جنگ در خاورميانه و اوكراين، ايالات متحده را ميان بحرانها سرگردان كرده است
پلن شكست خورده بايدن
فارن افرز در تحليلي به قلم استفن ورتهايم، عضو ارشد برنامه استيتكرافت امريكا در بنياد كارنگي براي صلح بينالمللي، به سياست خارجي دولت بايدن پرداخته است. ورتهايم مينويسد كه دولت بايدن با هدف ايجاد تمركز راهبردي بيشتر بر سياست خارجي ايالات متحده به قدرت رسيد. او و تيمش وعده دادند كه به جنگهاي هميشگي ايالات متحده پايان دهند و تعاملات بينالمللي اين بازيگر را در خدمت نيازهاي عمومي ناراضي در داخل ايالات متحده قرار دهند. در سال اول، دولت بايدن به جنگ دو دههاي در افغانستان پايان داد و متعهد شد كه حضور نظامي ايالات متحده در خاورميانه را «در اندازهاي مناسب» قرار دهد و حتي رابطهاي «باثبات و قابل پيشبيني» با روسيه را دنبال كرد. منطق بايدن بر اين بود كه واشنگتن با تاكيد كمتر بر برخي مناطق خاص ميتواند بر آنچه بيشتر بر منافع ايالات متحده تاثير ميگذارد، مانند مديريت رقابت با چين و مقابله با تهديدهاي فراملي مثل تغييرات آب و هوايي و همهگيري كرونا تمركز كند.
به عقيده استفن ورتهايم، امروز آن چشمانداز اوليه بيشتر درهم و برهم و مكدر به نظر ميرسد. ايالات متحده در حال حاضر در جنگهاي متعدد در اروپا و خاورميانه غوطهور شده است؛ دو منطقهاي كه دقيقا دولت به دنبال آرام نگهداشتن اوضاع بود. در همين حال، روابط ايالات متحده با چين و روسيه چنان بدتر شده كه چشمانداز واقعبينانه اولين درگيري قدرتهاي بزرگ از سال 1945 را افزايش ميدهد. به عقيده ورتهايم، نميتوان آنچنان سياستگذاران ايالات متحده را به خاطر آشفتگي در اروپا سرزنش كرد، چراكه اين ولاديمير پوتين رييسجمهور روسيه بود كه تصميم گرفت در سال 2022 به اوكراين حمله كند. اما در بحران غزه بايد گفت كه تنشهاي حاكم در نتيجه سياستهاي نادرست خود ايالات متحده در قبال فلسطينيان رخ داد. به هر روي، اين مقامات امريكايي هستند كه بايد مسووليت قمار ناموفق خود را بر عهده بگيرند. آنها به غلط اميدوار بودند كه تمام مناطق جهان آرام بنشينند، زيرا بهزعم دولت بايدن، دليلي وجود نداشت كه كسي به كسي حمله كند. تحليل دولت بايدن اين بود كه پس از همهگيري كرونا، دولتها بر بازسازي اقتصاد خود متمركز شوند. در اين راستا، دولت بايدن ميخواست آنچه به نظرش مهمتر است در اولويت قرار دهد و در عين حال از رها كردن مسائل كم اهميتتر خودداري ميكرد. اين امر به تناقضي در سياست خارجي او بدل شد.
بايدن سرگردان ميان بحران
ورتهايم بر آن است كه رويكرد بايدن در اين زمينه توهمي بيش نبوده است. بايدن اولين سياستمداري نيست كه نسبت به اين رويكرد راه افراط را طي ميكند. منطق تسلط امريكا بر جهاني پس از جنگ سرد، همانطور كه پنتاگون در سال 1992 بيان كرد، اين بود كه با حفظ برتري نظامي در بيشتر مناطق جهان، ايالات متحده رقابت بين ساير كشورها را سركوب كرده تا رقبا را از ظهور مجدد منصرف و نظم فعلي را حفظ كند. اما دوران تكقطبي به پايان رسيده است. در آينده به نظر ميرسد كه گزينههاي پيش روي ايالات متحده واضحتر شوند. ايالات متحده يا بايد هزينهها و ريسكها را بهطور انتخابي كاهش داده و كنترل كند يا بايد به رويكرد اولويتبندي جهاني پايبند باشد و بدون رها كردن مسائل كم اهميتتر، از بحراني به بحران ديگر سرگردان باشد.
جو بايدن، رييسجمهور ايالات متحده، از زمان تحليف خود تا پاييز 2021، به نظر ميرسيد كه در حال بررسي عقبنشيني نيروهاي ايالات متحده از خاورميانه و احتمالا از جاهاي ديگر بود. او در ابتدا به وزارت دفاع دستور داد تا وضعيت نيروي جهاني ايالات متحده را بازنگري و آن را با اولويتهاي تعريف شده از سوي كاخ سفيد همسو كند. سپس در ماه آگوست 2021 به جنگ افغانستان پايان داد، اگرچه بسيار اين كار بينظم صورت گرفت كه صداي همپيمانان ايالات متحده را هم درآورد و خروج سراسيمه نيروهاي امريكايي از افغانستان اولين شكست براي دولت بايدن محسوب ميشد.
از آن زمان، دولت بايدن از كاهش ساختاري در هر بخش از اولويت جهاني ايالات متحده براي اهداف سياسي، تعهدات دفاعي و مواضع نظامي كه واشنگتن در طول هشت دهه انباشته بود، اجتناب كرده است. در عين حال، به تلاش براي تعيين اولويتها و نه تقدم و ايستادگي بر سر يك يا چند برنامه خاص، ادامه داده است و به الزامات امنيتي در هند و اقيانوسيه، بالاتر از مواردي كه در اروپا و خاورميانه وجود دارد، برتري ميدهد. در راهبرد امنيت ملي دولت بايدن كه در اكتبر 2022 منتشر شد، عبارات «اولويت»، «اولويتها»، و «اولويت دادن» 23 بار ظاهر شده است، حتي در شرايطي كه ائتلافها و مشاركتهاي ايالات متحده در سراسر جهان كه «مهمترين دارايي راهبردي امريكا» توصيف ميشود، رو به اضمحلال رفته است. رويكرد دولت بايدن به اشتباه اين بوده است كه مناطق خاصي را از نظر دور نگه دارد و در عين حال بازيگر اصلي امنيتي در همان مناطق باقي بماند. ماجراي افغانستان نمونه اسفبار اين رويكرد اشتباه بوده است.
بايدن ايران را دستكم گرفت
به عقيده ورتهايم، دو راه براي خروج از اين رويكرد اشتباه وجود دارد؛ اول، ايالات متحده ميتواند از ديپلماسي ماهرانهاي براي پاسخگويي به نارضايتي بازيگراني مانند ايران و روسيه استفاده كند كه به دنبال اصلاح وضعيت موجود به نفع خود هستند. اما ديپلماتهاي ايالات متحده تنها در صورتي ميتوانند اقدامات درخور و به دور از خشونت ارايه دهند كه از كاهش جاهطلبيهاي اصلي ايالات متحده، مشاركتهاي امنيتي يا استقرار پيشرو منع شوند. از طرف ديگر، ايالات متحده ميتواند تلاش كند تا متحدان و شركاي خود را متقاعد كند كه آنها، نه واشنگتن، بايد مسووليت اصلي مديريت هر گونه درگيري را كه در همسايگيشان به وجود ميآيد به عهده بگيرند. در سال اول، دولت بايدن تركيبي از هر دو گزينه نارساي پيش روي خود را برگزيد. تلاش كرد تا از طريق ديپلماسي رقبا را آرام و متحدان و شركا را ترغيب كند تا گامي به سوي تفاهم بردارند. در خاورميانه، بايدن در ابتدا قصد داشت به توافق هستهاي با ايران بپيوندد كه سلف او در سال 2018 آن را رها كرده بود. پس از عربستان سعودي، شريك سنتي خود روي گرداند تا اينكه به دامان چين و روسيه فرو غلتيد. اما دولت بايدن نميتوانست تصميم بگيرد كه آيا ميخواهد هزينههاي سياسي احياي توافق با ايران را بپردازد يا خير. پس مذاكرات از هم پاشيد. تهران به دنبال امتيازات و تضمينهاي جديدي بود كه ايالات متحده دوباره در آينده نتواند از توافق خارج شود.
خاورميانه همواره پيچيده و بيثبات بوده است. اين منطقه شامل دولتها و گروههاي مسلح متعددي است كه ميتوانند و ميخواهند وضعيت موجود را به چالش بكشند. حتي تلاشهاي ديپلماتيك بلندپروازانه براي كاهش تنشها در ميان برخي طرفها منجر به تشديد تنشها در ميان سايرين شده است. ورتهايم به سرنوشت «پيمان ابراهيم» اشاره ميكند؛ توافقاتي كه با ميانجيگري ايالات متحده بين اسراييل و تعدادي از كشورهاي عربي براي عاديسازي روابط انجام شد. اما همين اقدام ايالات متحده كار را پيچيدهتر كرد و به بحران جديدي در منطقه در قالب جنگ غزه منجر شد.
