10 سال پيش
چنين روزهايي جشنواره 32 فيلم فجر
چه بوديم و چه شد!
حجتالله ايوبي
بعد از يك دوران جنگ و تنش و قهر و درگيريهاي بيمانند و تعطيلي خانه سينما، نخستين جشنواره فيلم دوران مسووليتم در فضايي پر از اميد برگزاري ميشد. همه بزرگان سينما آمده بودند. تنشها فروكش كرده بود. سالنهاي سينما در حال نو شدن و ديجيتال شدن بودند. عزت و احترام به سينما برميگشت. نسيم شعر و ادب و احترام آرام وزيدن گرفته بود. به جاي شبنامهنويسيهاي پي در پي فيلمنامهنويسيها آغاز شده بود. بازگشت بزرگان سينما و شادي و حضور اساتيدي چون عباس آقا كيارستمي، بهمن فرمانآرا، بانو بنياعتماد، داريوش خان مهرجويي، كيومرث پوراحمد و دهها بزرگ و كوچك ديگر موجي از شور واميد به آينده را پديد آورده بود. افتتاحيه سي و دومين جشنواره فيلم فجر، همه خانواده بزرگ سينما را زير يك سقف جمع كرده بود. از حاتميكيا تا كيارستمي همه بودند. شور و هيجانِ سينمايي كشور را فراگرفته بود. برنامهها در اوج شكوه برگزار شد. سخنرانها با ادب و احترام و بدون ياد كردن از تلخيهاي گذشته سخن گفتند. شايد تنها كنايه محفل، سخنان يكي از سينماگران بود كه گفت: «ميبخشيم ولي فراموش نميكنيم.» در تجليل از چند پيشكسوت كه روي صحنه آمدند آقاي سعيد راد در سخني كوتاه گفت اينك كه همه با هم هستيم كاش از بهروز وثوقي هم يادي ميشد و از تلاشهاي او هم براي سينماي ايران گفته ميشد. آقاسعيد راد با ديدن همه همكاران قديم و جديدش روي صحنه به ذوق آمد و يادي كرد از رفقاي قديمي خود. سخنان كمتر از يك دقيقهاي او كه از سر مهر بود و بيغرض، آغاز يك بحران بزرگ ملي را كليد زد. موج حملهها آغاز شد. سعيد راد كه باورش نميشد دو كلمه سخنش چنين مشكلي درست كرده باشد، تماس گرفت. پر بود از اضطراب و نگراني. نميدانست چگونه جبران كند. بيدرنگ مصاحبه كرد. براي نجات ما و رسيدن به يك آتشبس موفق عذرخواهي كرد. اما هيچ فايدهاي نداشت. تاختند و تاختند. همان شب در برنامه هفت توضيح دادم كه هر كسي مسوول سخنان خويش است و سخنان يك سينماگر سخن سازمان سينمايي و جشنواره نيست. اما گوش هيچ كس بدهكار نبود. در بين همه حاشيهها يك تلفن را هرگز فراموش نميكنم. روحاني برجسته و سرشناسي كه از مديران ارشد بود، تماس گرفت. پر بود از خشم و نفرت. غضبش هولناك بود. كلمه و جمله براي بيان خشمش كافي نبود. ميگفت دوست دارد سرش را به ديوار بكوبد.
بسيار متحير بودم از اينكه ميديدم جشنوارهاي كه هيچ حاشيهاي نداشت چگونه سخنان بيغرض يك بازيگر خوش سابقه اينگونه بحران ميآفريند. براي عدهاي واقعا هدف وسيله را توجيه ميكرد. هدف درهم كوبيدن مديريت جديد سينما بود. هيچ نقطه قوتي ديده نميشد. در جلسه افتتاحيه هيچ سخنراني از هيچ خط قرمزي عبور نكرده بود. گروههاي رصد از اطراف و اكناف آمده بودند. گروهي از قم، گروهي از بسيج دانشگاه امام صادق(ع)، گروههاي مختلف از رسانههاي منتقد و افراد و مديران سابق و اسبق همه در كاخ جشنواره خيمه زده بودند. همه منتظر بودند روسري كنار برود يا جملهاي كه ميتواند دستاويز بحران تازهاي باشد، گفته شود. گروههاي رصد از سازمان سينمايي بليت و جا و ناهار و شام ميخواستند. به شوخي به يكي از اين گروهها اين مثل ظاهرا نجفآباديها را يادآور شدم كه «خر بده خرجي بده برم از تو شكايت كنم». در كنار همه اين ماجراها فرش قرمز هم شده بود دستاويز حملات تازهاي.
سينماگران كه پس از سالها حس ميكردند جشنواره فيلم فجر را پس گرفتهاند بسيار مراقب بودند. همه كمك ميكردند. سينماگران ميدانستند كه عدهاي شرطبندي كردهاند كه رييس به قول آنها ديپلمات سازمان سينمايي عطاي سينما را پس از جشنواره 32 به لقايش خواهد بخشيد. همه افتخارات جشنواره به شهداي حرم هديه شده بود. فيلمهاي چ حاتميكيا و فيلم رستاخيز احمدرضا درويش بيشترين جايزهها را از آن خود كرده بودند. ولي هيچ فايدهاي نداشت. ماجراي فيلم رستاخيز خود يك داستان ديگري است كه جايش اينجا نيست.
حالا اين روزها كه 10 سال از آن ماجرا ميگذرد با خودم ميگويم اگر يكي از اين حاشيههاي جشنواره 42 فيلم فجر 10 سال پيش رخ ميداد چه ميشد؟ اگر ماجراي كراوات و روسري در آن سالها رخ ميداد چه به سر سينما و سازمان سينمايي ميآمد؟ در اين 10سال تحول بزرگي در احوال دلواپسان رخ داده كه واقعا جاي خوشحالي است. اين آرامش و سكوت و دل آرامي ميتواند كمك كند به مديران فرهنگي اين روزگار. به شرط اينكه قدردان اين همه تحمل و صبوري باشند.
خاطرات سينمايي