• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5665 -
  • ۱۴۰۲ شنبه ۹ دي

گفتيد كدام سمت؟ دست راست؟

مهرداد حجتي

آيت‌الله خميني در نخستين سخنراني مهمش پس از بازگشت به كشور، در همان ۱۲ بهمن ۵۷، گفته بود كه با سينما مخالف نيست، بلكه با فحشا مخالف است. همين حرف هم خيال خيلي‌ها را راحت كرده بود. بسياري از هنرمندان به تصور محدوديت پس از انقلاب، مدت‌ها پيش از آن، در اعتصاب‌ها، دست از كار كشيده بودند و منتظر روشن شدن تكليف خود بودند. بسياري از سالن‌هاي سينما به دست افرادي متعصب در آتش سوخته بود. رقمي بيش از ۲۵۰ سالن در كشور، دستخوش حريقي عمدي شده بود. مهم‌ترين‌شان كه قربانيان پرشماري هم داده بود، سينما ركس آبادان بود كه وضع را براي رژيم شاه مشكل كرده بود. شايعاتي مبني بر آتش‌سوزي عمدي به دست ساواك در سراسر كشور منتشر شده بود. مردم هم به همين شايعات خشم‌شان بيشتر شده بود. همان شب فاجعه سينما ركس، چند سالن ديگر در چند نقطه كشور در آتش سوخته بود. در مشهد سرايدار سينما و يكي، دو تن ديگر هم در آتش سوخته بودند. خشم آن بخش از جامعه، معطوف به فيلم‌هاي موسوم به «فيلمفارسي» بود. فيلم‌هايي كه «مبتذل» لقب گرفته بود و از سوي نخبگان هم بايكوت شده بود. «هوشنگ كاووسي» اين لقب را به آن نوع از سينما داده بود. سينمايي مبتني بر كافه، رقص، آواز و سكس. بخش سنتي و مذهبي جامعه كه حالا با انقلاب قدرت گرفته بود، از آن سينما بيزار بود و همان هم موجب شعله‌ور شدن آن همه آتش شده بود. آيت‌الله خميني اما از فيلم گاو خوشش آمده بود. مهم‌ترين فيلم موج نوي سينماي ايران كه داريوش مهرجويي ساخته بود. فيلمي كه هيچ يك از آن عناصر فيلمفارسي را در خود نداشت و كاملا به دور از از تمدن شهري داستانش شكل گرفته بود. مخالفت با ابتذال، اما تنها مشكل نبود. هر آنچه يادآور آن ابتذال هم بود، مشكل بود. به همين خاطر عمده بازيگران و هنرمندان مرتبط با سينما حذف شدند تا از نو سينمايي متناسب با انقلاب ساخته شود. سينمايي كه در تراز انقلاب اسلامي باشد و مضاميني تازه با ته‌مايه‌اي ايدئولوژيك را بازگو كند. وزارت فرهنگ و هنر به كلي تغيير كرد. نظام تصميم‌گيري فرهنگي دستخوش انقلاب شد. انقلاب فرهنگي هم در بهار ۵۹ به مدد آمد تا تغييرات با حمايت رهبر پرنفوذ انقلاب، آيت‌الله خميني، آهنگ جدي‌تري بگيرد. ستاد انقلاب فرهنگي ابتدا موقت بود. اما بعدتر كه «شوراي انقلاب فرهنگي» شد، دامنه اختياراتش گسترده شد. خودش يك پا قوه قانونگذاري در حوزه فرهنگ شد. اوضاع به كلي دگرگون شد. حالا در دهه شصت بسياري از بازيگران سينما به همراه خوانندگان موسيقي يا از كشور كوچ كرده بودند يا خانه‌نشين شده بودند. مثل بهروز وثوقي كه از كشور رفت و محمدعلي فردين كه به همراه همكار قديمي‌اش، ناصر ملك‌مطيعي كه در كشور ماند. بازيگران زن هم كه تقريبا به كلي محروم شدند جز همان‌ها كه شرايط حضورشان در آثار پيش از انقلاب متفاوت بود، مثل مهين شهابي يا پروانه معصومي. فروزان حتي اموالش هم مصادره شد. همه اين اتفاق‌ها براي ريشه‌كن كردن «ابتذال» بود. پس از آن همه قلع و قمع، قرار بود سينمايي نوين شكل بگيرد. سينمايي بدون نشانه‌اي از گذشته، بدون شباهتي به «فيلمفارسي» كه خشم بسياري از مذهبيون سنتي را برانگيخته بود و متعصبانه آنها را «باروت» به دست راهي سينماها كرده بود. سال‌ها اما با سانسور گذشت. دهه شصت دهه‌اي سرشار از اتفاق‌هاي عجيب بود. مسوولان حتي نمايش فيلم‌هاي غربي، خصوصا امريكايي، را از علاقه‌مندان به سينما دريغ كرده بودند. فيلم‌هاي روسي جاي فيلم‌هاي امريكايي را در سينماها گرفته بود. قصد مسوولان، تربيت ذائقه تماشاگران بود. سيدمحمد بهشتي‌شيرازي، در بنياد سينمايي فارابي، مهندسي سينما را با حمايت وزير و معاون وزير، در دست گرفته بود. قصد او «معماري سينمايي تازه» بود! او سال‌ها بعد در مصاحبه‌اي گفته بود: «ما ناچار به كنار گذاشتن بهروز وثوقي، فردين و ناصر ملك‌مطيعي بوديم، چون مردم با ديدن آنها بر پرده سينما به ياد چيزي مي‌افتادند كه نبايد مي‌افتادند. آنها تداعي‌كننده چيزهايي بودند و ما تلاش كرده بوديم تا آن چيز‌ها ديگر تداعي نشود. البته با آنها صحبت شده بود و خودشان هم پذيرفته بودند!» نكته اما همين بود؛ مردم نبايد چيزهايي براي‌شان تداعي مي‌شد. تنها مضمون فيلم‌ها نبود كه قرار بود تغيير كند، ساختمان سينما هم بنا بود به كلي ويران و از نو‌ ساخته شود. معمار آن هم در خيابان «سي‌ام تير» در عمارت باشكوه و زيباي «قوام‌السلطنه» مستقر شده بود. مهم‌ترين مركز تصميم‌گيري سينماي ايران كه قرار بود تا يك دهه سرنوشت‌سازترين تصميم‌ها در آن گرفته شود. در همان سال‌هاست كه «سينماي گلخانه‌اي» معروف به «سينماي حمايتي-هدايتي» شكل مي‌گيرد تا چهره‌هاي تازه از درون آن در رقابت با بزرگان موج نو، سر بر كنند. از همان ابتدا معمار سينماي انقلاب در پي برساختن سينماگراني برآمده از آرمان‌هاي تازه بود از آن رويكرد معلوم بود كه به فيلمسازان موج نو هم اعتماد نبود! ساخته شدن فيلم «جاده‌هاي سرد» از فيلمسازي تازه نفس و از فرنگ برگشته، بنام مسعود جعفري‌جوزاني به همين منظور بود يا «ريحانه» عليرضا رييسيان يا «بلندي‌هاي صفر» حسينعلي فلاح‌ليالستاني. سينما بنا بود كوبيده و از نو ساخته شود. آثار پس از ساخته شدن بارها بازبيني مي‌شدند و هر گونه شائبه ابتذالي از آنها زدوده مي‌شد. موضوع بسيار جدي بود. در اكران فيلم‌هاي روسي هم كار به دستكاري داستان هم رسيده بود. يكي از چنين اتفاق‌هايي براي فيلمي اقتباس شده از يك اثر آنتوان چخوف رخ داده بود. آنچه بر پرده سينماها نمايش داده شده بود، داستان زن و شوهري جوان را روايت مي‌كرد كه در آن، شوهر جوان معتاد به قمار، چشم به ثروت پدر همسرش دوخته است و مدام او را وادار به اخاذي از پدر متمولش مي‌كند. هر بار، اين ماجرا تكرار مي‌شود و او پول‌هايي را كه زن جوانش از پدر پيرش گرفته است، پاي ميز قمار به باد مي‌دهد و اين چرخه تكرار مي‌شود تا اينكه پدر دختر مي‌فهمد و او را طرد و از ثروت محروم مي‌كند. اما داستان در حقيقت، چيزي ديگر بود. آن مرد پير پدر دختر نبود، بلكه شوهر آن دختر