«كشتي گرفتن روي بام» اصطلاحي است كه اسماعيل دوستي به نقل از مرحوم حبيبالله عسگراولادي آن را به كار ميگيرد تا چالشهاي بيپايه و اساس گروههاي سياسي داخل حاكميت را نظيرسازي كند. به اعتقاد اين فعال سياسي، حاكميت با عبور از چالشهاي اعتراضي پس از فوت مهسا اميني نه تنها به وعدههايش براي گفتوگو، تن دادن به آشتي ملي، تكثرگرايي و چندصدايي جامه عمل نپوشانده است، بلكه با مكانيسم عجيب پيشثبتنامهاي انتخاباتي، عملا نيروهاي درون حاكميتي را نيز از دايره كنشگري فعال سياسي خارج كرده است. دوستي از افراد و جرياناتي سخن ميگويد كه به دنبال قبضه كردن ساختارهاي تصميمساز و مديريتي كشور هستند و مشاركت بالاي مردم در انتخابات را مخل اجراي برنامههاي خود ميدانند.
گروههايي كه تنها از مسير مشاركت اندك مردم است كه ميتوانند سيطره خود را بر بخشهاي مديريتي كشور استمرار ببخشند، بنابراين همه تلاش خود را به كار بستهاند تا مردم رغبتي به حضور در انتخابات نداشته باشند. اين فعال سياسي گريزي هم به اهميت نسل z در آينده كشور ميزند و اعلام ميكند زمان آن رسيده كه صداي اين نسل و مطالبات آنها در تصميمسازيهاي اساسي كشور شنيده شود. او با تاكيد بر اينكه 45 سال از عمر انقلاب گذشته اما هنوز ارزشهاي متعالي انقلاب و اهداف از پيش تعيين شده آن محقق نشده از ضرورت بازگشت به ارزشهاي متعالي انقلاب ميگويد.
كشور در شرايط خاصي به سر ميبرد. ردصلاحيتهاي گسترده به نفع يك اقليت خاص، كنشگري سياسي را با دشواريهايي همراه ساخته است. تحليل شما از اين فضا چيست؟
كشور نسبت به گذشته، وضعيت ويژهاي دارد. با عبور از رخدادهاي اعتراضي پس از فوت مهسا اميني، به نظرم كشور دچار تناقضات و گرفتاريهاي دروني شده است. هرچند حاكميت به هر روش و تدبيري از اين بحران عبور كرد، اما عقل حكم ميكرد پس از پشت سر گذاشتن مقطعي اين بحران، سيستم نهايت تلاش خود را به كار ميگرفت تا اتحاد ميان مردم و جريانات داخلي با حاكميت شكل بگيرد. ضرورت داشت از اختلافات، كينهها و پروندههاي حل نشده قبلي صرف نظر ميشد تا در جامعه فضاي آرامش و صلح و دوستي ايجاد شود. اما متاسفانه به اين ضرورتها توجهي نشد. نه تنها توجهي نشد، بلكه بر آتش اختلافات بين جريانات داخلي كشور دميده شد. يعني دو جريان نيرومند داخلي كشور كه از ابتداي انقلاب اسلامي، مديريت كشور را در دوران سخت جنگ، تحريم، سازندگي و اصلاحات در دست داشتند و توازن را در كشور ايجاد ميكردند به حاشيه رانده شدند. ضمن اينكه با روي كار آمدن مجلس و دولت فعلي در قالب حاكميت يكدست، خواستهها و مطالبات حداقلي مردم هم محقق نشدند. متاسفانه با تصويب قوانين يكسويه، جناحي و غيركاربردي مانند قانون جديد انتخابات، طرح صيانت، قانون حجاب و عفاف و ايجاد ساز و كار مالياتستاني نادرست و... بر حجم نارضايتيها افزوده شد و اعتماد مردم كاهش چشمگيري يافت. در واقع سيستم به جاي اينكه تلاش كند اعتماد از دست رفته مردم را به دست آورد، با تصميمات و حركاتي كه در انتخابات در پيش گرفته در حال افزودن بر نااطمينانيهاست.
اگر قرار باشد مهمترين نيازهاي كشور را در افق پيش رو نام ببريد، به چه مواردي اشاره ميكنيد؟
امروز مهمترين نياز كشور، جلب اعتماد مردم است. اما براي مسوولان ظاهرا مطالبات مردم اهميتي ندارد. انگار كه مسوولان انگشت خود را در چشم مردم كردهاند و هر روز مشكلي تازه براي آنها به وجود ميآورند. مثلا امروز دلار از مرز 58هزار تومان عبور كرد؛ افزايش فزاينده نرخ دلار، يعني كاهش ارزش پول ملي، بالا رفتن نرخ تورم، كاهش قدرت خريد مردم، افزايش بيكاري و... اما انگار كسي به فكر اين نوسانات فرساينده كه زندگي مردم را با تكانههاي متعدد روبهرو ميكند، نيست. همان افراد و جريانات و همان صدا و سيمايي كه در زمان دولت قبل با بروز هر نوساني رييسجمهور و دولت را مسوول معرفي ميكردند، امروز انگار روزه سكوت گرفتهاند و اشارهاي به مشكلات نميكنند. در آستانه انتخابات 1402 هستيم اما جرياناتي در مجلس حضور دارند كه در خصوص درصد افزايش حقوق كاركنان با اعصاب ملت بازي ميكنند. دولت ميگويد 18درصد افزايش يابد، مجلس ميگويد، 20درصد! بعد اين دو ركن مهم در حال تنازع بر سر بودن يا نبودن اين 2 درصد هستند! مشخص نيست چرا دولت مطابق قانون، دستمزدها را مبتني بر تورم و سبد معيشتي اضافه نميكند؟ اگر بودجه اندك است، چرا بودجه صدا و سيما بالاي 58 درصد بالا رفته است؟ چرا اين همه نهاد فرهنگی نامشخص بودجههاي هنگفت ميگيرند و چرا كارتلهاي بزرگ حاكميتي معافيت مالياتي دارند؟ اگر براي آنها بودجه وجود دارد چرا براي محرومترين اقشار جامعه كه شامل بازنشستگان، كارگران، كارمندان و حداقلبگيران است، بودجه وجود ندارد؟ اگر برنامهريزي درست و فكر اقتصادي وجود داشته باشد، ميتوان فقط با كاهش یک درصدي پرتيها در فروش نفت، همه اين نيازها را پوشش داد. ايران به دليل تحريمها و عدم پيوستن به fatf ميلياردها دلار تخفيف به مشتريان نفتياش ميدهد و براي نقل و انتقالات مالياش ناچار است 20 تا 30 درصد هزينههاي بيشتر بپردازد. با حل اين مشكلات ميتوان اين هزينهها را براي رفاه بيشتر مردم و افزايش قدرت خريد مردم به كار گرفت. اما تدبير مديريتي لازم براي انجام اين ضرورتها به كار گرفته نميشوند. در واقع به جاي جلب رضايت مردم، متوليان به دنبال جلب رضايت فلان گروه و حزب و جريان خاص هستند.
طي دهههاي اخير افراد و جرياناتي در كشورمان تحت عنوان خالصسازان راديكال ظهور و بروز پيدا كردهاند كه دلسوزان كشور معتقدند، نسبتي با اهداف و آرمانهاي انقلاب ندارند. اين جريانات اقليت به دنبال آن هستند كه اصلاحطلبان، ميانهروها و حتي اصولگرايان سنتي را از ساختار مديريتي كشور دور نگه دارند. تبعات سيطره كامل اين جريانات راديكال در ساختار مديريتي را چه ميدانيد؟
معتقدم از زماني كه دولت احمدينژاد روي كار آمد مسير ما تغيير كرد؛ يعني ريلگذاري انقلاب دچار انحراف شد. اين گروه خالصساز امروزي از دل همان دولت احمدينژاد بيرون آمده است. جرياناتي كه حتي اصولگرايان سنتي آنها را جريان انحرافي ميدانستند. اين جريان انحرافي به دنبال آن است كه شخصيتهاي كليدي كشور، اعم از شخصيتهاي سياسي، علمي، اقتصادي و اجتماعي و هنري را منزوي كنند. امروز تاثيرات تحركات آنها را به عينه ميتوان مشاهده كرد. اين جريان درصدد است كه نخبهكشي را با روشهاي متفاوتي در ايران انجام بدهد. معتقدم ارزشهاي انقلاب توسط اين جريانات به حاشيه رانده شده است.
به نظر ميرسد براي اين جريانات افزايش مشاركت به معناي شكست در انتخابات است. موافقيد؟
بله، پيروزي اين جريان در گروي مشاركت اندك است. حيرتانگيز اينكه جرياناتي در درون نظام نهايت تلاش خود را به كار گرفتهاند كه مردم پاي صندوقهاي راي نيايند. عدم مشاركت بالا به معناي توفيق آنهاست. آنها نه به مشاركت بالا فكر ميكنند، نه در انديشه منافع ملياند و نه پيشرفت كشور. اين در حالي است كه ويژگي مشخص دلسوزان واقعي كشور در دهههاي 60 و 70 و 80 اين بود كه بعضا از منافع خود ميگذشتند تا انقلاب و نظام و كشور و مردم به سمت پيشرفت حركت كنند.
پس از رخدادهاي اعتراضي 1401، صداي دهه هشتاديها (نسل z) در اتمسفر سياسي كشور شنيده شد. نسلي كه سبك زندگي خاص خود را دارند، ايدههاي خود را دنبال ميكنند و علايق خود را دارند. آيا حاكميت به وعدههايي كه پس از اعتراضات 1401 به اين نسل دادند، عمل كرده است؟
معتقدم در خصوص نسل z همگي غفلت كردهايم. ما نميدانستيم چگونه بايد با اين نسل آگاه، پيشرفته و متفاوت سخن گفت. زماني كه اين نسل بارور شدند و خواستههاي خود را در قالب تجمعات اعتراضي بيان كردند با زبان خوش با اين نسل برخورد نشد. پدرانه رفتار نشد و با اين نسل آگاه تقابل شد. بايد اين نسل را پذيرفت، با آنها تعامل كرد و مطالبات آنها را پاسخ گفت. اين نسل بايد در ساختار مديريتي كشور مشاركت كنند و از ايدههاي آنان استفاده شود. كار به جايي رسيده كه آمارهاي مهاجرت جوانان به سنين زير 18 سال رسيده است. يعني جوانان ايراني قبل از رسيدن سن سربازيشان مهاجرت ميكنند.
سن مهاجرت ايرانيان به سن دانشآموزي رسيده است. نخبگان ايراني توسط همسايگان جذب ميشوند. دردآور اينكه در صدا و سيما و رسانههاي حاكميتي خطاب به اين جوانان و خانوادههايشان گفته ميشود، «هر كس دوست ندارد از ايران برود.» يا «ايران مال حزباللهيهاست و نه ديگران.» تدبير اين امور وظيفه دولت است؛ دولت بايد برنامهريزي كند تا جوانان مستعد اين كشور در ايران بمانند. يكي از مهمترين گزارهها در روند توسعه نيروي انساني خلاق است. اما ما به راحتي اجازه ميدهيم، سرمايههاي انساني و فكري كشورمان توسط ساير كشورها جذب شوند. معتقدم با اين نسل تعاملنشده، حرفها و مطالباتشان شنيده نشده و مانند يك پدر به سبك زندگيشان احترام گذاشته نشده است.
تداوم روند فعلي كه يك اقليت ديدگاههاي خود را به اكثريت بقبولاند، كشور به چه سمت و سويي ميرود؟ در واقع مهمترين خطراتي كه ايران را تهديد ميكند، چيست؟
به نظرم ريشه بروز مشكلات بيشتر از اينكه در بيرون از كشور باشد از درون كشور بر ميخيزد. در صورت تدبير مناسب ميتوان بحرانهاي خارجي را پشت سر گذاشت. امروز ايران با دو مشكل اساسي دست به گريبان است. نخست اينكه كشور با بحران هويت روبهروست.
