شباهتهاي ناگزير، نتايج تكراري
شكست تيم ملي مقابل قطر شانسي نبود
ابوالفضل نجيب
بياييد همه عوامل حاشيهاي در رابطه با حذف تيم ملي در مرحله نيمه نهايي را كنار بگذاريم. از جمله مهمترين اين عوامل اشتباه در انتخاب مربي تيم ملي، انتخاب بازيكنان، فضاي تبليغاتي قبل از شروع بازيها، تنظيم رابطه دستوري به رسانهها و محصور و محدود و بايكوت كردن منتقدين تيم ملي از راس مديريت و ساختار تا مربي و بازيكن و ساير عوامل، شكاف بين تيم ملي با مردم، فضاي حاكم بر رسانه ملي طي مسابقات، محدوديتهاي اعمالشده براي برخي تماشاچيان، تماشاگران صادراتي با هزينههاي دولتي، نحوه حضور و مديريت دستوري همين تماشاگران صادراتي، پيروزي غيرمنتظره و البته مسبوق به سابقه بر ژاپن، حتي از پيروزي شكننده و هشداردهنده بر سوريه، از فضاي حاكم بعد از شكست دادن امارات و ژاپن، از فضايي كه بوقچيهاي سيماي ملي و رسانههاي همسو ايجاد كردند، فضايي كه شومن گزارشگران و تحليلگران از چند شب قبل و در حين بازي با قطر به بهانه تشويق و در پس آن البته تحقير رقيب نيمه نهايي به راه انداختند و ايضا توهينهاي آشكار به اصطلاح گزارشگر وطني!! حتي بازي با قطر و خواب زدگي و توهماتي كه عوامل پيش و پس و پنهان و آشكار بر روح و روان بازيكنان تيم ملي حقنه كرده بودند و حتي دعوت از بازيكن قطري به عنوان مفسر و ميهمان و نحوه برخورد با او در قبل از بازي و مابقي آنچه ديده شد و ديده نشد.
براي يك بار همه اين عوامل را صرفنظر از نقش تخريبي و سلبي و احتمالا تاثير فرضي تشويقي به كنار بگذاريم و از زاويه ديگري البته كاملا تخصصي و آنچه از درون زمين به مثابه تمام بضاعت فوتبالي ميتوان نگاه و تحليل كرد، به اين پرسش كليدي پاسخ بدهيم كه چرا تيم ملي طي چهار دهه گذشته و در هفت دوره اين جام معتبر در بزنگاهي مشابه از رسيدن به فينال محروم ميشود.
فعلا از موارد رسيدن به دورههاي يك چهارم و... چشمپوشي ميكنيم. شكست در هفت دوره در نيمه نهايي و اغلب توسط تيمهايي كه روي كاغذ و براساس سوابق موجود بارها شكستهاي سنگين در مقابل ايران را تجربه كرده و حداقل از اين حيث به لحاظ رواني و پيش از بازي برتري رواني با تيم ملي بوده است. بازخواني اين كارنامه به لحاظ فني بحث مستقلي ميطلبد كه البته بدون رابطه و پيوند با ساختار فوتبال حاكم بر ايران اگر نه غير ممكن كه پاسخ درخوري براي آن نخواهيم يافت.
به نظر ميرسد مهمترين عامل براي يافتن پاسخ سرراست و قانعكننده، بياعتنايي به تجربههاي تلخ گذشته و بلكه ناديده گرفتن دلايل واقعي و همچنان اصرار بر القاي دستورالعملهاي ساده و سطحي نگرانه براي آمادهسازي به اصطلاح روحي و رواني تيم در تمام اين هفت دوره و در چنين بزنگاه مهم و پيچيدهاي است. منظور از ذهنيت حاكم در يك كلام ناديده گرفتن همه پارامترهاي ذهني لازم روحي و رواني در چنين مراحلي است. اين پارامترها اگرچه به لحاظ صوري و عرفي همواره لحاظ و بر آن تاكيد شده، اما الزاما به اين معني نبوده كه بتوانند به شكل و شمايل حرفهاي يا به تعبير درستتر نسبت با نيازهاي واقعي، تيم را در شرايطي اينچنين حساس ساپورت و به آمادگي رواني و ذهني لازم برسانند.
اين معضل ناشي از فقدان مشاورين واقعي و بدتر از آن جايگزين كردن افراد ناشي است كه كمترين قرابتي نه با فوتبال كه با فضاي حاكم بر يك تيم ورزشي و در يك كلام هيچ دركي از موقعيت و فضاي ذهني فردي و تيمي ندارند و به جاي توضيح شرايط و موقعيت فردي و جمعي تيم و تنظيم رابطه روحي و رواني بازيكنان با موقعيت حساس آنها و ارايه راهكارهاي رواني فردي و جمعي براي غلبه بر شرايط و استرس ناشي از آن به آموزههايي بسنده ميكنند كه هيچ نسبت علمي و عملي با موقعيتهاي سخت و شرايط رواني حساس ندارد.
آنچه اين وضعيت و منظورم تجربههاي تلخ را تاملبرانگيز ميكند و تا حد بغض فروبرده تا مرز خفگي ميرساند، ندانستن يا نداشتن اراده لازم براي درك دلايل واقعي اين ناكاميها و تغيير در روشهاي كليشهاي و شكستخورده است كه حتي بهطور ناخودآگاه به تشديد و تقويت ذهنيت تعمد و خيره سري و لجاجت و بدتر از آن جهل مركب دامن ميزند. براي اثبات اين ادعا كافي است به شرايط مشابه ما با برخي تيمهاي ملي در آسيا و در سطح جهاني با سرنوشتي مشابه ما در چنين مراحلي نگاه و وضعيت دو طرف را مقايسه كنيم.
مشكل اساسي اين بوده كه ساختار فوتبال ملي ما طي چهل و اندي سال گذشته آنچنان از هم منقطع و پرت و منفعل بوده كه نه توانسته دلايل شكستهاي اينچنين را در گذشته واكاوي كند و نه حداقل به لحاظ ميداني و تجربي چيزي از دلايل اين شكستها حاصل كند.
اين ساختارها هر چند با نفرات مختلف و متنوع اما با انديشههاي واحد سعي بر تحميل همهجانبه خود بر تمام اجزا و عناصر و عوامل نرمافزاري فوتبال داشته، تا آنجا كه اراده خود را از طريق مربي چون كي روش بر روح و روان تيم تحميل كرد.
حقيقت اين است كه ما قادر به فهم و مهمتر از اين تن دادن به اين حقيقت نيستيم كه بازيكن و روح جمعي تيم را در رابطه مستقيم و بيواسطه با حضور در چنين موقعيتهايي آمادهسازي كنيم. حقيقت تلخ اين است كه ذهن و روح و روان فردي و جمعي تيم ميبايد از هر آنچه غير فوتبالي و مخل با موقعيت فوتبالي است تخليه شود. نميشود روح و روان تيم را از هزاران دغدغه و انگيزه غير فوتبالي و بيارتباط با شرايط خاصي كه در آن قرار گرفته انباشته كرد و از بازيكنان در داخل زمين توقع شقالقمر داشت. بارها ديده شده روانشناسان و گروههاي مشاوره براي ترغيب و پمپاژ روحي و آمادگي رواني و تحريك و تهييج بازيكنان تيم در موقعيتهاي اينچنين حساس از حضور خانوادههاي بازيكنان به مثابه يك مشوق و اهرم تهيجكننده استفاده ميكنند. براي آماده كردن و خارج كردن بازيكنان از فشار روحي ناشي از حساسيت چنين موقعيتهايي از همه امكانات و شرايط براي ايجاد نشاط و شادابي تيمي و فردي استفاده ميكنند. هر بازيكن را به نسبت تعلقات و علاقه شخصي تا آنجا كه مغاير با پرنسيب و ارزشهاي اخلاقي و نظم تيمي نباشد، آماده ميكنند.
آنچه اما درباره ايجاد چنين شرايطي در تيم ملي ايران به گوش ميرسد نه تنها قرابتي با اين فاكتورها ندارد كه به طرز لجاجتآميزي بر تحميل و تكرار اراده و جزمهايي تاكيد دارد كه نتيجه آن چيزي جز فرسودگي روحي و رواني نيست. در همين بازيهاي اخير و چنانچه گفته شد سيماي ميلي از نشان دادن خانواده يك بازيكن در استاديوم پرهيز ميكند. آنچه در پشت اين لجاجت و محافظهكاري توهينكننده حاكم است بر ما پوشيده، اما آنچه حداقل از شنيدهها و خاطرات برخي بازيكنان قديمي نقل ميشود متاسفانه به جاي تاسف اغلب خنده بر لب مخاطبان مينشاند. مگر ميشود طي سه دهه گذشته تيمي به رغم داشتن ظرفيتهاي بالقوه و بالفعل و گاه حتي در مورد اخير برتري آماري مطلق در كارنامه بازيهاي گذشته در جايي كه به قاعده نبايد ببازد، از راه يافتن به بازي نهايي محروم شود؟ مگر ميشود تيمي در هفت دوره متوالي شكستهايي چنين تلخ را تجربه كند، اما هيچ عقل سليمي به دنبال يافتن دلايل واقعي آن نباشد و نفهمد دليل و دلايل واقعي اين ناكاميهاي مشترك و تكرارشونده كجاست. حداقل شكستهاي اينچنين را در هفت دوره مشابه نبايد و نميتوان در عامل انفعالي و بيتفاوتي يار دوازدهم تيم ارزيابي كرد، هر چند اين موضوع در شكست تيم ملي بيتاثير نبوده و در آينده هم نخواهد بود.
اما فراموش نكنيم در شش دوره مشابه تيم ملي از حمايت همهجانبه يك ملت فوتبالي و حتي غير فوتبالي و فقط با انگيزه عرق ملي برخوردار بود. داستان شكستهاي تيم ملي در چنين بزنگاهي و حداقل بعد از چند تجربه، هرگز اتفاقي و توجيه برخي به بدشانسي و تصادف و حتي برخي از زاويه تمام بدبينانه به ارادههاي پشت پرده سياسي نميتوان تعبير كرد. هر چند اگر به رابطه علت و معلولي پديدهها باور داشته باشيم، به عقيده تولستوي هرگز نبايد به امر موهومي چون تصادف قائل باشيم چرا كه باور دارد آنچه به تصادف تعبير ميكنيم ناشي از ناتواني ما در درك روابط علت و معلولي است و ناچار هر آنچه را نتوانيم در اين چارچوب ريشهيابي كنيم عنوان تصادف ميگذاريم.
از اين منظر توجيهاتي از جمله بدشانسي، تصادف و... سادهترين پاسخ به صورت مسالهاي است كه تيمهايي غير از ما را به تحليلهاي عاقلانه و البته راهحلها و جوابهاي قانعكننده رسانده است.