بود و آن جوان، فاسق آن دختر بود. اما لابد با اين استدلال كه ممكن است داستان اصلي براي تماشاگران، نسل انقلاب «بدآموزي» داشته باشد، در مرحله دوبلاژ، كلا داستان فيلم تغيير كرده بود. تماشاگر عامي هم البته متوجه اين تغيير نشده بود و به ظاهر آن «دروغ» كارگر افتاده بود! تا سال‌ها اين روال عادي شده بود. حتي حذف برخي شخصيت‌ها از فيلم‌ها هم اتفاق افتاده بود. مثل اتفاقي كه براي سريال «هزاردستان» در تلويزيون رخ داده بود. 11 ساعت از آن سريال، به كلي حذف شده و همراه آن بسياري از شخصيت‌هاي زن هم حذف شده بود! در زمان نمايش سريال، جز چند صحنه گذرا از دو شخصيت زن، هيچ زن ديگري در سريال ديده نمي‌شود! آن همه زحمت و خرج به كلي توسط گروهي سانسورچي در تلويزيون دور ريخته شده بود! شاهكار علي حاتمي، به شكلي نابود شده بود. با اين حال او دندان بر جگر گذاشته بود و سريال را از نو تدوين كرده بود تا لااقل داستاني براي ارائه داشته باشد. براي آنها كه سريال را با دقت مي‌ديدند، جاي سوال بود كه چرا فيلم دچار پرِش‌هاي متعدد و غيرقابل توجيه شده است؟ اما قرار نبود مسوولي اين را توضيح بدهد. 
مردم به هر آنچه مديران و مسوولان مي‌گفتند، باور داشتند. لااقل در آن سال‌ها اين‌گونه بود. سال‌ها بعد اما در دوران يكدست شدن حاكميت و بر سر كار بودن دولتي اصولگرا، پرده سينماها لبريز از فيلم‌هاي «شبه فيلمفارسي» شده است. فيلم‌هايي كه در آن مي‌رقصند، مي‌خوانند، حرف سخيف مي‌زنند و با پوشش‌هاي زننده از خود رفتاري سبُك بروز مي‌دهند! آن همه تلاش و آن همه هزينه در چند دهه براي مهار «ابتذال» و جلوگيري از بازگشت به «نشانه‌هاي فيلمفارسي» حالا كار را به جايي رسانده كه همه ‌چيز را به ضد خود تبديل كرده است. تماشاگران دهه شصت به ياد دارند كه در فيلم «اجاره‌نشين‌ها» اكبر عبدي در آن ميهماني شام عباس آقا سوپرگوشت با بازي عزت‌الله انتظامي، برمي‌خيزد تا برقصد. اما به محض تكان خوردن، تصوير «كات» مي‌شود. حالا اما فيلمي بدون رقص اكران نمي‌شود. آن هم انواع رقص! فعلا اما زنان هنوز نمي‌رقصند. به ‌قول بزرگواري، طبق روال، زنان دست مي‌زنند تا حركات عجيب غريب ميانداري كنند. چرا گرايش به ابتذال در جامعه زياد شده است؟ آمار فروش چنين فيلم‌هايي، سازندگان و تهيه‌كنندگان چنين فيلم‌هايي را وسوسه مي‌كند تا با توليد آثاري مشابه، از اين بستر تقاضا، بهره‌برداري كنند. رويكرد جديد، ابطال رويكرد پيشين را   اثبات مي‌كند. اما به اين معنا هم نيست كه چنين رويكرد لگام‌گسيخته‌اي، رويكرد پسنديده‌اي است. حتما يك جاي كار مي‌لنگد. محصول چهار دهه تلاش شوراها و دستگاه‌هاي متعدد تصميم‌گير و تصميم‌ساز، هم‌اكنون بر پرده سينماست. به راستي مشكل در كجاست؟ كجاي مسير، كار اشتباه پيش رفته است؟ در «ريل‌گذاري‌هاي» آمرانه؟ يا  شكست در پروژه‌هاي بلندپروازانه؟ «فسيل» برآمده از كدام آرمان انقلاب است؟ وزير اصولگراي دولت رييسي، به آمار فروش اين فيلم افتخار مي‌كند! دستاورد بزرگي است  لابد!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون