• ۱۴۰۳ شنبه ۶ مرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5700 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۲۴ بهمن

اصغر شرفي در گفت‌وگو با «اعتماد» از دلايل ناكامي ايران و خاطرات دست اولش مي‌گويد

اول انقلاب من را گرفتند و گفتند تو كه وليعهد را تمرين مي‌دادي چرا‌ او را نكشتي؟

حشمت مهاجراني از مرحوم فكري كه چپ بود مي‌ترسيد كه او را بكشد!

بازيكنان و مربي به كنار، امثال تاج بايد پاسخگو باشند

 

روزبه دلاور

تيم ملي فوتبال كشورمان نتوانست قطر را شكست دهد تا طلسم عدم صعود به فينال و قهرماني در جام ‌ملت‌هاي آسيا از نيم قرن هم بگذرد. آخرين قهرماني ايران در اين مسابقات در سال 1976 ميلادي به دست آمد، تيمي‌كه حشمت مهاجراني ساخت و اصغر شرفي هم‌ دستيار اول وي بود. به بهانه پايان بازي‌هاي جام ملت‌ها كه مصادف شده با سالگرد انقلاب اسلامي با شرفي كه به عنوان بازيكن دو بار و در كسوت مربيگري يك بار قهرماني جام ملت‌ها را تجربه كرده تماس گرفتيم اما موضوع گفت‌وگو‌ به سمت ديگري كشيده شد كه در ادامه چكيده‌اي از آن را مي‌خوانيد.

 

چه خبر آقاي شرفي؟

عجب حلال‌زاده‌اي هستيد! من اصلا روزنامه نمي‌خرم اما امروز به خاطر مصاحبه شما با ابراهيم قاسم‌پور روزنامه اعتماد را خريدم.

باعث خوشحالي ما است. درباره بازي‌هاي تيم ملي در جام ملت‌ها صحبت كنيد.

ما با تيم جوانان ‌دو دوره قهرمان آسيا شديم. كلا دو تا مربي بوديم اما چطوري است كه الان با دوازده تا مربي نمي‌توانيم قهرمان شويم؟ من و مهاجراني قهرماني در آسيا به دست آورديم حالا اينها مي‌آيند مصاحبه مي‌كنند خب يك عذرخواهي كنند تمام شود و برود! چرا خودشان را توجيه مي‌كنند؟ كار خودشان را بدتر نكنند. حالا بيرانوند مي‌آيد و مي‌گويد اين بهترين تيم بود ما هم مي‌دانيم اما چه كار كرديد كه هفت تا گل خورديد؟ اينها چطور زبان دارند مي‌آيند صحبت مي‌كنند من نمي‌دانم!

خاطره‌اي از قهرماني با جوانان داريد؟

ما وقتي به ايران برمي‌گشتيم و زمان جدايي بچه‌ها بود گريه مي‌كردند. يعني دوست نداشتند از هم جدا شوند. ببينيد چه صميميتي در تيم ما بود كه اينها جان خودشان را براي همديگر مي‌دادند. مردم هم دوستشان داشتند اما الان‌ خودشان هم خودشان را دوست ندارند! مطلبي كه قاسم‌پور به شما گفت كه من نمي‌توانم بگويم و شما هم نمي‌توانيد بنويسيد خيلي من را تكان داد! خيلي تيتر خوبي بود.

شما صحبتي درباره ناگفته‌هاي قاسم‌پور داريد؟

چه مي‌توانم بگويم؟ فقط تيتر را ديديم و‌ هنوز مصاحبه را نخواندم اما اينها كه به تلويزيون مي‌روند از مردم عذرخواهي كنند. ما هم مي‌دانيم اينها كاره‌اي نيستند و امثال تاج بايد پاسخگو باشند. بروند يكي مثل ويلموتس را پيدا كنند باز هم چند ميليون دلار به او بدهند دوباره حال همه ما جا مي‌آيد.