دولت بايدن نسبت به اروپا نيز اولويتي دست چندم قائل شد و اولويت آن را از خاورميانه هم پايينتر ميديد. با اين حال، در سال اول دوره خود، به اميد برقراري رابطهاي «باثبات و قابل پيشبيني» با روسيه پرداخت كه ميتوانست به واشنگتن اجازه دهد بر رقابت راهبردي با چين تمركز كند. بايدن در ژوئن 2021 نشستي با پوتين برگزار كرد و دو كشور با هدف كاهش خطر جنگ هستهاي و تقويت كنترل تسليحات، گفتوگوي پايداري راهبردي را آغاز كردند. اما كاخ سفيد جاهطلبيهاي روسيه را دستكم گرفت و از مذاكره بر سر رابطه ناتو با اوكراين امتناع كرد، موضوعي كه بايد به آن رسيدگي ميشد تا پوتين نسبت به برنامههاي خود به اوكراين تجديدنظر كند.
واشنگتن در سال آخر دولت بايدن راه سختي را دنبال ميكند كه نتيجه سياستهاي سراسيمه آن در سال اولي بود كه بايدن بر سر كار آمد. دولت بايدن چنان گرفتار شده است كه جيك ساليوان، مشاور امنيت ملي ايالات متحده ادعا ميكند: «بزرگترين تقسيم بار در دهههاي اخير» را بر عهده دارد. ايالات متحده در دوره بايدن تصور ميكرد جز با چين، با هيچ بازيگري مشكل امنيتي نداشته باشد. آنها حتي مذاكره و توافق با تهران را نيز سادهانگاري كرده بودند. در چند ماه پيش رو و احتمالا در دوره بعدي اگر بايدن بر سر كار باشد، اگرچه همكاري بين متحدان مورد استقبال قرار ميگيرد، بعيد است كه اين رويكرد هزينهها و خطرات كلي را كه ايالات متحده براي دفاع متحمل ميشود، كاهش يا محدود كند. بايدن ميداند كه متحدانش بايد مسووليتهايي را بر عهده بگيرند و قابليتهايي را توسعه دهند كه جايگزين تواناييهاي ايالات متحده و پيشي گرفتن از تهديدات چين و روسيه عليه امنيت منطقهاي باشد. به نظر ميرسد در هيچ يك از اين دو منطقه اين اتفاق نميافتد. افزايش هزينههاي نظامي اروپا و ژاپن، اگرچه قابل توجه است، همچنان تواناييهاي محدودي را در بر ميگيرد و نميتواند سدي محكم و قابل اتكا در مقابل روسيه، كره شمالي و چين قلمداد شود. به نظر ميرسد كاخ سفيد نيز برنامهاي مدون براي اين مشكل نداشته باشد.
اگر ترامپ در سال آينده به كاخ سفيد بازگردد، احتمالا رويكرد او همانند دور قبل خواهد بود، اگرچه در برخي ديدگاهها و رفتارهاي خود تغييراتي اعمال خواهد كرد. در دوره اول رياستجمهوري او، تعهدات همپيمانان ايالات متحده و هزينههاي دفاعي افزايش يافت. ترامپ، بهرغم تمام دشمنيهاي خود با اروپا، عمدتا هدفش از بين بردن توافقات امنيتي همچون ناتو نبود، بلكه به دنبال آن بود كه اين توافقات را نوسازي كند. با اين حال، وعده ترامپ براي بازگرداندن «صلح از طريق قدرت» را نيز بايد در راستاي توهمات چند دهه اخير ايالات متحده قلمداد كرد؛ سياستي كه ايالات متحده را مدام در بنبست قرار داده است. در واقع، هيچ مقداري از قدرت امريكا باعث نميشود كه بقيه جهان از ترس خفه شوند و صلح را بر اساس شرايط واشنگتن بپذيرند. پس راه پيش روي ايالات متحده بايد تغيير كند و به عقيده ورتهايم، تقدم برنامههاي واشنگتن بايد در يك يا چند نقطه باشد، نه تمامي جهان. در غير اين صورت زنجيره بحران كار را به جاي باريكي خواهد كشاند.