• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۳ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5685 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲ بهمن

فرجام لويي شانزدهم

مرتضي ميرحسيني

از همان روزهاي نخست انقلاب در فرانسه، برخي محافل انقلابي در بحث‌هاي داخلي خودشان از او به «خوك بزرگ» ياد مي‌كردند و تصميم به عزل و اعدامش داشتند. آنان از او، نه براي آنچه كرده يا نكرده بود كه براي چيزي كه نمايندگي‌اش مي‌كرد متنفر بودند. از نظر آنان لويي شانزدهم به گذشته، به دنياي كهنه تعلق داشت و نماد و نماينده همه تبعيض‌ها و بي‌عدالتي‌ها و بحران‌هايي بود كه به اكثريت فرانسوي‌ها تحميل مي‌شد. باورشان اين بود كه تا اين مانع وجود دارد كشور واقعا آزاد نمي‌شود و فرصت زندگي سعادتمندانه به ملت نمي‌رسد. البته آنان، يعني دشمنان خوني شاه، تا مدتي در اقليت بودند و شرايط تحميل اراده خودشان به تصميمات كشور، آن‌هم‌ چنين تصميمي را نداشتند. اما بعد، در مسير حوادث، همه‌چيز به نفع آنان تغيير كرد. بحران اقتصادي شدت گرفت، جنگ در چند جبهه به كشور تحميل شد، لويي شانزدهم و برخي حاميان او در كنش و واكنش‌هايي كه داشتند چند خطاي پياپي مرتكب شدند و شايعه توطئه دشمنان داخلي و خارجي نيز سر زبان‌ها افتاد. بعد هم كه لويي شانزدهم همراه با خانواده‌اش تصميم به فرار از كشور گرفت و خواه‌ناخواه پاي شايعاتي كه وجود داشت مُهر تاييد زد. پيش از خروج از مرز دستگيرش كردند و به پاريس بردند. آن ته‌مانده اعتبار و آبرويي كه برايش مانده بود در اين ماجرا به باد رفت. توماس‌پين بلندآوازه كه آن روزها در پاريس بود مي‌نويسد «آرامش‌خيال و اعتماد متقابلي كه در زمان فرار شاه بين ما وجود داشت و بي‌تفاوتي‌اي كه نسبت به بازگشت او داشتيم، دلايل روشني است در اثبات اينكه نبود شاه از حضور او مطلوب‌تر است و او نه‌تنها يك زايده سياسي، بلكه بار سنگيني است كه بر تمام ملت فشار وارد مي‌كند. او با فرار از محل كارش، از تاج و تخت دست كشيده است. كناره‌گيري و ترك وظيفه نه با طول غيبت، بلكه با خود اقدام به فرار مشخص مي‌شود. در لحظه حاضر، اين اقدام همه‌چيز است و زمان هيچ چيز. ملت ديگر هرگز نمي‌تواند به مردي اعتماد كند كه برخلاف مسووليتش، برخلاف سوگندش، نقشه فرار پنهاني مي‌كشد و گذرنامه جعلي تهيه مي‌كند، به مرزي مي‌گريزد كه پر از خائنان و فراريان است و از قرار معلوم در فكر بازگشت به كشورمان به همراه نيرويي است كه بتواند قوانين استبدادي خود او را تحميل كند. او ديگر اختياري ندارد و ما هم ديگر متعهد به اطاعت از او نيستيم.» اما كار از نافرماني، بسيار فراتر رفت و انقلاب ديگري درون انقلاب نخست روي داد. مقام پادشاهي را از لويي شانزدهم گرفتند و بعد هم نظام سلطنتي را منحل اعلام كردند. جي بوشر در كتاب «انقلاب فرانسه» مي‌نويسد «گروه‌هاي كوچك رهبران تندرو با پشتيباني پُرشور عامه مردم در صف اول قرار گرفتند. قصدشان اين بود كه يك جمهوري دموكراتيك به وجود آورند كه بيانگر اصول انقلابي آزادي و برابري و برادري باشد و ملت را براي نبرد با دشمنان داخلي و خارجي‌اش بسيج كند. از نظر رهبران دموكراتيك، رژيم مشروطه بدين سبب در انجام اين وظايف ناكام ماند كه نماينده طبقات اجتماعي‌اي بود كه بيشتر به سلطنت وفادار بودند تا ملت و به نظر مي‌رسيد كه سلطنت آماده است به‌خاطر پيوندهاي ديرينه‌اش با شاهان خارجي به ملت خود خيانت كند.» بعدتر، روزنه كوچكي كه براي نجات زندگي شاه فرانسه وجود داشت، با كشف اسنادي از خيانت او و تباني‌اش با دربارهاي خارجي در دشمني با انقلاب بسته شد. آنهايي كه مخالف اعدام لويي شانزدهم بودند، در مواجهه با جرايم تازه او پا پس كشيدند و فرصتي را كه دشمنان سلطنت- ژاكوبن‌ها - منتظرش بودند به آنان دادند. حكم اعدام شاه زير تيغ گيوتين در بيست‌ويكمين روز از ژانويه 1793 اجرا شد. پيش از اجراي حكم، كوشيد چند جمله با مردمي كه پاي سكوي اعدام جمع شده بودند صحبت كند. گفت «من بي‌گناه مي‌ميرم» اما صدايش ميان غرش طبل‌ها گم شد. جلاد هم فرصت بيشتري به او نداد و حكم را بدون معطلي اجرا كرد. سپس يكي از نگهبان‌هايي كه لويي را همراهي كرده بود، سر بريده‌اش را برداشت و رو به جمعيت گرفت. همهمه خاموش شد و براي يك لحظه سكوتي سنگين جمعيت را فراگرفت. بعد، مردم با فريادهاي «زنده باد ملت!» و «زنده باد جمهوري!» احساسات‌شان را نشان دادند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون