سال است تمام همت خويش را به كار گرفته‌اند تا به آواره كردن كساني بپردازند كه زماني تنها پناه ايشان از آوارگي‌هاي
پي در پي‌شان بودند.

 

فهرست ارجاعات؛

1- انديشيدن به فلسطين، رونيت لنتين، ترجمه فرهاد قربان‌زاده ربطي، نشر شب‌خيز، چاپ اول؛ 1400، ص7.

2- منازعه فلسطين و اسراييل، تمرا بي. اور، ترجمه پريسا صيادي، انتشارات ققنوس، چاپ اول؛ 1399، ص15.

3- همان، ص15.

4- همان، ص16.

5- يهوديت، عبدالرحيم سليماني اردستاني، انتشارات طه، چاپ اول؛ 1395، ص 220.

6- همان.

7- همان.

8- همان، ص202.

9- همان، صص202و203.

10- همان، ص204.

11- همان، ص205.

12- همان، ص206.

13- همان، ص207.

14- همان، ص206.

15- همان، ص208.


  فلسطينيان، اهالي خطه‌اي هستند كه به لحاظ بومي قرن‌ها است در سرزمين بيت‌المقدس و مناطق حوالي آن سكونت داشته‌اند، اما شايد هيچ‌گاه از يك وضعيت مناسب كه درنتيجه استقرار يك دولت بومي و در عين حال قدرتمند باشد برخوردار نبوده‌اند. آنها در دوره عثماني‌ها، بخشي از امپراتوري آنها محسوب مي‌شدند با اين حال اما حاكمان عثماني هيچ اهتمام و عنايتي به رفاه و آسايش آنها نداشتند، به‌طوري كه وقتي مارك تواين -نويسنده امريكايي- در همان سال‌ها -سال 1867- از منطقه فلسطين بازديد كرد، آنجا را «سرزميني يأس‌آور، دلگير و محنت‌زده» توصيف كرد.
  مشكل فلسطينيان با عثماني‌ها تنها فقر و فلاكت‌شان نبود بلكه علاوه بر آن، فلسطينيان به ارتباط رو به گسترش عثماني‌ها با اروپاييان چندان خشنود نبودند. فلسطينيان هنوز حمله صليبيون اروپا به بيت‌المقدس را به ياد داشتند و خاطره هزاران عربي كه بي‌جرم و جنايت از دم تيغ مسيحيان متعصب صليبي گذشته بودند همچنان در ناخودآگاه جمعي آنها زنده بود، به همين جهت بود كه فلسطيني‌هاي عهد عثماني، وقتي با فراخوان ابراهيم پاشا -در سال 1834 ميلادي- براي رفتن اعراب به زير پرچم ترك‌ها مواجه شدند، شورش -شورش دهقانان- كردند.
  يهوديان ايران در دوره پادشاهي ساسانيان وضعيتي چندان متفاوت از دوره قرون وسطي در اروپا نداشتند؛ چنان‌كه وقتي در سال 226.م (قرن سوم ميلادي و چهار قرن پيش از ظهور اسلام)، آخرين پادشاه اشكاني در جنگي كشته و سلسله اشكانيان منقرض شد، اردشير بابكان سلسله ساسانيان را تاسيس كرد. ويژگي ساسانيان اين بود كه با روحانيان زرتشتي متحد بودند و در مقابل، روحانيان زرتشتي، پيروان همه اديان -از جمله يهوديان- را به پذيرش آيين خود -دين زرشتي- مجبور مي‌كردند. بنابراين يهوديان ايران در عصر ساسانيان، زير سخت‌ترين فشارها قرار گرفتند و بسياري از آنان مجبور شدند به مناطق ديگر مهاجرت كنند.
  با مسيحي شدن امپراتوري روم كار از اين هم براي يهوديان سخت‌تر شد. چنان‌كه در اوايل قرن چهارم ميلادي در امپراتوري روم فردي به نام قسطنطين كه به مسيحيت تمايل داشت، به امپراتوري رسيد و وي ابتدا مسيحيت را يكي از اديان امپراتوري روم اعلام كرد و پس از او نيز جانشينش اين آيين را يگانه آيين رسمي امپراتوري و اديان ديگر را غيرقانوني اعلام كرد. اين دگرگوني‌ها باعث شد وضعيت يهوديان سخت‌تر از اوضاع پيروان اديان ديگر شود؛ زيرا مسيحيان، يهوديان را عامل به صليب كشيده شدن عيسي(ع) مي‌دانستند. از اين‌رو اوضاع يهوديان در امپراتوري روم بسيار سخت و طاقت‌فرسا شد؛ طوري كه مسيحيان از هيچ‌گونه سخت‌گيري به يهوديان و آزار آنان كوتاهي نمي‌كردند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون