• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5686 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۳ بهمن

طلاق به خاطر بچه‌دار نشدن زوج جوان

توضيح «اعتماد»: برخي رسوم طايفه‌اي و قبيله‌اي، بي‌اطلاعي از قانون و حقوق زوج‌ها و ده‌ها مورد مشابه ديگر منجر به طلاق‌هاي ناخواسته‌اي مي‌شود كه به نظر مي‌آيد با يك مداخله فرهنگي يا حقوقي امكان پيشگيري دارند؛ اين موضوع اگرچه در سال‌هاي گذشته بارها از سوي جامعه‌شناسان هشدار داده شده، اما همچنان در بسياري از نقاط ايران مساله است. يك پژوهشگر حقوق كه سابقه وكالت در پرونده‌هاي مشابه دارد و در اين زمينه پژوهش‌هاي دانشگاهي معتبري هم انجام داده در ادامه به يكي از اين موارد مي‌پردازد و در پايان هم نكاتي حقوقي درباره چنين پرونده‌هايي مطرح مي‌كند كه به نظر براي جامعه امروز ايران مفيد خواهد بود. شايان ذكر است كه روايت دوم اين پرونده، قصه‌اي نزديك به واقعيت و برگرفته از چندين پرونده مستند است و روايت يك پرونده خاص نيست.

