درنگي بر مفهوم «آروماتورژي»
رايحهاي كه صحنه نمايش ميپراكند
مارك بلانكنشيپ
مترجم: بابك پرهام
پخت و پز و كشيدن سيگار روي صحنه تنها راههايي نيستند كه توسط بو در يك نمايش گنجانده ميشود گاهي اوقات، رايحه بخشي از طراحي است. چند هفتهاي از چشماندازي از پل اثر آرتور ميلر به كارگرداني ايوو ون هوو در برادوي ميگذرد كه با آبشاري از خون صحنه به پايان رسيد و اجراگران، لباسهاي سفيد و دكور تمام سفيد را خونآلود كرد اما به همان اندازه كه نگاه كردن به آن شگفتانگيز بود، بوي آن حتي شگفتانگيزتر بود. وقتي روي صندليام نشسته بودم، احساس كردم كه بو مرا هم با ادي كاربون برانگيخت. با اين حال، به استثناي دوستي كه كنار من نشسته بود، هركس كه با او صحبت كردم بويي را به خاطر نميآورد. اين رايحه را در حافظهام زندهتر ميكند؛ انگار كه اين يك ملاقات مخفيانه در يك فضاي عمومي بوده است و هنوز وقتي به آن فكر ميكنم، گلويم منقبض ميشود. البته بوها اغلب بخشي از تئاتر هستند. اگر بازيگري روي صحنه سيگاري روشن كند، با اضطراب ثانيهشماري ميكنيد تا دود به صورت شما بخورد و ممكن است كل واكنش شما را نسبت به يك نمايش تغيير دهد. اما گاهي اوقات، بوهاي موجود در يك اثر هنري تصادفي يا فرعي نيستند. گاهي اوقات، آنها عمدا استفاده ميشوند و چيزي محتاطانه و معنادار به يك تجربه زنده اضافه ميكنند و اين معناي آروماتروژي است، استفاده آگاهانه از بو به عنوان بخشي از طراحي تئاتر تا تاثير بر ناخودآگاه مخاطب را افزايش دهد. نمايش كمان پوندروسا نمايشنامه جديدي از كافمن كه در سانفرانسيسكو اجرا شد و در آن آرچر با يك غريبه در نزديكي درخت كاج پوندروسا در جنگلي در اورگان ملاقات ميكند. اين نمايش به مفاهيم سياليت توجه دارد و در اين سياليت، فضاي داخل و خارج ميتوانند به يك مكان تبديل شوند و به همين منظور وقتي آرچر براي اولينبار به كاج پوندروسا نزديك ميشود، تمام مخاطبان ميتوانند بوي آن را استشمام كنند. كافمن ميگويد: «اين بوي فوقالعادهاي است كه همه آن را تشخيص نميدهند، اما من همچنان ميخواستم آنها آن را حس كنند. اين يك تجربه خاص و منحصربهفرد است كه در يك منطقه تاريك و جنگلي باشيد و تنها چيزي كه ميتوانيد حس كنيد استشمام بوي اين درخت است. احساس ميكردم كه اين بخشي از چشمانداز جادويي آن صحنه بود و بنابراين تيم توليد شروع به ايجاد عطر كردند و در نهايت تصميم گرفتند كه موم حاوي اسانس پوست كاج پوندروسا را گرم كنند. آنها به سرعت ياد گرفتند كه چگونه ميتوان بوها را كنترل كرد.
چه كسي ميداند كه هوا قرار است يك عطر را به كجا ببرد؟
بن رندل، مدير توليد ميگويد: «كيسههاي هوايي در اتاق وجود دارد كه بيشتر از بقيه بو ميدهد، بسته به جايي كه در اتاق هستيد ممكن است چيزي را بو كنيد يا نه و حتي افرادي كه بويي از اسانس ميگيرند ممكن است براي مدت طولاني متوجه آن نشوند و چالش ديگر اين است كه رندل و تيمش در عرض چند ثانيه، آن رايحه را جذب كنند. آروماتروژي در مقابل امري روايي، بايد بيشتر به يك مولفه جوي نمايش تبديل شود جايي كه مخاطب ميگويد: «اين بو دقيقا در همين لحظه اتفاق ميافتد و مستقيما به اين رويداد مرتبط است.» گرگ مي، به عنوان رييس جلوههاي ويژه جياندام، رايحههايي را براي نمايشهاي مختلف طراحي كرده است، از جمله رايحهاي از ياس براي نمايش بانوي كيبهو در سالن كاتوري نيويورك و همچنين بويي شبيه اسب. او در ارباب حلقهها، رايحهاي توليد ميكند كه مبين «بهار» باشد، به عقيده او حافظه بويايي ميتواند بسيار قوي باشد. وقتي رايحهاي داريد كه به چيزي شبيه آن اشاره دارد، پاسخ مناسب را دريافت نميكنيد. همچنين هيچ تضميني وجود ندارد كه افرادي كه رايحهای را استشمام ميكنند در واقع متوجه شوند كه اين رايحه بخشي از نمايش است. كافمن ميگويد: «از خيليها پرسيدم كه بويي ميدهند يا نه و هيچكس نگفت: «بله! من بوي كاج را استشمام كردم!» نميدانم شايد اين چيزي است كه ما آموزش ديدهايم تا تشخيص ندهيم. اگر چيزي را بو كنم، حتي ممكن است تصور نكنيم كه بخشي از طراحي است، اما هر نوري را كه ميبينيم يا صدا ميشنويم، جزيي از طراحي اجرا ميبينيم.» با اين حال آروماتورژي ارزش تلاش را دارد. رندل ميگويد: «اين به برخي افراد حس خاص ميدهد و براي برخي ديگر واكنش عاطفي ايجاد ميكند، به عبارت ديگر، آروماتورژي ميتواند يك ارتباط بسيار صميمي با مخاطب ايجاد كند. وقتي چيزي را بو ميكنيم، ذرات واقعي وارد بدن ما ميشوند. چه يادآوري بهتري براي اينكه ما اكنون اينجا هستيم و در دنيايي زندگي ميكنيم كه روي صحنه ساخته ميشود؟ و اگر بو تداعيهاي متفاوتي را براي افراد مختلف برانگيزد، اين فقط تجربه هنر را بيشتر شخصي ميكند.
منبع: www.americantheatre.org