سيمين سليماني
بابك رياحيپور نوازنده گيتار باس، آهنگساز و تنظيمكننده است. نام او در اين نقشها با بسياري از آثار نو به خصوص در دهه 70 گره خورده است كه در اين گفتوگو هم به بعضي از همكاريها و فعاليتهايش در گروههاي مختلف اشاره ميشود.
رياحيپور از آن دسته هنرمنداني است كه خيليها او را با دغدغههايش براي پيش رفتن و گسترش مرزهاي موسيقايي ميشناسند. پيشتر موضوع موسيقي تلفيقي و اساسا نوآوري در موسيقي از رهگذر پيوند ژانرهاي مختلف را در گفتوگو با رامين بهنا پيش برديم. در ادامه آن بحث، اين بار سراغ بابك رياحيپور رفتيم تا از آنچه «امر نو» در موسيقي برايمان بگويد و اينكه چه اثري را از نظر او ميتوان «نوآورانه» دانست. گفتوگوي ما با او به حوزههاي ديگري هم راه برد و از موسيقي تلفيقي، راك و پاپ هم حرف زديم. همينطور از مشكلاتي كه پيش روي موسيقي مورد علاقهاش بود و مواجهه او با اين مشكلات.
در ابتداي اين گفتوگو از شما ميخواهم درباره شكلگيري علاقه خودتان به گيتار بگوييد. به هر حال دهه 60 اگر هم ساز و آوازي بود، اكثرا در همان فضاي موسيقي ايراني قرار داشت كه تازه همان هم با محدوديتهايي مواجه بود؛ چه شد كه گيتار را انتخاب كرديد؟
يكي از دلايل آن به سليقه شخصي من برميگردد، راستش من به موسيقي ايراني علاقه چنداني نداشتم و هيچ ارتباطي با آن برقرار نميكردم. همينجا اين نكته را بگويم كه اين يك توهم است كه فكر ميكنند همنسلانِ من فقط موسيقي دستگاهي دوست داشتند. ما چند نفر بوديم كه بيشتر به موسيقيهايي جز موسيقي دستگاهي ايران گرايش داشتيم و علاقه ما بيشتر به سمت موسيقي راك، هارد راك و هِوي متال و... بود. همانطور هم كه اشاره كرديد، آن دوره شرايط طوري بود كه اگر ساز را در دست كسي ميديدند، ممكن بود آن را بشكنند! خيلي هم فرقي نميكرد چه سازي.
و مواجهه شما با چنين چالشهايي چگونه بود؟
واقعيت اين است كه كاري كه كرديم و همچنان آن را ادامه ميدهيم، اين شكل رفتارها و برخوردها را خيلي جدي نميگيريم.
درباره آلبوم «نهال حيرت» صحبت كنيم، يكي از آلبومهايي بود كه برخي از آن به عنوان اولين آلبومِ راك كه انتشار آن گسترش زيادي داشت، ياد ميكنند. آثار راك در آن زمان يعني دهه 70 زيرزميني توليد ميشدند، شما، آقاي شهرام شعرباف و آقاي شاهرخ ايزدخواه اين اثر را كه بسيار هم پرطرفدار شد، خلق كرديد، بيشتر از اين آلبوم بگوييد. آلبومي كه در آن شعرهاي حافظ را در فضايي ديگرگون ميشنويم...
گروه اوهام با ايده شهرام شعرباف جمع شد كه تنها آهنگساز گروه است و تنظيمها را هم به صورت صفر تا صد، خودش انجام ميدهد. انتخاب شعرها هم با ايشان بود و ما كه در آن گروه بوديم، ايدههايي هم در گروه مطرح ميشد كه از برخي آنها استفاده ميشد و از برخي هم خير؛ ولي نكته جالب در مورد اوهام اين بود كه با اين حال كه به ما مجوز اجرا نميدادند ولي واقعا حس يك بند و گروه را داشت و راستش را بخواهيد وقتي اولين آهنگ را به نام «درويش» ارايه داديم خودمان هم خيلي تعجب كرديم از اينكه ديديم همه از شنيدن آن ذوق زده هستند و در نهايت اين اثر تبديل به آلبوم شد و ما خيلي سادهلوحانه براي انتشار آن درخواست مجوز كرديم كه موفق هم نبود. در آن زمان اينترنت فراگير نشده بود و بيشتر سيدي استفاده ميشد كه ما آلبوم را در سيدي رايت كرديم و براي خودمان هم جالب بود كه اين همه طرفدار پيدا كرد و پخش شد.