به مديريت اشاره كرديد به نظر شما اصلي‌ترين دليل ناكامي تيم‌‌هاي ملي و باشگاهي ما در آسيا در چندين سال گذشته ناكارآمدي مديران ما است؟

من فقط يك چيز مي‌خواهم بگويم، بين تمام مصاحبه‌هايي كه ديدم يك نفر حرف درستي زد آن هم ساكت الهامي كه گفت در بين ده، دوازده نفري كه رفتند چه كسي مي‌توانست قلعه‌نوعي را به چالش بكشد؟ بين اين مربيان كدام‌شان مي‌توانستند از قلعه‌نوعي ايراد بگيرد؟ يكي از اينها جراتش را داشتند بگويند چي درست است چي غلط؟ تا در واقع به او كمك كنند. حالا يك خاطره براي شما بگويم.

بفرماييد!

من كه ديگر نمي‌توانم مربي شوم ‌اما تجربياتم را كه در اختيار دارم مي‌توانم جاي آقاي نبي باشم. خيلي هم خوب مي‌توانم باشم و كمك كنم اما آن خاطره را بگويم، از طرف فدراسيون دو ماه مامورم كردند بروم انگليس تا بازيكنان اسكاتلندي كه همگي در انگليس شاغل بودند را زير نظر بگيرم‌. در آنجا يك خبرنگاري بود كه همه جا با من بود و من هم تمام بازيكنان اسكاتلندي را زير نظر گرفتم. مهاجراني از من سوال مي‌كرد اما تصميم‌گيرنده خودش بود. به او گفتم ‌حشمت! اسكاتلند تيم‌ خوبي است كه ما زورمان به آنها نمي‌رسد. كاپيتان اسكاتلند اعجوبه‌اي بود! قد او اندازه دانايي‌‌فر اما شانه‌هايش دو برابر بازيكن ما! گفتم اگر ده به ده بازي كنيم شايد كمتر گل بخوريم يا مساوي كنيم. از من پرسيد كي را بگذارم؟ گفتم‌ دانايي‌فر! حشمت گفت خودت را مسخره كردي؟ گفتم تو سرمربي هستي و من مربي. من به تو دروغ نمي‌گويم و بعد رفتم توي اتاقم، بعدش جلالي كه كار مطبوعات تيم ملي را مي‌كرد آمد صدايم كرد، گفت حشمت خان با تو كار دارد رفتم به من گفت كدام بازيكن بازي كند؟ گفتم دانايي‌فر. هيچ كي فكرش را نمي‌كرد كه او بازي كند اما به ميدان رفت و يك‌ گل هم زد و از همانجا به امريكا رفت و زندگي‌اش تغيير كرد. خب اينجا نقش كمك مربي چي بود؟ اينها را الان مي‌گويم و آن زمان «من من» نمي‌كردم! در بين اعضاي فني كنوني كدام‌شان‌ جرات دارند روي حرف قلعه‌نوعي حرف بزنند؟ آن آقايي كه به عنوان سرپرست روي نيمكت مي‌نشيند. نامش چيست؟

نبي را مي‌گوييد؟

آقاي نبي كجاي فوتبال بوده؟ ما كجاي كار هستيم؟

آخرين بار به عنوان مربي روي نيمكت تيم ملي بود كه كشورمان قهرمان آسيا شد. چرا پس از گذشت نيم قرن ديگر قهرمان نشديم؟

اين را بگويم كه انقلاب شد من را گرفتند و گفتند چرا وليعهد را نكشتي؟ من كاره‌اي نبودم و مهاجراني تصميم مي‌گرفت كه بروم تمرين دهم. بعد من را گرفتند و گفتند چرا وليعهد را نكشتي؟ گفتم مگر الكي است! بعد من را رها كردند و من هم مملكتم را ول كردم و رفتم كه چندين سال از وطنم دور شدم. اما درباره سوال شما بگويم علت قهرمان نشدن ما برمي‌گردد به آدم‌هايي كه اين كاره نيستند سر كار هستند. يكسري كوتوله‌ها كه فوتبال را نمي‌شناسند. به قلعه‌نوعي كه فوتبالي است كار ندارم اما اين خرابه زمان مي‌خواهد درست شود. تازگي ديدم خياباني هم اعتراض مي‌كند درود به شرف او. يك خاطره ديگر هم مي‌خواهم‌ بگويم!

محور گفت‌وگوي ما تغيير كرد. خاطرات شما جذاب و‌ خواندني است! بفرماييد.

