درباره نمايشگاه « فصل فسخ» در مجموعه فرهنگان
عدم قطعيت قاعده
محمد شمس
نمايشگاه فصل فسخ با رويكرد عطم قطعيت در شناسايي، دستهبندي و بازخواني سبكي و همينطور عدم نظام ارزشگذاري قاعدهمند در توليد و ارايه آثار هنري شكل گرفته است. اين نمايشگاه با تكيه بر خوانش فردي از سوي بيينده يا مخاطبي كه به شكل مشخص مورد خطاب قرار ميگيرد، سعي در توضيح و تشريح بستري دارد تا بتوان درك و فهم درستي نسبت به آنچه در حال رخ دادن است، داشته باشد. گزاره نمايشگاه كه بار ادبي آن در نگارش، بيشتر از بيانمندياش در قالب يك «استيتمنت» نمايشگاهي است، زمانه مورد بحث كه «امروز، حال يا الان» بخوانيمش را در يك قرارداد اجتماعي يا حتا دلبخواهي، زمانه عبور از چارچوبها يا به نوعي در رفتار هنرمندانه، شكستن يا به تعبيري بياعتنايي به چارچوبها ميداند و اين فرآيند را در دريافتهاي آني و فردي بر عهده طيف گستردهاي از مخاطبان ميگذارد. در جستوجوي چرايي براي چنين نگاهي در گزاره نمايشگاه، سارا كريمان (كيوريتور نمايشگاه) علت را در هجمه زيادي از توليد و ارسال پيام توسط فرستنده و دريافت آنها توسط گيرنده در شكلهاي متنوع پيامي ميداند. تعددي بالا كه در اولويت خود صرفا به كميت توجه كرده و اين عدم كيفيت باعث تهي بودن از معناي پيام است. اين الگو در ادامه بقاي خود بر امري متوسل ميشود كه بر فرديت تاكيد ميكند. آنچه فرد در توصيف و تفسيرش از پيرامون و محيط اطرافش معيار سنجش قرار ميدهد. رفتاري كه بنا بر آگاهي دقيقي نيست، در پس خود سليقه شخصي را تعيينكننده و نظر قطعي براي صدور حكم ميداند. آنچه اولويت و تبديل به متر و معيار ميشود، زاويه نگاه فردي است. هرچند اين تعبير به لحاظ فلسفي مسير نام آشنايي را در حوزه تاويل بر ما پديدار ميكند، اما گويا بستري براي تاويل در مفهوم كلي نمايشگاه آماده نشده يا در كل هدف پروژه كيوريتوري نمايشگاه نيز نبوده است. به هر سو آنچه در اين گزاره و در مفهوم كلي نمايشگاه صادق است بر يك عنوان پا برجاست، عدم قطعيت قاعده. اين امر بر عدم اسلوبشناسي، سبك شناختي يا عدم بازنمايي صحيح در مفاهيم و حتا تصاوير اشاره دارد. آنجا كه در حكم تير خلاصي در انتهاي گزاره نمايشگاه، واقعه را نيز شبهه مانند مييابيم كه چند و چون مشخصي ندارد. اگر در درك درستي از كلمه «واقعه» آنطور كه در گزاره نمايشگاه به كار برده شده است، واقعيت را خروجي بگيريم، امر واقع هميشه در حال تعويق است. عدم قطعيت قاعده و تعويق در واقعيت را ميتوان مخرج مشتركي از گزاره نمايشگاه و آثار آن دانست. هرچند طيف وسيعي از آثار هنري را ميتوان خروجي مشخصي از زاويه نگاه هنرمند، در يك چارچوب مشخص دانست، بنابراين بايد به اين امر قايل بود كه واقعيت امري سيال در بطن خود، هميشه در حال بازسازي است. اين بازسازي در شكل مشخص خود از بازخواني ما از واقعيت موجود نشات ميگيرد. يا در تعبيري ديگر بايد گفت اثر هنري يا خروجي هنرمند، برساختهاي از واقعيت موجود است كه خود واقعيت تازهاي است. آنجايي كه در شهر قصه از بيژن مفيد، فيل به عنوان موجودي ناشناخته براي اهالي شهر (ديگر حيوانات) از واقعيت موجود خود فاصله ميگيرد، بنا بر خوانش جديد اهالي شهر و بنا بر زاويه نگاه آنان به واقعيت (موجود) ديگري تبديل ميشود كه هم فيل هست و هم نيست. اين موجود يا بهتر بگوييم اين خروجي تازه منشعب از فيل، براي خودش و كسان ديگر كه فيل را ميشناسند، البته كه چند و چون دقيقي براي شناسايي دارد، اما واقعيت جديدي است. حال در اين نمايشگاه زماني كه بستر حضور فيل از يك شخصيت عروسكي يا شخصيت تئاتري در نمايشنامه فاصله ميگيرد، در حوزه تجسمي در قالب مجسمهاي صورتي رنگ ارايه ميشود، مشخصا با بازخواني هنرمند از واقعيت و هويت برساخته امروزي انسان مواجه ميشويم. همان موضوعي كه در گزاره نمايشگاه اشاره بر تفسير هر فرد بنا بر درك و فهماش نسبت به پيرامونش دارد. در نهايت در اين نمايشگاه آثاري از محمد آريايي، سميرا دريا، امير كمند و كيان وطن در قالب نقاشي و مجسمه به نمايش درآمده كه در نگاه كلي در جستوجوي كشف رابطه بين آثار الگوي خوانش فردي از مولفههاي گستردهاي چون تاريخ، جغرافيا، فرهنگ و هنر حضور دارد. اين موضوع در ارجاعات مختلفي در بطن آثار هويداست. اما اين ارجاعات به شكل پالايش شده از نگاه هنرمند بر بستر بوم يا مواد مختلف در يك فرم سه بعدي كه آن را مجسمه ميشناسيم، حلول پيدا ميكنند. اين حلول را در معناي آن بايد دريافت كرد كه گويا حكم قاطع و اسلوب مشخصي را براي بازشناسي مفاهيم جديد نميتوان جست. اين نمايشگاه روز جمعه 29 دي ماه 1402 در مجموعه فرهنگان (فرشته) برگزار شد.