كجا به دنبال ايده ميگرديد؟
در كار مداوم، كار مداوم و كار مداوم. حتي زماني كه از خستگي وقتي ديگر نميتواني كار بكني. آري براي من ايده از درون كارهايم به دست ميآيد.
از نظر حرفهاي، چه شخصي بيشترين تاثير را بر شما گذاشته است؟
از حسن آقاي علياكبر خزينه كه از نظر تكنيكي به من ياد داد كه چگونه از لعابها استفاده كنم. چگونه فيروزهاي بسازم، چگونه زرينفام كار كنم، لعاب برجسته چگونه كار ميشود و خيلي تكنيكهاي ديگر و البته بايد اعتراف كنم كه بيشترين تاثير در زرينفام را روي من گذاشت. زرينفام مثل يك دختر به غايت زيبا و خوش لباس و خوش صحبت است كه مدت زيادي با او دوست هستي، ولي هر موقع با او قرار ميگذاري كه يك جاي خاصي ملاقاتش كني هيچوقت پيدايش نميكني، چون در همان لحظه طرف ديگري است كه تو نميبيني، حتي در لحظه ناپديد ميشود. به عبارتي دست نيافتني است. به همين دليل بهطور دايم در جستوجوي او هستم هر چند كه هميشه با من است و دست نيافتني. پيدا و ناپيدا.
بزرگترين درس زندگي را از چه كسي گرفتيد؟
از پدرم، بيشتر از پدرم. در منزل خطاطي ميكرد و تار ميزد و خيلي به من نزديك بود. داستاني يادم افتاد: زمان مصدق بود و من حدود 6 سالم بود، در خيابان ديدم مردم شعار زندهباد ميدادند من هم به خودم گفتم يك شعار هم من بدهم و يك شعار دادم. «زنده باد شاه خائن» دقيق به ياد دارم، چون همان لحظه پدرم يك اُردنگي به من زد كه حداقل اگر شعار ميدهي شعار درست و حسابي بده. يك اُردنگ ديگه هم زد. از پدرم اين درس را گرفتم كه بايد تلاش كنم تا به جايي كه ميخواهم برسم.
بزرگترين دستاورد شما در حرفهتان چيست؟
خودم. اين وجود خودم هست كه مهمترين چيز است. اينكه طلاي واقعي باشي يا طلاي احمقها (مارقشيشا). هر روز به خودم نگاه ميكنم كه كدام هستم و در ضمن بداني كه هيچ چيز نيستي. اين وجود انسان است كه مهم است.
بزرگترين دستاورد شما در زندگي چيست؟
دخترم. من خوشبختانه پسر ندارم. هر روز با من است، همكار هستيم، سوال ميپرسد، كوره را راه مياندازد و كار ميكند و اگر نباشد من لنگلنگ ميشوم و اين خوشبختي بزرگي است.
فلسفه شما در حرفهتان چيست؟
يك تئاتري سالها پيش به نام «دونده تنها». ما مثل دونده تنها هستيم كه به تنهايي ميدويم. اين ماراتن تنهايي فقط مخصوص تو است و البته به دنبال يك چيز غيرممكن هم ميگرديم و هر چه ميدويم به آن نميرسيم. 50 سال دويديم و نرسيديم و ميدويم به اميد رسيدن كه شايد فردا برسيم شايد دو ماه ديگر يا دو سال ديگر. فلسفه براي من در حرفه دويدن است. اين اصلا معناي نااميدي نميدهد يا درونش نااميدي نيست، بلكه تلاش است براي رسيدن به اهدافت.
فلسفه شما در مورد اوقات فراغت چيست؟
تنهايي. ببين تنهايي يك خوبي داره، اينكه حتي چند روز از خونه بيرون نميروي و خلوت ميكني و خودت را پيدا ميكني.
آيا موضوع مورد علاقهاي داريد كه تا به حال فرصت انجام آن را پيدا نكردهايد و دوست داشته باشيد به آن بپردازيد؟
عشق و اينكه گم شدهام و ميخواهم خودم را پيدا كنم. پيشنهاد ميكنم كتاب «گمشده راه حق» اثر «نيكوس كازانتزاكيس» را بخواني كه زيباست.
آيا سرگرمي خاصي داريد؟
نه سرگرمي من همين زرينفام است كه براي من مثل سرگرمي است. البته كه كتاب ميخوانم و فيلم هم ميبينم مخصوصا آثار اليا كازان را. از فيلمهاي كرهاي و ژاپني صدا و سيما هم متنفر هستم.
هنرمند يا گروه هنري محبوب شما كدام است؟
احمد شاملو در شعر و سهراب سپهري در نقاشي و پرويز مشكاتيان در موسيقي و البته آنتونيو ويوالدي را خيلي دوست دارم و توماسو آلبينوني كه خيلي دوست دارم و هر موقع كه دلم ميگيرد، موسيقي آلبينوني گوش ميكنم.
اگر بنا شود يك تا چهار شخصيت را براي شام دعوت كنيد، آنها چه كساني خواهند بود؟
بودا، عيسي، خيام و حافظ.
چه چيزي جمعآوري ميكنيد؟
خودم را، چون بعضي از مواقع آنقدر گسترده ميشوم كه بايد بتوانم خودم را جمع كنم براي حركت بعدي.
باارزشترين دارايي شما چيست؟
دخترم، چون همه چيز من است.
بزرگترين نگراني و ترس شما چيست؟
هيچ، هيچ. يكبار كسي پرسيد چگونه ميميري؟ گفتم مثل بقيه، چون چيزي نميخواهم و نگراني ندارم.
اگر بنا باشد از فردا اين كاري كه انجام ميدهيد را نكنيد، چه حرفهاي انتخاب خواهيد كرد؟
مرگ، مرگ را انتخاب ميكردم، چون در اين چند سال اينگونه ساخته شدهام و تصور ديگري را نميدانم، چون حرفه ديگري را نميشناسم. اگر اصرار داشته باشي، ترجيح ميدادم سنگ باشم، يك سنگ چخماق.
از كتاب يك فنجان قهوه با ...