• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5651 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۰ آذر

زندگي سياسي دكتر علي اميني

مرتضي ميرحسيني

كتاب «بر بال بحران» بازخواني زندگي سياسي او است. مردي كه براي سال‌هاي طولاني، گاه در متن و گاه در حاشيه سياست ايران حضور داشت و به استقلال شخصيت، از ديگران متمايز مي‌شد. خودش را سياستمداري واقع‌بين مي‌دانست و مي‌گفت: «سياستمداران واقع‌بين كساني هستند كه در لحظات حساس تاريخي، فارغ از بيم نام و ننگ و با تفكر و آينده‌نگري، قدمي در اين كشور براي هموطنان برمي‌دارند.» البته او در چند دهه سياست‌ورزي‌اش جز در مقاطعي كوتاه و گذرا، هرگز مرد محوري حوادث نشد و هر بار هم كه شد، به نتيجه‌اي بهتر از شكست نرسيد. بعد از كودتاي 28 مرداد به دولت زاهدي پيوست و وزير دارايي كابينه جديد شد. كار مذاكرات نفت و امضاي قرارداد كنسرسيوم را پذيرفت و آن را - به شكلي كه دستور داشت - به انجام رساند. گويا از همان زمان مورد توجه امريكايي‌ها قرار گرفت كه به قول دكتر باقر عاقلي او متفاوت با رويه مرسوم در چنين معاملاتي «در تنظيم و حل قرارداد نفت نه سهمي براي خود گرفت و نه رشوه‌اي قبول كرد.» در تغيير و تحولات بعدي كشور، سفير ايران در امريكا شد و در دوران زندگي در ايالات متحده، دوستاني مثل سناتور جان اف كندي براي خودش دست و پا كرد. خبر محبوبيتش در امريكا به تهران هم رسيد و ترسي عميق به جان شاه انداخت. سفارت را از او گرفتند و به ديگري دادند. به تهران برنگشت. مدتي در همان امريكا و چندي در اروپا ماند و بعد از انتخابات رياست‌جمهوري امريكا - كه به پيروزي كندي منتهي شد - تصميم به بازگشت گرفت. به نخست‌وزيري فكر مي‌كرد و مطمئن بود، مي‌تواند با رياست بر دولت، كشور را از بحران اقتصادي و فسادي كه تا مغز استخوانش نفوذ كرده بود، بيرون بكشد. ماجراي مبارزات او براي رسيدن به نخست‌وزيري و اتفاقاتي كه پس از آن افتاد بسيار طولاني و پيچيده است. خلاصه‌اش اينكه قدرت را براي مدتي به دست گرفت، برنامه‌هايي براي نجات اقتصادي ايران و مبارزه با فساد به كار بست و با شاه درباره حدود و اختيارات دولت و دربار گلاويز شد. جنگيد و شكست خورد. امريكايي‌ها هم - سرانجام تصميم به حمايت از شاه، نه نخست‌وزير گرفته بودند - پشتش را خالي كردند. البته آنان در آغاز، مدتي با او و آنچه در سر داشت همراه شدند و حتي مبالغي كمك مالي براي اجراي برنامه‌هاي دولتش پرداخت كردند. اما بعد كه مجبور به انتخاب شدند، او را كنار گذاشتند. به روايت جهانگير آموزگار، در كشمكش ميان محمدرضاشاه و علي اميني «امريكايي‌ها مثل هميشه درباره آنچه بايد در ايران انجام شود بين خود اختلاف داشتند. يك عده معتقد بودند كه بايد در ايران دموكراسي برقرار شود و نخست‌وزير بتواند مقداري از قدرت شاه را به خود اختصاص دهد و تنها كسي كه مي‌تواند از عهده اين كار برآيد، دكتر اميني است و چون او موفق نشده اين كار را انجام دهد، ديگر حمايت از او لزومي ندارد. عده‌اي ديگر معتقد بودند كه اگر قدرت شاه ضعيف بشود، ايران از هم مي‌پاشد.» نخست‌وزير كه به تنگنا افتاده بود و مي‌ديد اصلاحاتش درست پيش نمي‌روند و هر روز هم مشكل تازه‌اي سر راهش سبز مي‌شود، به ديدار شاه رفت و به صراحت او را به كارشكني و توطئه براي سرنگوني دولت متهم كرد. شاه گفت كاري نكرده است و اميني گفت: «حالا كاري ندارم كرديد يا نه. هر چه هست، اگر همان كار (كه با قوام و مصدق شد) با من بشود، من بايد آدم خيلي احمقي باشم. بنده اين را اگر قبول كردم، از روي خدمت به مملكتم كردم و افتخار هم مي‌كنم كه هر چه از دستم برمي‌آمده، كردم. اما بنده نبايد اينجا بنشينم كه بعد بنده را بردارند و بيندازند بيرون. بنابراين بنده را ممكن نيست بيرون كنند. خودم بايد بروم.» رفت و تا سال‌ها مطرود دربار بود. اواخر دوره پهلوي، براي نجات سلطنت با شاه همكاري كرد و بعد از انقلاب نيز مدتي در صف مخالفان جمهوري اسلامي ايستاد. اما به قول پسرش ايرج اميني، او «همچون قوام و مصدق از ايفاي نقش اپوزيسيون برانداز قاصر بود» و مرد چنين بازي‌هايي نبود. تا هشتادوهشت سالگي عمر كرد و در بيست‌ويكمين روز از آذرماه 1371 در پاريس از دنيا رفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون