هدف از سياستورزي كم كردن از رنج مردم
مهرداد احمديشيخاني
نميدانم چه تعداد از كساني كه اين يادداشت را ميخوانند، انتخابات دومين دوره شوراي شهر تهران را به خاطر دارند، به همين جهت از باب يادآوري و البته بيشتر براي آناني كه در آن ايام، از نظر سني در شرايطي نبودند كه ماجراهاي آن انتخابات را به خاطر داشته باشند، شمهاي از آنچه آن روزها گذشت را مينويسم. دومين دوره انتخابات شوراهاي شهر و روستا، از منظر برگزاري، شايد جزو آزادترين انتخابات پس از مشروطه در ايران بود و حتي قابل مقايسه با انتخابات اولين دوره مجلس شوراي اسلامي. در آن انتخابات به هيچوجه چيزي به نام ردصلاحيتها وجود نداشت و به جرات ميتوان گفت تمامي نحلهها و گروهها و تشكلهاي سياسي كشور در آن كانديدا داشتند. برگزاركننده هم دولت اصلاحات بود و بنابراين هيچ كس كوچكترين شبههاي در حقيقت آراي به صندوق ريخته شده، نداشت. تبليغات و سخنرانيهاي گروهها براي دعوت مردم جهت حضور در پاي صندوق راي، تقريبا بيهيچ مشكلي انجام ميشد و روزنامهها نيز پوشش كاملي بر آن انتخابات داشتند، ولي نتيجه چه شد؟ شايد مهمترين نتيجه را بشود از انتخابات شهر تهران رصد كرد. انتخابات در شهري كه در آن حدود چهار ميليون نفر واجد شرايط راي دادن بودند ولي نفر اول با كمتر از 500 هزار راي به شوراي شهر راه يافت و نفر آخر راه يافته نيز چيزي حدود 100 هزار راي داشت و جالب اينكه همگي از طيف اصولگرا بودند و جناحهاي مقابل آنها، از اصلاحطلب و ملي مذهبي و سكولار، هيچ منتخبي در شوراي شهر نداشتند و اين يعني در يكي از آزادترين انتخابات تاريخ ايران، آنهايي كه براي برپايي شوراها بيشترين تلاش را كردند، با اقبال مردم روبهرو نشدند و نه اينكه با اقبال مردم روبهرو نشدند، بلكه اين انتخابات بود كه از سوي اكثريت جامعه بياقبال شد. پانصد هزار نفر از چهار ميليون رايدهنده واجد شرايط و نتيجه چنين شوراي شهري با چنين آراي پاييني چه بود؟ برآمدن معجزه هزاره سوم به عنوان شهردار تهران. آنچه بعد از آن گذشت را تقريبا كمتر فراموش كردهايم.
معجزه هزاره سوم شروع كرد به انجام كارهايي كه تا حد ممكن بر سر زبانها بيفتد (يعني همان كاري كه پس از آن و تا امروز به انحاي مختلف و به هر بهانهاي انجام داده) تا رسيديم به انتخابات رياستجمهوري 84 و چهار، پنج كانديداي اصلاحطلب براي شكستن راي يكديگر و سازماندهي انسجامي اصولگرايان از يك سو و همزمان بيرون آمدن بعضي فعالان سياسي از زندان تا علم تحريم بر دوش بگيرند و حداكثر تلاش را براي كنار كشيدن مردم از صندوق راي به انجام رسانند و حاصل را همه ميدانيم. معجزه هزاره سوم به آن شكلي كه در خاطرهها هست و در مرحله دوم و از موضع اپوزيسيون توانست هاشميرفسنجاني را كه تا آن روز مظهر حاكميت در اذهان عمومي بود، شكست دهد. بعد هم آتش زدن سرمايههاي كشور و هفت قطعنامه شوراي امنيت و باقي ماجرا. ميدانيد اين وسط چه چيز جالب است؟ اينكه سياسيون و فعالان اجتماعي كشور، تجربه انتخابات شوراي شهر دوم و رياستجمهوري سال 84 را دارند ولي باز هم بخش قابل توجهي از آنان سياستورزي را به عنوان تلاشي براي بهبود وضع زندگي جاري مردم نميبينند و معتقد نيستند كه همه تلاش يك كنشگر بايد بر اين قرار بگيرد كه از درد و رنج مردم بكاهد يا حداقل تلاشش بر اين باشد كه از افزون شدن آلام مردم جلوگيري كند. هنوز هم گمان بخش قابل توجهي از فعالان سياسي اين نيست كه سياستورزي چيزي جز تلاش براي بهبود زندگي اكنون مردم نيست. كافي است به انتخابات مجلس سيزدهم يا انتخابات رياستجمهوري سال 1400 نگاهي بيندازيم تا ببينيم همچنان در بين بسياري از نخبگان و تحصيلكردگان، عدم شركت در انتخابات مقبوليت بيشتري دارد، آن هم با وجودي كه ديدهاند حاصل عدم مقاومت در مقابل يكدست شدن حاكميت، جز بالاتر رفتن تورم، تداوم تحريمهاي بينالمللي، تصويب قوانين، پشت در بسته اصل 85، فشارهاي اجتماعي افزونتر با انواع «بان»ها، دم كردن افتخارآميز چاي و بودجهاي كه براي جبران ناترازي آن به هر بهانهاي دست در جيب مردم ميكنند و با وجودي كه به روشني ديده ميشود كه گويا قرار است يكدستسازي بيش از پيش تداوم يابد، كنشگران سياسي، همچنان بر اين باورند كه ادامه آنچه تاكنون انجام دادهاند و عدم حضور در انتخابات، روش راهگشاتري است. اما راهگشا براي كه؟ براي آناني كه از زمان شوراي شهر دوم توانستند با عدم شركت مردم در انتخابات، معجزه هزاره سوم را شهردار تهران كنند و پس از آن با اشتباه اصلاحطلبان، هم در استراتژي و هم در تاكتيك و با برافراشته شدن بيموقع علم تحريم، آن معجزه را به رياستجمهوري برسانند و سرمايههاي كشور را آتش بزنند يا راهگشا براي بهبود زندگي مردم؟ و عجيب است كه هنوز نفهميدهايم كه سياستورزي يعني تلاش براي بهبود زندگي مردم و دلخوش كردن به اينكه «ما در آنچه بر كشور ميگذرد سهيم نميشويم»، ذرهاي از رنج مردم را نميكاهد.