زمستان از راه رسيده و بارش برف همه جا را سفيد و صداي گنجشك‌ها فضاي شهر را دلنشين كرده بود. پسر جواني نزديك دكه روزنامه‌فروشي روبه‌روي دادگاه خانواده سيگارش را با فندك روشن كرد و چند پُك عميق به سيگارش زد و با چهره پر از استرس و افسوس‌وار سري تكان داد و ناگهان بغض گلويش تركيد و شروع به گريه كردن كرد. اين صحنه توجه مرا جلب كرد. جلو رفتم و گفتم: آقا احتياج به كمك داريد؟ سرش را بالا آورد و نگاهي به من كرد و با بغض گفت: چي بگم آقا؟ زندگيم نابود شده. بطري آب را باز كردم و گفتم: لطفا كمي آب بخوريد حالتون خوب ميشه. چند لحظه بعد كه پسر جوان كلاه خود را برداشت چند تار موي سفيد بر سرش جلب‌توجه كرد. مكثي كرد و گفت: امكانش هست مرا تا شعبه راهنمايي كنيد. من نمي‌دانم بايد چه كاري انجام بدهم. برگه ابلاغيه را گرفتم، نوشته شده بود جلسه رسيدگي ساعت ۹ صبح بود. راهي شعبه شديم. پسر جوان به محض رسيدن به شعبه گفت: سحر هم آمده. گفتم: سحر كيست؟ گفت: همسرم را مي‌گويم. آن دختري كه كاپشن قرمز به تن دارد. به محض ديدن ما سحر آمد جلو و سلام داد ما در حال صحبت بوديم و من گفتم: كاش براي حل مشكل به دادگاه مراجعه نمي‌كرديد و با گفت‌وگو مشكل را حل مي‌كرديد كه ناگهان مدير دفتر قاضي از اتاق بيرون آمد و گفت: طرفين ساعت ۹ اعلام حضور كنند. وارد اتاق مدير دفتر شديم و پس از تاييد هويت با اجازه قاضي وارد اتاق شديم. پرهام به فاصله چند صندلي از سحر نشست. قاضي پرده را كنار زد و كمي شعله بخاري را زياد كرد و كت خودش را در آورد و رو به اين زوج جوان كرد و گفت: فكر نمي‌كنيد راه‌حل ديگري هم براي طلاق نگرفتن وجود دارد؟ مشكلي كه شما داريد قابل درمان است كاش آنقد زود تصميم به جدايي نمي‌گرفتين هنوز ۲ سال از زندگي مشترك شما گذشته. سحر نگاهي به پرهام كرد و گفت: آقاي قاضي منم همين رو گفتم. ما با كلي عشق با هم ازدواج كرديم. آقاي قاضي بذاريد براتون تعريف كنم از روز اول. قاضي كه فرد با تجربه‌اي بود عينك گرد قهوه‌اي رنگ روي صورتش را برداشت و گفت: حتما دخترم تعريف كن از اول ببينم چي بود زندگي شما كه الان به اينجا رسيده. سحر نگاهي به حلقه درون دستش كرد و ادامه داد: منو پرهام از همسايه‌هاي قديمي محله بوديم. از بچگي باهم بزرگ شديم و بازي مي‌كرديم. از همون اول هم عاشق هم بوديم حتي مهدكودك هم باهم تو يك كلاس بوديم. بزرگ كه شديم خانواده‌هامون از ماجراي دوست داشتن‌مون آگاه شدن و باهم ازدواج كرديم. آقاي قاضي ما زندگي خيلي خوبي داريم. باهم رفيق هستيم. توي زندگي با عشق و تعهد باهم زندگي مي‌كنيم. مشكل الان‌مونم اينه كه ما هر چي تلاش كرديم بچه‌دار بشيم، اما نشد. حتي دكتر هم رفتيم اما باز هم بچه‌دار نشديم. نظر پزشك معالج ما اينه كه بايد يك مدت ديگه صبر كنيم شايد بچه‌دار بشيم. اما خانواده پرهام راضي نميشن و اونا دارن به پرهام فشار ميارن كه بايد يا منو طلاق بده يا من اجازه بدم كه پرهام يك زن ديگه بگيره تا بچه‌دار بشه و تلاش‌هاي من تا الان بي‌نتيجه بوده. پرهام هم تلاش كرده، اما نشده. همين‌طور كه سحر داشت از داستان زندگي و عشقي كه بين خودش و پرهام هست، مي‌گفت پرهام ناگهان اشك از چشمش جاري شد و اين صحنه را قاضي ديد و همان لحظه حرف‌هاي سحر را قطع كرد و گفت: پسرم به نظر مي‌رسد همسرت را خيلي دوست داري. پرهام گفت: آره آقاي قاضي خيلي دوسش دارم حاضرم جونمم براش بدم. سحر اصلا به من بدي نكرده. اگر الانم اينجا نشستم به خاطر خانوادم هست، چون من تنها فرزند خانواده‌ام هستم و پدر، مادرم براي من خيلي زياد زحمت كشيدن و هر چي من خواستم رو برام فراهم كردن. من نميتونم بهشون نه بگم. واسه همين ميخوام با گوش دادن حرف‌شون زحمات‌شون رو جبران كنم اين مساله رو خود سحر هم ميدونه آقاي قاضي. من اصلا بچه نميخوام ولي فقط به خاطر خانواده‌ام مجبورم تن به اين كار بدم وگرنه من با سحر حاضرم بدون بچه‌ام زندگي كنم. سحر هم گفت: بله آقاي قاضي من از پرهام چيزي جز عشق و دوست داشتن نديدم حتي من پيشنهاد دادم به خاطر اينكه پدرو مادرت دوست دارن بيا يك بچه از پرورشگاه بياريم اما خانواده پرهام قبول نمي‌كنن. اونا ميگن بايد بچه حتما از خود پرهام باشه و من واقعا نميدونم چه فرقي داره مهم اينه كه ما حال‌مون خوب باشه. آقاي قاضي تمام مشكل ما اينه كه پدر پرهام راضي نميشه و ميگه بايد يك بچه از خون خودش داشته باشه. تمام مشكل زندگي ما همينه كه خانواده پرهام دوست دارن نوه داشته باشن وگرنه ما با بچه نداشتن مشكلي نداريم البته كه من حق ميدم به خانواده پرهام، اما پس عشق بين ما چي ميشه پس دوست داشتن‌مون رو چيكار كنم. قاضي با توجه به صحبت‌هاي اين زوج جوان گفت: اين‌طور كه شما ميگيد مشكل اصلي خانواده پرهام هستند كه نوه مي‌خوان. درسته. پرهام و سحر سري تكان دادند و گفتن بله. قاضي ادامه داد و گفت: اگر اين‌طور هست من حكم طلاق را براي شما صادر نمي‌كنم. مطمئنم حتما راه درماني براي اين مساله وجود دارد الان كه علم پزشكي پيشرفت زيادي كرده، مي‌توانيد از راه‌هاي ديگر بچه‌دار شويد و اين مساله نياز به كمي صبوري و توكل دارد و رو به پرهام قاضي گفت: پسرم اگر پدر و مادرت زيادي به تو فشار آوردن براي جدايي حتما آنها را پيش من بياور تا من با آنها صحبت كنم، بلكه بتوانم راضي‌شان كنم كه زندگي تو را به خاطر بچه‌دار شدن خراب نكنند.

 

تحليل اين پرونده طلاق

متاسفانه بايد بگويم يكي از علت‌هاي طلاق كه از قديم وجود داشته همين مساله عدم بارداري زن در زندگي مشترك است. زمان قديم چون علم پزشكي زياد پيشرفتي نداشته بود شايد طلاق راهي براي درمان بود، اما الان كه علم پزشكي پيشرفت زيادي داشته و از طرفي هم فرهنگ به سرپرستي گرفتن كودكان بي‌سرپرست جا افتاده است بهترين كار همين مساله است كه واقعا يك كار انساني و خداپسندانه است.

در اين پرونده و پرونده‌هاي مشابه مشاهده مي‌كنيد كه گاهي زوج‌هاي جوان خودشان با عدم بچه‌دار شدن هيچ مشكلي ندارند و اين خانواده آنهاست كه مشكل دارد. بر همين اساس بهتر است خانواده‌هاي محترم به تصميم فرزندان‌شان احترام گذاشته و آنها را حمايت كنند نه اينكه به خاطر اين مسائل ساده زندگي مشترك فرزند خود را به چالش در بياورند و در نهايت به جدايي برسانند.

پژوهشگر علم حقوق

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها