يك وطن به نام ايران
فاطمه باباخاني
هشتم بهمن ماه سال 1396 برف زيادي باريد، صبح روز بعد تمام شهر تهران سفيدپوش بود، تا پايان سال هم اوضاع بد نبود. آن روزها گروهي در توييتر فارسي اين برف و باران را به بازداشت فعالان محيط زيست نسبت ميدادند. آنها مينوشتند: ديديد كه با دستگيري شبكه نفوذ برف و باران افزايش يافته، هوا سالم است و سالم خواهد ماند. كنار اين مطالب هم استيكري با مضمون خنده و چشمك ميگذاشتند. آن ماههاي پربارش گذشت، چند ماه بعد در روز جهاني تنوع زيستي رييس سازمان حفاظت محيط زيست از اين گفت كه بخش ضدجاسوسي وزارت اطلاعات يافتهاي مبني بر گناهكار بودن فعالان محيط زيست پيدا نكرده است. روزنامه دولت فرداي آن روز در صفحه اصلي خود يك تيتر دو كلمهاي بزرگ منتشر كرد: «جاسوس نيستند». با اين حال تغييري در پرونده ايجاد نشد، ماههاي پربارش گذشتند و ما به سالهاي خشك رسيديم، ديگر از آن توييتها كه كنارشان استيكرهاي خنده بود، خبري نشد. جدول قطعي برق از سوي دولت منتشر شد و برخي گله كردند كه لااقل بر اساس جدول برق خانه را در تابستان قطع كنيد. مسوولان در مصاحبههايشان دليل كاهش بارشها و خشكسالي را تغيير اقليم دانستند و از مردم خواستند صرفهجويي كنند، گروهي از كارشناسان هم دورههاي ترسالي و خشكسالي را بخشي از روند طبيعي ايران قلمداد كردند. در همه اين مدت البته فعالان محيط زيست در بازداشت بودند و بعدتر به زندان منتقل شدند. شش سال از آن روزها گذشته و چند نفر از آنها پس از گذراندن دوره محكوميت خود آزاد شده يا ميشوند. با اين حال جامعه محيط زيست همچنان چشم به راه است، چشم به راه كساني كه شش سال به جاي حفاظت از طبيعت اين سرزمين زير انواع و اقسام فشارها، ناچار به ماندن در گوشهاي شدند. كارشناساني كه آسمان سقف سرشان بود و شش سال در فضاي تنگي گير افتادند كه تحمل يك روزش هم در خيال برايشان دشوار بود. اميدواريم اين روزها همه آنها به نزد خانواده و دوستانشان برگردند و همه در كنار هم تلاش كنيم تا ايران جاي بهتري براي زيستن شود، چراكه تكتك ما ساكنان ايران و ايرانيها، يك وطن بيشتر براي زيستن نداريم.