مروري بر زندگي ادبي اسكات فيتز جرالد به مناسبت زادروزش
راوي سرگيجههاي عصر جاز
شبنم كهنچي
همان سالي كه ابراهيم گلستان در شيراز به دنيا آمد، مجموعه داستاني به نام «داستانهاي عصر جاز» در امريكا منتشر شد كه در آن داستاني بود درباره تولد پسر جرالد باتن؛ «مورد عجيب بنجامين باتن». تولدي عجيب كه داستانش را نويسنده بيست و شش سالهاي به نام «اسكات فيتز جرالد» نوشت. نويسندهاي كه تولدش تقريبا همزمان بود با آغاز سلطنت «شاه مشروطه» در ايران؛ 1986. حالا از زمان نوشت «مورد عجيب بنجامين باتن» بيش از يك قرن ميگذرد. اريك راث فيلمنامهاي با الهام از شخصيت اين داستان نوشت كه ديويد فينچر در سال 2008 آن را كارگرداني كرد. اين فيلم مورد استقبال زيادي قرار گرفت و در سال 2009 نامزد بهترين فيلمنامه و كارگرداني جايزه گلدن گلوب شد، اما اين تنها داستاني نبود كه فيتز جرالد نوشت و فيلم خوبي از روي آن ساخته شد. شاهكار او، رمان «گتسبي بزرگ» سه سال بعد از مجموعه داستان كوتاه «داستانهاي عصر جاز» نوشته شد؛ 1925 تقريبا همزمان با نوشتن اولين رمان اجتماعي ايراني يعني «تهران مخوف» توسط مشفق كاشاني؛ 1304. هرچند در زمان زندگي فيتز جرالد مورد توجه قرار نگرفت اما هنگامي كه باز لورمن در سال 2013 فيلمنامهاي با اقتباس از اين رمان نوشت و آن را كارگرداني كرد، فيتز جرالد نيز به شهرت رسيد.
او چطور زيست
اسكات فيتز جرالد يكي از مهمترين داستاننويسهاي ادبيات امريكاست كه فضاي اجتماعي امريكا را در آثارش به تصوير كشيده است. او از دوازده سالگي شروع به نوشتن داستان كرد؛ داستاني كه در روزنامه مدرسه آن را چاپ كرد. در چهارده سالگي نيز اولين نمايشنامه خود را نوشت. فيتز جرالد حتي در دوران سربازي نيز دست از نوشتن برنداشت. او در دانشگاه پرينستون درس خواند و حين تحصيل رمان «اين سوي بهشت» را نوشت كه يكي از مهمترين كتابهاي تاريخ ادبيات امريكا است. (1920) فيتز جرالد پيش از اينكه با زلدا ازدواج كند، رابطه عاشقانهاي با جينورا كينگ پيري داشت كه يكي از اولين بازيگران شيكاگو در طول جنگ جهاني اول و دختري از خانوادهاي سرشناس و ثروتمند بود. بعدها كينگ پيري الهامبخش برخي شخصيتهاي داستاني فيتز جرالد شد ازجمله شخصيت ديزي بوكانان در گتسبي بزرگ. رابطه آنها به دليل مخالفت خانواده كينگ پيري پايان يافت و به همين دليل فيتز جرالد دانشگاه را رها كرد و به جنگ رفت. در همين دوران دختر مورد علاقهاش با مردي ثروتمند ازدواج كرد كه شايد بتوان گفت فيتز جرالد او را الگوي شخصيت توماس يا تام بوكانان در گتسبي بزرگ قرار داد. برخي محققان ميگويند كينگ پيري وقتي با فيتز جرالد در ارتباط بود داستان كوتاهي نوشت و به او داد كه جرالد تا پايان عمر آن را نگه داشت. داستاني كه شباهت بسياري به گتسبي بزرگ دارد؛ زني مجبور به ازدواج با مردي ثروتمند شده اما دل در گرو معشوقي فقير دارد. مهاجرت به پاريس در سال 1924، نقطه عطفي در زندگي ادبي اسكات فيتز جرالد محسوب ميشود. پاي او به محله مونت پارناس كه رسيد دوستياش با ارنست همينگوي، جيمز جوويس و گرترود استاين و ازرا پاوند آغاز شد. اين رابطه او را وارد حلقه نسل گمشده كه نسلي از نويسندگان مدرنيست و هنرمندان مهاجر بودند، كرد. او در اين دوران با آراگون (شاعر و نويسنده فرانسوي)، فرناند لژه (نقاش مدرنيست) و پيكاسو نيز آشنا شد.
اغراق نيست اگر بگوييم زندگي خصوصي فيتز جرالد به اندازه داستانها و رمانهايش مورد توجه بود. زندگي او و زلدا، پرفراز و نشيب بود؛ زوجي كه به قهر و آشتي و خوشگذراني شهره بودند. جرالد عاشق همسرش بود و هنگامي كه زلدا در سال 1930 دچار يك بيماري رواني شد، تمركز فيتز جرالد در داستاننويسي كاهش پيدا كرد و هرقدر تلاش ميكرد نمايشنامه يا رمان موفقي خلق كند با شكست مواجه ميشد. از زمان افول نويسندگياش ده سال بيشتر طول نكشيد كه قلبش از كار بايستد و در سن چهل و چهار سالگي جهان را ترك كند.