و اين آلبوم فراتر از حد انتظار در جامعه علاقهمند به موسيقي بازخورد داشت.
بله واقعا اينطور شد؛ در آخرين كنسرتي كه دو ماه پيش برگزار كرديم، خيلي شگفتزده شده بوديم كه رِنج سني جمعيت، بين ۱۶ تا ۶۰ سال بود و همه آنها شعرها را حفظ بودند و همراه با ما همچنان آثار آن آلبوم را ميخواندند.
بعد از اين همه سال به عنوان كسي كه يكي از هنرمندان آن اثر بود، چه حسي داشتيد وقتي ديديد هنوز اين اثر در خاطر مخاطب مانده است؟
بسيار برايم جالب و لذتبخش بود. خيلي مهم است كه شما به عنوان يك موزيسين و آرتيست كاري انجام دهيد كه احساس كنيد، ماندگار است و نشان ميدهد كه اثر، امتحان و تست زمانه را پس داده است. واقعيت اين است كه عمر متوسط آلبومها ۶ ماه هم طول نميكشد ولي اينكه ميبينيم بعد از حدود 25 سال هنوز مخاطبان اين آلبوم را دوست دارند و به آن گوش ميدهند، واقعا لذتبخش است.
ميدانم كه شما با هنرمند محبوب، آقاي كوروش يغمايي هم همكاريهايي داشتيد. چگونه اين همكاريها شكل گرفت؟
من بعد از اينكه از آلمان به ايران برگشتم اول به صورت تصادفي با فواد حجازي آشنا شدم، فواد من را به بابك اميني معرفي كرد و بعد از آن، بابك مرا به كاوه يغمايي معرفي كرد و در نهايت كاوه، پسر كوروش يغمايي مرا به پدرش معرفي كرد، همان زمان كوروش به من گفت كه ما اجراهايي در كشورهاي اسكانديناوي داريم و از من هم پرسيدند كه حاضرم با آنها بروم و خب من هم از خداخواسته و با كمال ميل قبول كردم، چون كوروش يغمايي تنها خواننده ايراني بود كه وقتي ۱۷، ۱۸ سالم بود بسيار دوستش داشتم.
اين اجراها كجا و در چه سالهايي بود؟
دقيقا فروردين سال ۷۵ بود. اجراهاي ما بيشتر در سوئد و نروژ بودند.
نام شما با بسياري از آثار نو دهه 70 گره خورده است. يكي از آنها همين آثار گروه آويژه است. شما و آقايان رامين بهنا، پدرام درخشاني، رضا آبايي و امير اسلامي، هسته اصلي گروه «آويژه» را تشكيل داديد كه آن هم يكي از گروههاي پيشرو موسيقي تلفيقي ايراني به شمار ميرود. درباره آوِيژه از شما بشنويم...
بله، اين خيلي جالب است كه يكي از معدود دفعاتي بود كه صدا و سيما از ما حمايت كرد و گروه «آويژه» را تشكيل داديم شايد كل اين ماجرا يعني حمايت صدا و سيما، حرف عجيبي به نظر برسد ولي در آن دوره چنين اتفاقي افتاد. پاييز يا زمستان سال ۷۵ به استوديو رفتيم و شروع كرديم به ضبط كارهاي آويژه و همان شب ديديم كه اولين كاري كه ضبط كرديم در تلويزيون پخش شد و فرداي آن روز هم ده پانزده بار در راديو پيام پخش شد. راستش اين مساله خيلي به ما انگيزه داد و ما كه در آن زمان ميخواستيم در موسيقي نوآوري داشته باشيم و كارمان ديده شود، اين اتفاق طبيعتا چيزي بود كه خودمان هم دوست داشتيم اتفاق بيفتد. اينكه صدا و سيما استوديو و تعدادي نوازنده دراختيار ما گذاشته بود، خيلي به ما كمك كرد. باتوجه به تعدد سازها و سنگيني پروژهها امكان نداشت كه گروه «آويژه» بدون حمايت بتواند اين آثار را توليد كند. البته اين حمايتها بايد وجود داشته باشد، منظورم حمايتي كه از گروه آويژه شد، اين به رشد موسيقي كمك ميكند ولي واقعيت اين است كه چنين اتفاقاتي آنقدر محدود و معدود است كه به چشم نميآيد.
