نگاهي به آثار هليا سلماني در نمايشگاه «ائا (ea)»
ناميرايي در بزم حيات
شهرام زعفرانلو
خلأ نقاشي اسطورهاي در هنر ايراني بسيار مشهود است زيرا پرداختن به اسطوره در هيبتي هنري، نيازمند جسارتي چندوجهي و وجناتي پر كشمكش است. آنچه هليا سلماني بدان دست يازيده، فرمبخشي رويايي و شگفتآوري است در كالبد عجايبالمخلوقات و غرايبالموجودات. گاهي شامل دگرديسي بطئي نامتكامل است و گاهي طعنهاي است هزلگونه به ارتباطات انساني و شبههانساني در قالبي پيكاروش . او با اتكا بر (ائا ea يا انكي Enki )از اساطير بينالنهرين، بر منشأ مايعگونِ هستيبخش انساني نظر دارد و كيست كه نداند، حاكميت ماهي و ماهيان تمثيلي است از حياتي ابدي در بستر جاودانهاي به نام «آب» با فرم و فاعليتي نرينه و نه براي آباداني، بلكه براي باروري ديگرگونه و ساختارگريز. سياليت پيكرهها، با درونمايهاي هستيبخش، اين ابديت را حتي در وضعيتي ايستا نيز، پاينده و هميشگي ميسازد. استحالههاي او ما را از هرگونه پيشگويي و پيشداوري خلع ميكند و صرفا رد و قبولي در اختيارمان ميگذارد كه در انتخابمان تنها براي بهت و حيراني، آزاديم. در رابطههاي مُتلوِن مخلوقات او، گونهاي قدرت سلسلهمراتبي حاكم است كه قابل برگرداني نيست. گويي آنچه در زير است مغلوب نمينمايد يا آنچه در بالاست، سلطنت ندارد. اين اغتشاش دلچسب، گاهي جنسيت را هم به سُخره ميگيرد و از هر جنسي، مهابتي نامتجانس را ظاهرساز ميشود. عبور از ظواهر متظاهرانه رايج در هيئتهاي انساني و حيواني، سطح آثار را با دروازههاي حقيقتجويي همنشين كرده است تا جايي كه از مخاطبانش، سائلان و پرسندگاني نو ابداع ميكند. بافت درهمتنيده و اسليمي اندامها، شكوهي پرپيرايه و زيورگون خلق كرده و سرشار از انعطاف و تمايل است، آن هم از نوع مابعدالطبيعي و فراواقعي. در مجموع، آثار اين هنرمند نقاش، سهم غالبي از حيات را در برابر نيستي و مرگ، جلوهگر است. همه عناصر و اجزا، پوينده و روندهاند براي استمرار و مداومتي هستومند، تا ناميرايي و ديرينگي ابدي را محقق سازند.