و چه نوشت
موفقترين رمان اسكات فيتز جرالد «گتسبي بزرگ» است كه تصويري از امريكاي دهه 20 را به خواننده نشان ميدهد با تمام محدوديتها و فسادهاي مالي و اخلاقيِ آن دوران. اين رمان روايتي از زندگي ثروتمندي در دهه 20 است كه از راه توليد و فروش مشروبات الكلي درآمد كسب ميكند آنهم در دورهاي كه فروش اين محصولات در امريكا ممنوع بود، روايت عشقي بيثمر و امريكاي ثروتمند پس از جنگ جهاني اول. تي. اس. اليوت معتقد بود كه اين رمان نشاندهنده نقطه عطفي در ادبيات امريكاست. گرترود استاين نيز معتقد بود فيتز جرالد زماني خوانده ميشود كه بسياري از معاصران شناخته شده او فراموش شوند و همين اتفاق نيز افتاد. گفته ميشود شهرت اين رمان به حدي رسيد كه در بحبوحه جنگ جهاني دوم، شوراي كتاب تصميم گرفت نسخههاي رايگان گتسبي بزرگ را بين سربازان امريكايي كه در خارج از كشور خدمت ميكردند توزيع كند. صليب سرخ اين رمان را بين زندانيان اردوگاه اسراي جنگي ژاپن و آلمان نيز توزيع كرد. پروفسور جان كوئل از دانشگاه نيويورك ميگويد: «اگر ميخواهيد در مورد اسپانيا بدانيد، «خورشيد همچنان ميدمد» همينگوي را بخوانيد. اگر ميخواهيد در مورد جنوب بدانيد، فاكنر را بخوانيد. اگر ميخواهيد بدانيد امريكا چگونه است، «گتسبي بزرگ» را بخوانيد. فيتز جرالد نويسنده اصلي امريكايي است.» كتاب ديگر او «بازگشت به بابيلون» شامل سه داستان كوتاه است؛ «بازگشت به بابيلون»، «جام كريستال» و «دهه گمشده». موضوع اصلي هر سه داستان، سقوط تدريجي انسان است. نمايشنامه «سبزيجات» تنها نمايشنامه فيتز جرالد است كه با زباني طنز، سياست را به بازي گرفته و حوادث آن به انتخابات رياستجمهوري امريكا مربوط ميشود. اين نمايشنامه سال 1923 منتشر شد. آخرين رماني كه او توانست كامل بنويسد رمان «لطاف شب است» است كه سال 1934 تمامش كرد. بعد از آن رمان آخرين قارون را آغاز كرد كه با مرگش ناتمام ماند اما ميتوان يكي از مهمترين كتابهايش دانست. اين كتاب سال 1941 با تلاش ادمون ويلسون، از دوستان نزديك فيتز جرالد، منتشر شد. از جمله اولين آثارش نيز ميتوان به رمان «خوشبختان و نفرينشدگان» اشاره كرد كه سال ۱۹۲۲ منتشر شد. گفته ميشود اين رمان، يك رمان نيويوركي است درباره جواني و ثروت و بيخبري و زوال و تا حدي اتوبيوگرافيك است. قهرمان اين داستان «گلوريا» با الهام از شخصيت «زلدا» ساخته شده. او و قهرمان مغلوب داستان يعني «آنتوني»، جواني خود را بين «هتل ريتس» و «هتل پلازا» تلف ميكنند. فيتز جرالد رماننويسي آگاه و با مهارت بود اما داستان كوتاه را فقط براي امرار معاش مينوشت، داستانهايي مانند «دزد ساحلي» و «مدل موي تازه برنيس». فيتز جرالد يك سال پيش از مرگش به خاطر مشكلات مالي به لسآنجلس رفت تا فيلمنامه را براي هاليوود بنويسد اما آنقدر درگير بيماري همسرش زلدا بود و غرق در الكل كه در اين كار شكست خورد و فيلمنامههايش مورد توجه فيلمسازها قرار نگرفت.
و چگونه مرد
فيتز جرالد شب بيست دسامبر كنار همخانهاش گراهام به تماشاي يك تئاتر رفت، آخرين شامش را خورد و صبح روز بعد كنار شومينه خانهاش بيصدا و بيحرف ناگهان فرو ريخت. او بر اثر حمله قلبي درگذشت و تنها سي نفر در مراسم تشييع جنازه او در گورستان راكويل شركت كردند. چندي بعد همسرش زلدا نيز كنار او به خاك سپرده شد. سال 1975 دخترشان اسكاتي توانست بقاياي والدينش را به سنت ماري منتقل كند. جايي كه روي سنگ اسكات فيتز جرالد، جملهاي از رمان گتسبي بزرگ حك شده: «و بدينترتيب، نشسته در قايقي، خلاف جريان آب پارو ميزنيم و بيوقفه به سوي گذشته رانده ميشويم.» بسياري از نويسندگان و منتقدان بر اين باورند كه اسكات فيتز جرالد، برجستهترين وقايعنگار نسل عصر جاز است و زندگياش، آينه تمام نماي انحطاط عصر جاز است؛ عصري كه در امريكا فساد مالي، بيثباتي اقتصادي، شكاف طبقاتي، اعتياد، فقر، روابط جنسي، مشروبات الكلي و سياست چنان بههم شوريده بود كه نه فقط اين نويسنده بلكه بسياري از جوانان آن دوره را به سرگيجه انداخته بود.