اشاره كرديد به كارها و آثار نو. چه چيز شما را ترغيب به انجام كارهاي نوآورانه ميكرد؟ هميشه اينطور نيست كه كارهاي جديد مورد استقبال باشند. چگونه اين آثار نوآورانه شما ميان مردم محبوبيت پيدا كرد؟
ما عميقا در آن زمان تمايل و علاقه عجيبي داشتيم به اينكه كارهاي نو انجام دهيم. اين دغدغه واقعا در ميان ما وجود داشت و بهتر بگويم اين مساله يك حس مشترك بين اعضاي گروه آويژه بود و كار ما هم به خوبي پيش ميرفت كه نميدانم بايد بگويم متاسفانه يا خوشبختانه، به موج نوِ موسيقي پاپِ ايران برخورديم و ديگر كمتر كسي به گوش دادن به موسيقي بيكلام علاقه نشان ميداد و در آن دوره، زماني كه خشايار اعتمادي، عليرضا عصار، قاسم افشار و... آمدند، بهطور طبيعي براي مردم خيلي جالبتر بودند تا اينكه بنشينند و به موسيقي سنگين بيكلام گوش كنند.
جالب است كه شما با اين موج هم همراه شديد؛ از جمله همكاريهايتان با آقاي عصار...
بله؛ ميتوانم بگويم كه تقريبا با همه آنها همكاري داشتم. به ياد دارم كه در جشنواره پاپ سال 77 كه در واقع اولين جشنواره موسيقي پاپ بود، من با چهار اركستر نوازندگي داشتم. به عنوان نوازنده هم در موسيقي تلفيقي و هم موسيقي پاپ حضور فعالي داشتم. طبيعتا يكي از دلايلش هم اين بود كه نوازنده كم بود.
اينجا پرسشي را مطرح ميكنم و از شما ميخواهم به آن در جايگاه فردي كه نامش در بسياري از آثار نو دهه 70 ديده ميشود، پاسخ دهيد. درست است كه آثار نو شما با استقبال روبهرو شد ولي چالشهاي زيادي را هم از سر گذراند. اينجا كاري به رويارويي شما با مسوولان ندارم چون دربارهاش تا حدودي صحبت كرديم ولي ميان اهالي موسيقي هم همچون بسياري از رشتههاي هنري ديگر مقاومتهايي در برابر آثار نو وجود دارد. با آنها چه مواجههاي داشتيد؟
هميشه وقتي كه كار نويي انجام ميشود، افرادي متعصب و واپسگرا هستند كه با اين كارها مخالف هستند. من يادم هست كه سر آثار آويژه به ما گير ميدادند و ميگفتند كه استفاده شما از سازهاي ايراني در گروه، مثل توهين است و ما در مقابل به آنها ميخنديديم و حداقل شخص من آنها را جدي نميگرفتم و ميدانستم كه كاري را كه انجام ميدهم، دوست دارم و از نظر خودم درست است و مابقي ماجرا به كسي ارتباطي ندارد.
يعني شما هيچ پاسخ يا گفتوگويي با آنها نداشتيد و كاملا بيتفاوت بوديد؟
نه، بيتفاوت كه نبودم. راستش من رُك و راست جواب آنها را ميدادم. به آنها ميگفتم كه هر اثر نويي كه خلق ميشود طبيعي است كه با چنين واكنشهايي مواجه شود؛ چون هنوز ابتداي راه است و هميشه عدهاي هستند كه مخالفت ميكنند ولي بحث ادامه پيدا ميكرد؛ بعضي وقتها به جايي ميرسيد كه واقعا نميشد با آنها گفتوگو كرد چون هيچ انعطافي نداشتند. آنجا بود كه ميگفتم ما از اين كارهاي نو لذت ميبريم و دلمان ميخواهد هنرمان را اين طور ارايه دهيم.