جوانان امروز اعتقاد خود به ارزشها را يا از دست داده يا كم شده است. ابربحران بعدي كشورمان، مسائل اقتصادي است. هر اندازه دولت آمار بدهد و بگويد كه رشد اقتصادي بالا رفته و بيكاري مهار شده، مردم اين بهبود را در وضعيت معيشتي خود احساس نميكنند. قدرت خريد مردم كاهش يافته، نرخ مسكن نجومي شده، تورم در مواد غذايي ضروري حتي بالاي 100 درصد رسيده و... اينها واقعيتهايي است كه مردم با آن دست به گريبان هستند. چالشهاي اصلي ايران در حوزههاي اقتصادي و اجتماعي است. نبايد اجازه داد، تار و پود زندگي مردم را يأس و نااميدي فرا بگيرد. خاطرم هست سال 77 با مرحوم عسگراولادي به حج عمره رفته بوديم. در آن زمان دادگاه غلامحسين كرباسچي به قضاوت آقاي اژهاي بود. از آقاي عسگراولادي درباره تبعات اين دادگاه سوال كردم؛ حرف جالبي زد. گفت: «كشتي روي بام است. هر دو زمين ميخورند و اين بازي هيچ برندهاي ندارد. هر دو هم از چشم ملت ميافتند.» امروز هم بسياري از چالشهاي كشور ما از جنس كشتي روي بام است. يك گروه اقليت در كشور سيطره پيدا كرده و دست به حذف دلسوزان كشور ميزند.
اصلاحطلبان به خاطر برخوردي كه با آنها شده و ردصلاحيتهاي صورت گرفته، قادر به مشاركت در انتخابات نيستند. اصولگرايان مشكلات جدي با هم دارند. پايداريچيها زير بار اصولگرايان سنتي نميروند. باهنر و متكي را قبول ندارند، پورمحمدي دبيركل روحانيت مبارز ردصلاحيت ميشود. اين نسخهها بسيار خطرناك است. از سوي ديگر اكثر قريب به اتفاق فعالان سياسي در اين كشور مخالف پيش ثبتنامهاي انتخاباتي و قانون جديد انتخابات بودند اما به مطالبات دلسوزان كشور توجهي نشد. اين روند خطرناك است و لازم است براي بهبود وضعيت كشور اصلاح شود.
پایداری چی ها زیر بار اصولگرایان سنتی نمی روند. باهنر و متکی را قبول ندارند، پور محمدی دبیر کل روحانیت مبارز ردصلاحیت می شود
هر اندازه دولت آمار بدهد و بگوید که رشد اقتصادی بالا رفته و بیکاری مهار شده، مردم این بهبود را در وضعیت معیشتی خود احساس نمی کنند
خاطرم هست سال 77 با مرحوم عسگر اولادی به حج عمره رفته بودیم. در آن زمان دادگاه غلامحسین کرباسچی به قضاوت آقای اژه ای بود. از آقای عسگراولادی درباره تبعات این دادگاه سوال کردم، گفت:«کشتی روی بام است. هر دو زمین می خورند . هر دو هم از چشم ملت می افتند»
زمانی که نسل zبارور شدند و خواستههای خود را در قالب تجمعات اعتراضی بیان کردند با زبان خوش با این نسل برخورد نشد
آمارهای مهاجرت جوانان به سنین زیر 18 سال رسیده است. یعنی جوانان ایرانی قبل از رسیدن سن سربازی شان مهاجرت می کنند. سن مهاجرت ایرانیان به سن دانش آوزی رسیده است
از زمانی که دولت احمدی نژاد روی کار آمد مسیر ما تغییر کرد؛ یعنی ریل گذاری انقلاب دچار انحراف شد. این گروه خالص ساز امروزی از دل همان دولت احمدی نژاد بیرون آمده است