ما در نپال بوديم و آنجا سرزمين فراموش‌شدگان است يعني اروپايي‌ها در آنجا از بس مواد مي‌زدند كه همانجا مي‌ماندند. تيم ما دو تا دكتر و فيزيوتراپ براي آن مسابقات داشت، مشكل دارو داشتيم. دكتر تيم ملي آمد به من گفت دكتر بيت امام هستم، گفتم دارو چي داري؟ گفت ندارم! گفتم چرا دارو نداري؟ به دكتر گفتم كجا امام گفته بدون دارو با تيم بيايي كه جلوي عرب‌ها خجالت بكشيم! خلاصه اينكه ‌نصف داروها را با كمك پزشك ديگر به بچه‌ها رسانديم. اينها را مي‌نويسيد؟

بله. اگر تمايل داريد كه مي‌نويسم‌.

صد درصد. من از خدايم است اينها بخشي از تاريخ شفاهي فوتبال ما است.

به نيمكت شلوغ تيم ملي اشاره كرديد اما تعداد افراد متفرقه هم در قطر زياد بود.

ديدم تيتر خوبي نوشتيد كه اگر قهرمان مي‌شديم چندين ميليارد براي ما آب مي‌خورد. اينها رگ ندارند؟ رگ سيب زميني از رگ بعضي از مسوولان ما بيشتر است! اينها را بنويس. بنويس ما فوتبال را بازي كرديم و به حرف همه گوش مي‌داديم. يك روز يكي آمد سر اردوي تيم‌ ملي كه خيلي هم ‌قاطي بود گفت شما برو من تيم ملي را براي جام‌جهاني آرژانتين آماده مي‌كنم شما برو‌ خانه! حشمت گفت باشد! يعني ما تا اين حد با مردم نزديك ‌بوديم و از طرفي حرفمان را مي‌زديم. البته كار شما مطبوعاتي‌ها هم ايراد دارد كه نمي‌نويسيد!

شك نكنيد مي‌نويسيم.

مي‌بينيم!

به گذشته اشاره كرديد. سوال ديگر اينكه پاداش صعود تيم ملي به جام جهاني1976 هم جنجالي شده بود؟

ما از جام‌جهاني برگشتيم فيفا 7 ميليون پاداش داد. مرحوم فكري جوري پول‌ها را تقسيم كرد كه پاداش او بيشتر از ما شد! به حشمت مهاجراني 40 هزار تومان پاداش داد و به من20هزار تومان! حشمت مي‌ترسيد اما من نمي‌ترسيدم‌. به او گفت تو از همه جا پاداش گرفتي به ما پاداش كمي دادي. حشمت مي‌ترسيد او را بكشند چون مرحوم جزو چپي‌ها بود! الان هم از سهم واردات خودرو بايد به ما هم بدهند. آن 7 ميليون دلار به تمام ايران رسيد. البته خيلي چپ داشتيم كه خودشان را چپ مي‌دانستند حالا هم شما بنويسيد حق ما را بدهند.

صحبت پاياني؟

ما نبايد از كشورهاي عربي مي‌باختيم. در تيم ارتش بازي مي‌كردم به ديدار تيمسار آريانا مي‌رفتيم او به ما مي‌گفت با كشورهاي عربي كه بازي مي‌كنيد دستتان آهن باشد با دستكش ابريشمي. يعني دست آنها را خرد كنيد! چون ‌اينها ما را دوست ندارند! ما طوري بازي مي‌كرديم و برنده مي‌شديم كه آن يارو، صدام سيگارش را مي‌جويد! الان با اين‌همه كمكي كه به عرب‌ها مي‌كنيم درون زمين مي‌خواهند پاي بچه‌ها را بشكنند. در جواب خوبي ما انگار با دشمنشان بازي مي‌كنند. قبل از انقلاب افتخار مي‌كردند ‌كه فارسي صحبت مي‌كنند، عراقي‌ها يك بازيكن ‌داشتند به نام طارق وقتي به ايران مي‌آمد از او ‌نتيجه را مي‌پرسيديم،‌ مي‌گفت ‌مگر عرب مي‌تواند‌ عجم را ببرد؟ يعني به لحاظ روحي قبل از اينكه با ما بازي كنند بازنده بودند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون