يادداشتي درباره نمايش «كشتي نوح»
لايهبندي كهنالگوي قرباني در كشتي اسطورهاي
بابك پرهام
«كشتي نوح» نوشته محمود احدينيا به كارگرداني اميرعلي تقيزاده در سالن نوفل لوشاتو روي صحنه است. نمايشنامه مانند بيشتر آثار احدينيا رئاليسم اجتماعي است، فضايي كه نويسنده نشان داده است به خوبي آن را ميشناسد، وضعيت برزخي طبقهاي از اجتماع كه تلاش ميكند تا براي باقي ماندن در سطح پذيرفته شده جامعه خود را كمي بالاتر بكشد، فضاي نئوليبراليستي جامعه و فقيرتر شدن افراد فرودست و از دست رفتن آرزوهاي شان كه باعث ميشود دچار انحطاط اخلاقي شوند، دغدغه اصلي متون نمايشي محمود احدينيا به عنوان نويسنده است، انحطاط اخلاقي كه عموما با يك فاجعه انساني نمود بيروني تراژدي است. اينبار هم احدينيا با بهرهگيري از روايت داستاني حضرت نوح اين نمايشنامه را با همان دغدغه و البته با همان وسواس هميشگي نسبت به ديالوگها نوشت.
ديالوگنويسي كه ضعف اكثر نمايشنامهنويسان است در آثار احدينيا ديده نميشود و اثر را با ديالوگهاي جاندار قابل قبول ميكند، اين روش نوشتاري چنان اثر را واقعي جلوه ميدهد، كه در واقع هدف نمايشهاي رئاليستي و ناتوراليستي همين است و حتي اگر مخاطب بتواند پايان داستان را پيشبيني كند يا روايت برايش تكراري جلوه كند به دليل واقعنمايي ديالوگها نمايش را دنبال ميكند و تعليق اثر از دست نميرود، اينكه محمود احدينيا به عنوان نويسنده ميداند مخاطب از ديالوگهاي بيجا و طولاني و خستهكننده بيزار است و به عنوان نويسنده، متكبرانه با نوشتن ديالوگهاي بيربط و خام دستانه حوصله مخاطب را سر نميبرد از حسن قلم و دانايي او نسبت به اين حرفه است.
نمايش در فضايي ملتهب آغاز ميشود، عضوي از خانواده در حال سقوط است، به گمان اعضاي خانواده اين بدترين اتفاق براي خانوادهاي است كه در مرز سقوط اجتماعي است، سقوط هر يك از افراد عضو خانواده ميتواند بقيه خانواده را دچار سقوط كند يا حركت به سوي جلو و موفقيت هر يك از اعضا ميتواند خانواده را به سمت صعود به سطحي بالاتر سوق دهد، سطحي نزديكتر به آرزوهايشان. اين التهاب و تنش تا پايان نمايش همراه مخاطب است و مخاطب همراه با شخصيتهاي نمايش دايم در حال تصميمگيري است كه كدام كار درست و كدام كار غلط است، در لحظاتي كه همه گمان ميكنند موسي به دليل شايستگي يا ظاهرش انتخاب شده است تا از سياهيلشكر فيلم جدا شود و به عنوان بازيگر ايفاي نقش كند باز هم مانند كشتي در دريا در تلاطم است و دوباره درياي روايت توفاني ميشود و اينبار اخلاقيات است كه فدا ميشود و همه اعضاي خانواده در لحظهاي بدون اينكه با يكديگر هماهنگ شده باشند يا گفتوگويي درباره آن بكنند، امر غيراخلاقي را ميپذيرند و براي پيشرفت خانواده آن را ناديده ميگيرند، همه به جز شخصيت ناشنواي جمال، انتخاب جمال با نقص جسمي انتخابي هوشمندانه است، او امكان گفتوگو به جز حالت رو در رو ندارد، در تمام نمايش فقط با لبخواني ميتواند گفتههاي ديگران را بفهمد و اين موضوع باعث ميشود تا شخصيت نمادين جمال امكان توطئه نداشته باشد، او نميتواند چيزي به جز آنچه هست از خود بنمايد و از طرف ديگر از زبان متعارف استفاده نميكند و از زبان اشاره به عنوان روش ارتباطي بهره ميگيرد و اگر اين نكته را در نظر بگيريم كه زبان اشاره روش ارتباطي پيش از پديد آمدن زبان به عنوان يك عامل فاسدكننده اخلاق بوده است پس زباني كه جمال از آن استفاده ميكند ميتواند سمبليك به عنوان نشانه پاكي اين شخصيت نسبت به ديگران باشد چرا كه زبان متداول كه عامل انحطاط است براي او استفاده نميشود، نكته دوم كه در متن قابل تامل است عدم حضور عزيز آقا به عنوان نماد شر است، شر كه فقط سايه او از پنجره كانكس بايد ديده شود و همان سايه شر كفايت ميكند تا انحطاط اخلاقي در يك خانواده يا يك شخص ايجاد شود، نشان دادن شر ميتواند باعث شود كه شخصيت براي مخاطب سادهانگارانه يا دوستداشتني جلوه كند ولي عدم حضور و فقط وجود شرور او و اثربخشي شر است كه ميتواند كاركرد درستي در چنين اجرايي داشته باشد. شخصيتپردازي بقيه اعضاي خانواده شامل سه زن هم چه از لحاظ اسطورهاي و چه از جنبه نمادين درست و به اندازه بوده است، مهمترين اتفاق در اين نمايش نه فقط امر اخلاقي و نگاه طبقاتي در يك سبك رئاليسم اجتماعي است، بلكه بازنمايي قرباني كردن دختر باكره پيش از به آب انداختن كشتي است كه نمونه اين اتفاق در اسطورههاي يوناني و مصري بسيار تكرار ميشود. در اين نمايش نيز مليحه ،خواهر دم بخت كه آماده است عروس شود بايد قرباني شود تا كشتي فيلم كشتي نوح را به آب بيندازند.
اين نگاه اسطورهاي و پنهان كردن آن در لايههاي يك روايت اجتماعي است كه نمايشنامهنويسي مانند محمود احدينيا را از خيل عظيم نمايشنامهنويسان رئاليستي جدا ميكند و به متنهاي او اعتبار ميبخشد.
در كارگرداني به نظر ميآيد كه آقاي تقيزاده نتوانسته است در ساخت آنچه امر تماشايي محسوب ميشود خيلي موفق عمل كند، به نوعي مرعوب متن شده است و بدون هيچ خلاقيت نمايشي، متن را به روي صحنه برده است. طراحي صحنه با كم كردن عمق و ساخت كانكس كه در راستاي توليد اثري كاملا رئاليستي است باعث آن شده است كه حركت عرضي بازيگران محدود شود و اين موضوع سبب ميشود چشم مخاطب خسته شود، چنين اجرايي در مديوم سينمايي به عنوان يك فيلم سينمايي با شيطنتها و كاركردهاي دوربين ميتواند ديدني شود ولي در تئاتر با توجه به ثابت بودن نقطه نگاه و همچنين ثابت بودن نور كه به دليل رئاليستي بودن فضاي نمايش است باعث ميشود امر تماشايي در اجرا به دست نيايد و حتي قابهاي زيبايي كه بسته ميشود سينمايي جلوه كند و در جاهايي كه اين قابها بايد مديوم شات يا كلوزآپ براي مخاطب نمايش داده ميشد همچنان لانگ شات بود كه از خاصيتها و محدوديتهاي اجراي صحنهاي است ولي اگر اميرعلي تقيزاده جسارت بيشتري به خرج ميداد و صحنه متفاوتتري را طراحي ميكرد و ترفندهاي تئاتري بيشتري در اجرا به كار ميبرد بدون شك نمايش ديدنيتر و دوستداشتنيتر ميشد. رفت و آمدهاي زياد ميتوانست اين كمك را به اجرا بكند كه ما كمي از بيرون كانكس را هم ببينيم و بازيگران را در اضطرابهايي كه از فضاي تنشزاي بيرون از محيط امن كانكس دچار ميشوند ببينيم، نورپردازي بيرون كانكس ميتوانست سايهها و نيم سايههايي از حضور اين شخصيتها در بيرون از محيط اصلي رويدادهاي نمايش ارايه كند يا ساخت كانكسي با ابعاد غير واقعي كه بتواند فضاي بيشتري براي خلاقيت كارگردان در توليد ميزانسنهاي ديدنيتر و شلوغتر ايجاد كند.
استفاده از موسيقي و افكتهاي موسيقايي در اين اجرا بسيار هوشمندانه بود، نكته جالب در اين مورد كه بهطور حتم به دليل همكاري نزديك آقاي تقيزاده و مبين بهاروند و اميرعلي حسيني بوده است، استفاده غير رئاليستي از افكت و موسيقي در صحنه بوده است، كارگردان جسورانه عمل ميكند و خود را در ظرف محدود اجراي رئاليستي محبوس نميكند، موسيقي و افكت را از بيرون به اثر اضافه ميكند، از افكتهاي سوت مانند تا تغيير نت يك موسيقي شاد ميانه نمايش به موسيقي حزنانگيز پايان نمايش، اين همان كاري است كه اگر در امر تماشايي هم رعايت ميشد اين نمايش را به يكي از بهترين اجراهاي سال تبديل ميكرد چون بازيهاي بازيگران بهطور كلي قابل قبول هستند، مهدي يگانه در طراحي شخصيتي قوي و در عين حال ساده و عاشق به خوبي عمل كرده است، ميلاد معيري در ايست شخصيت و ايجاد حس در وضعيتهاي حسي مختلف خلاقانه عمل كرده است چه در صحنههاي پيروزمندانه و چه در صحنهاي كه به انحطاط اخلاقي امر قرباني شدن خواهر تن ميدهد، آذين نظر با تجربه فراوان و با استفاده از ميميك و فرم بدن، طراحي ايست حضرت نوح و ايجاد حسهاي موازي و خلق شخصيت قرباني در طول نمايش از دختري شاد و سرزنده و موفقتر از بقيه شخصيتهاي داستان تا زني به تجاوز تن داده و خرد شده بسيار موفق عمل كرده است و همه اينها نمايش كشتي نوح را به نمايشي ديدني تبديل كرده است.