به عنوان هنرمندي كه سالها در اين فضا نفس كشيده، با حمايتهاي معدود و چالشهاي بسيار مواجه بوده، وضعيت كنوني موسيقي كشور را چطور ارزيابي ميكنيد؟
به نظرم الان وضعيت موسيقي مستقل نسبت به سالها پيش و ابتداي كار حرفهاي من خيلي بهتر شده است. دليل هم دارد. براي مثال اگر بخواهم بگويم به فعاليتهاي خُرد موسيقايي اشاره ميكنم كه اتفاقا موثرند. مثلا بعضي موزيك كافهها هستند كه شما ميتوانيد به آنجا برويد و اجرا كنيد و احتياجي هم به گرفتن مجوز نداريد چون وقتي مخاطب از يك تعداد كمتر باشد، شما مجبور نيستيد دنبال مجوز برويد و اين باعث شده كه الان خيلي از گروههاي موسيقي به همين شكل مستقل كار كنند و نيازي به درگيري براي اخذ مجوز نداشته باشند. خوشبختانه مخاطب خود را هم دارند ولي طبيعتا اگر تعداد مخاطب بيشتري بخواهيد بايد حتما دنبال مجوز برويد كه اين همچنان آمد و نيامد دارد. ممكن است مجوز بدهند يا ندهند.
همانطور كه اشاره كرديد، همچنان برگزاري كنسرتها و ارايه رسمي آثار موسيقايي با مشكل مواجه هستند. آنطور كه شنيدهام اين مشكلات براي موسيقياي كه شما بر آن تمركز داريد، يعني راك و تلفيقي بيشتر هم هست. شما چگونه از اين مشكلات عبور كرديد؟ اصلا عبور كرديد؟
نميشود اين را ناديده گرفت كه مخاطب موسيقي تلفيقي كمتر است ولي اگر شما بتوانيد سيستمي داشته باشيد كه از آن حالت صنعتي خود درآيد و حس هنري داشته باشد، نتيجه بهتر خواهد بود. مثلا وقتي كه شما ميرويد و در يك جاي كوچك اجرا ميكنيد فقط خودتان، اعضاي بند و آن سالن هستيد و آن وقت مجبور نيستيد كه براي چيزهاي اضافي و جانبي هزينه كنيد. مثلا چرا بايد من خود را درگير امور اداري پر پيچ و خم براي اخذ مجوز كنم. وقتي با اين موضوع كنار آمديد، آن موقع متوجه ميشويد كه به شكل جالبي هم به لحاظ مالي و هم لذت ارتباط نزديكتر با مخاطب، شرايط بهتر خواهد شد.
يعني جامعه و شرايط جامعه شما را به سمتي پيش برد كه بيشتر براي اجراهاي محفلي يا خصوصيتر مايه بگذاريد تا كنسرتهاي بزرگ و رسمي، درست است؟
بله همينطور است. البته من اخيرا كنسرتهايي هم داشتهام از جمله اجرايي كه با آقاي انتظامي داشتيم اما با توجه به شرايط موجود شخصِ من كلا تمركزم را روي اجراهايي گذاشتم كه خصوصيتر هستند. اين دو دستاورد براي من دارد؛ اول اينكه هرچه را كه دوست دارم، ميزنم و دوم اينكه مستقلتر است. از طرفي با گير و دارهاي اداري و مجوز و... هم مواجه نميشوم.
در ابتداي گفتوگو از واپسگرايي و مقاومت در برابر پذيرش آثار نو حرف زديم. پس از صحبت درباره اجراها نظرتان راجع به اين نگاه چيست؟ آيا مثل قبل در جامعه ما وجود دارد؟ در نوع نگاهها تغييري حس كردهايد؟
همچنان اين نگاهها هستند، ولي بهشدت بستگي به اين دارد كه شما كجا باشيد، متاسفانه جامعه ما انگار ملوك الطوايفي است و هر كس براي خودش يك حرفي ميزند. حداقل ميتوانم بگويم در تهران اوضاع نسبت به قديم بهتر شده ولي بالاخره در هر ادارهاي يك نفر هست كه ساز مخالف بزند. اما خيلي از شهرهاي ايران همچنان گرفتار چنين نگاههايي هستند و متاسفانه حتي قانون در آنها حكم نميكند.
در بخش ديگر گفتوگو بيشتر درباره موسيقي تلفيقي صحبت كنيم. از نگاه شما اين موسيقي چه تعريفي دارد؟ آيا ميشود صرفا در كنار هم قرار گرفتن چند ساز مختلف از فرهنگهاي متفاوت را تلفيق خواند؟ چون به هر حال ميدانيم هر اثري مختصات يك كار نوآورانه را ندارد...
خب بايد بگويم اينكه شما چند ساز مختلف را كنار هم قرار ميدهيد، تنها يك بخش از كار است. بخش بعدي كه مهمتر جلوه ميكند، اين است كه شما بايد اثري را با آن سازها توليد كنيد كه زيبا باشد و مخاطب از گوش دادن به آن لذت ببرد. مثلا من ميتوانم ميكروفن را جلوي جاروبرقي بگيرم و بگويم كه نوآوري كردم ولي خب اينكه نوآوري نيست.
جداي از زيبايي كه مولفهاي كلي است، شما نوآوري و خلاقيت را در موسيقي چگونه تعريف ميكنيد؟
سوال خيلي سختي است. وقتي شما ميخواهيد نوآوري را تعريف كنيد، بايد توجه كنيد كه اول از همه هر نوآوري كه در كل دنيا در زمينه موسيقي انجام ميشود در صداسازي است. من اعتقاد دارم كه همه ملوديها نواخته شدهاند و شما در صدادهي يعني بحث پروداكشِن است كه ميتوانيد نوآوري و بدعت داشته باشيد. وقتي چند ساز را كنار هم قرار ميدهيم نبايد خروجي كار مثل پيتزاي قورمهسبزي باشد. يعني علاوه بر اينكه يكپارچگي بايد در اثر وجود داشته باشد، بايد درنهايت زيبا هم باشد. هنرمند، موسيقي را براي مخاطب ميزند و هدفش هم همين است. من تابهحال نشنيدهام كه كسي بگويد من آهنگ ميسازم كه فقط خودم گوش بدهم! يعني همه دوست دارند كارشان شنيده شود، مخاطب داشته باشد و از آن انرژي بگيرند و به نظر من اگر بخواهيم نوآوري كنيم بايد در بحث صدادهي كار كنيم و اينكه همهچيز در اثر كنار هم بنشيند و احساس يكپارچگي داشته باشد، اين مساله است كه واقعا هنر ميخواهد.
درباره كنسرتها و كارهاي حاضر كه در ژانر پاپ خود را معرفي ميكنند، چه ميگوييد؟ نسبت به قبل چه تغييري داشته؟
اگر بخواهيم بحث موسيقي پاپ را بكنيم، بايد بگويم اين موسيقي به قهقرا ميرود. آدم آهنگها را كه ميشنود، احساس ميكند تا الان هزار بار همه آنها را شنيده است. صداي نويي در آن نميشنويد.
در حوزه موسيقي راك و تلفيقي چطور؟
خيليها با عنوان موسيقي پاپ كارهاي دستهچندم و بيارزش ارائه ميدهند اما بحث موسيقي راك و تلفيقي در ايران متفاوت است. اول بگويم اين نوع موسيقي در ايران مخاطب چنداني ندارد و با توجه به اينكه مخاطب عام ندارد، شما بايد راهي پيدا كنيد كه بتوانيد مخاطب خاص خود را پوشش دهيد و او را تغذيه كنيد. وقتي اين موسيقي مخاطب عام ندارد، شرايطش با موسيقي مثلا پاپ متفاوت است. ما هم هيچوقت توقع نداريم كه با موسيقي تلفيقي بتوانيم سالن اسپيناس را پر كنيم و در همين حد كه بتوانيم سالنهاي چهارصد، پانصد نفري را پر كنيم خوب است و همين هم باعث ميشود كه اين نوع موسيقي ادامهدار باشد.
