قصه و غصه رها
احمد زيدآبادي
روزي مسوول حفاظت يكي از زندانها با من روبهرو شد و گلايه كرد كه چرا يكي از همبنديان سياسي به دليل مشكلي كه براي او پيش آمده، بيانيهاي را صادر كرده و او را به اسم و رسم، «جلاد» ناميده است.
او ميگفت؛ بيانيه در رسانهها منتشر شده و آزار و سرافكندگي دختر خردسالش از سوي همكلاسيهاي او در دبستان را به دنبال داشته است. او ميپرسيد؛ مگر من جز يك كارمند معمولي هستم؟ چرا بايد دخترم در مقابل همكلاسيهايش به دليل شغل پدرش مورد آزار روحي قرار گيرد؟ براي پرسش او پاسخ صادقانهاي نداشتم و فقط اظهار تاسف كردم. بعد براي دلجويي به او گفتم؛ ما حتي اگر با هم دشمن نيز باشيم، مرزهاي مشخص و حدود و ثغور معيني را در برخورد با يكديگر بايد رعايت كنيم به خصوص هنگامي كه پاي بچههاي بيگناه در ميان است چه برسد به اينكه «دشمن » يكديگر هم نيستيم بلكه هموطناني هستيم كه با همه اختلاف نظرها و درگيريهایی كه داریم، خواهناخواه بايد فرمولي براي همزيستي با هم پيدا كنيم.
رعايت حدود و ثغور در هر منازعهاي، اساس اخلاق است و اگر مرزها از هم بپاشد، از انسانيت انسان نيز چيز زيادي باقي نميماند.
منظورم از اين مقدمه، اشاره به وضعيت رها دختر سهساله مجيد توكلي است كه پس از زنداني شدن پدرش، پاك بيقرار و مضطرب شده و روزي نيست كه بهانهگيري و گريه نكند.
در دوران سلطنت پهلوي، حتي چريكهايي كه دست به مبارزه مسلحانه زده بودند، در صورت تاهل، مورد معافيتهاي جدي قرار ميگرفتند. در اين زمانه اما گويي براي برخي محاكم خاص، همه مرزها از هم پاشيده و هر امري حتي آزار ممتد كودكي بيپناه و بيگناه مجاز شناخته شده است.
فعلا نميخواهم رنج هجران رها و پيامد آن براي مادر جوانش و پدر و مادر مجيد كه دچار ناراحتي عصبي شدهاند را شرح دهم، چون خبر خوشي در مورد حكم محكوميت مجيد توكلي به گوشم رسيده است.
طبق گفته وكلاي مجيد، ديوان عالي كشور حكم محكوميت ششساله توكلي را نقض و بهطور مشخص، اتهام اجتماع و تباني جهت بر هم زدن امنيت ملي را فاقد مستندات حقوقي دانسته است.
مشكل اما اين است كه از تاريخ صدور راي ديوان حدود يك ماه ميگذرد و پرونده در پيچ و خم اداري، دو هفتهاي است كه به شعبه تجديدنظر همعرض ارجاع شده است.
مشكل بزرگتر هم اين است كه در موارد خاص، راي ديوان و نقض حكم يك متهم از طرف آن نيز، چندان چارهساز و گرهگشا نيست و ظاهرا گاهي به دليل پارهاي از مسائلي كه اكنون جاي طرحش نيست، راي ديوان عملا ناديده گرفته ميشود.
چنين شيوهاي براي كساني كه پروندههاي عزيزان خود را در مراحل مختلف صدور راي پيگيري ميكنند، بينهايت اضطرابآور است و جاي هيچگونه آرامش و اطمينان خاطري براي آنها باقي نميگذارد.
به هر حال، ميتوان اميدوار بود كه در مورد پرونده مجيد توكلي، ماجرا ختم به خير شود و با آزادي او، دختر خردسالش پس از ماهها انتظار و اضطراب و گريه، روي آرامش را ببيند. واقعيت اين است كه اگر بخواهم شيونهاي اين دختربچه و غم و غصهاي را كه از دوري پدر ميخورد، در اينجا شرح دهم، دل سنگ شرحهشرحه ميشود، اما شرح اين هجران و اين خون جگر را اكنون واميگذارم به اميد رسيدن خبرهاي خوبتر از پرونده مجيد.