به پر نشدن سالن و كم مخاطب بودن موسيقي تلفيقي اشاره كرديد. بعضي اجراها اتفاقا با استقبال زيادي مواجه شدند. من اصلا درباره كيفيت كارها صحبت نميكنم ولي خب رسانهها و فروش بليتها نشان داد كه مخاطب زيادي داشتند. مثلا اجراهاي آقاي قرباني.
بله، خب خيلي از خوانندگان موسيقي كلاسيك ايراني از سازهاي غربي هم در كنسرتهايشان استفاده ميكنند و گاهي شاهد هستيم صدادهي خوبي هم دارند اما همين آقاي قرباني اگر با يك سنتور و ني هم به اسپيناس برود، باز هم سالن پر ميشود.
منظور شما اين است كه در واقع شهرت افراد سالنها را پر ميكند و اين ژانر نيست كه مدنظر است، درست متوجه شدم؟
بله، دقيقا همينطور است. البته مثلا در كنسرت آقاي قرباني موسيقي خوبي هم ميشنويد اما ميگويم كه اگر آقاي قرباني و امثال ايشان با اركستر كاملا دستگاهي و سازهاي يكدست ايراني هم اجرا داشته باشند، سالن پر ميشود؛ با اركستر تلفيقي هم بروند، سالن پر ميشود، با اركستر زهي هم بروند سالن پر ميشود چون مخاطبان، موسيقي و صداي آقاي قرباني را دوست دارند، ملوديها را دوست دارند و اينكه اين تلفيق در آنجا انجام ميشود، چه بهتر و چه خوب. به شخصه از كنار هم قرار گرفتن اين سازها خيلي هم راضي هستم. گوش مخاطب آشنا ميشود به صداهاي نو و مسير كمكم بهتر هم ميشود.
بسيار سپاسگزارم.
راستش ميخواهم با يك درخواست اين گفتوگو را تمام كنيم، آنهم از مردم. من از تمام مردم خواهش ميكنم كه از موسيقي مستقل حمايت كنند. از آنها ميخواهم كه موسيقيهاي كوچك و اجراهاي خصوصي را ببينند و حمايت كنند. من احساس ميكنم اتفاقات خوبي ميخواهد بيفتد.
نميدانم بايد بگويم متاسفانه يا خوشبختانه [در دهه 70] وقتي به موج نوِ موسيقي پاپِ ايران برخورديم، ديگر كمتر كسي به گوش دادن به موسيقي بيكلام علاقه نشان ميداد و در آن دوره، زماني كه خشايار اعتمادي، عليرضا عصار، قاسم افشار و... آمدند، بهطور طبيعي براي مردم خيلي جالبتر بودند تا اينكه بنشينند و به موسيقي سنگين بيكلام گوش كنند.
وضعيت موسيقي مستقل نسبت به سالها پيش خيلي بهتر شده. فعاليتهاي خُرد موسيقايي خيلي موثرند. مثلا بعضي موزيككافهها هستند كه شما ميتوانيد به آنجا برويد و اجرا كنيد و احتياجي هم به گرفتن مجوز نداريد چون وقتي مخاطب از يك تعداد كمتر باشد، نيازي به مجوز ندارد؛ اين باعث شده كه الان خيلي از گروههاي موسيقي به همين شكل مستقل كار كنند.
در كنسرتي كه دو ماه پيش برگزار كرديم، خيلي شگفتزده شده بوديم كه رِنج سني جمعيت، بين ۱۶ تا ۶۰ سال بود و همه شعرها را حفظ بودند و همراه ما ميخواندند.
موسيقي پاپ ايران دارد به قهقرا ميرود. آدم آهنگها را كه ميشنود، احساس ميكند تا الان هزار بار همه آنها را شنيده و صداي نويي در آن نميشنود.