چند نكته درباره فيلمها و جشنوارهاي كه گذشت
در مسير تندباد
اميد جوانبخت
نگاه نگارنده به جشنواره فيلم فجر همواره از زاويه ديدن آثاري تازه كه به نوعي برآيند توليدات يكساله سينما را در بر ميگيرد، بوده است تا سياستهاي مديريتي جشنواره (كه در سالهاي اخير متاسفانه روند روبه تنزلي دارد) هر چند كه توليدات سالهاي اخير متاسفانه از روال شكلگيري طبيعي فاصله گرفته و بيش از آنكه دلمشغوليهاي متنوع فيلمسازان با ديدگاههاي مختلف در آنها ديده شود، دغدغههاي مسوولان در چيدن ويتريني به چشم ميآيد كه عناوين موضوعي آنها بتواند دل مديران ارشدِ عمدتا نامرتبط با سينما و هنر را راضي كند.
تورم فزاينده هزينههاي توليد فيلم (همچون بقيه امور) كل توليدات را به سه دسته تقسيم كرده: گروه اول توليدات ارگانها و سازمانهاي سينمايي و غيرسينمايي است كه بودجههاي سرگردان آنها با عنوان تبليغات فرهنگي نصيب افرادي ميشود كه با انتخاب موضوعاتي باب طبع مديران يا به قصد پيوستن به جرگه فيلمسازان، هر سفارشي را ميپذيرند يا پس از مدتي بيكاري با كمترين انگيزه، پروژهاي (و به تبع آن درآمدي) را براي خود تعريف ميكنند كه منابع مالي آن تا حدود زيادي مهياست. دسته دوم فيلمهاي ژانر پرمخاطب اين سالها يعني كمدي است كه فيلمسازان مختلف به اين نيت به سمت آن ميروند كه علاوه بر كمترين درگيري با مميزي، اكران و برگشت هزينههاي آن (در بدترين حالت) تضمين شده است و آثار گروه سوم كه كمي نسبت به جامعه دغدغهمندترند، با حداقل گروه و هزينه و گاهي حتي به صورت زيرزميني و در سكوت خبري توليد ميشوند، بيشترين درگيري را با مميزي و اكران داشته و عمدتا مغضوب مديران نيز هستند و بيشتر نگاهشان به حضور در جشنوارههاي بينالمللي و در صورت خوششانسي اكرانهاي خارجي محدودي است كه ميتواند بودجه فيلم را برگرداند. اين رويه باعث شده كه فيلمسازان حرفهاي كه با نگاه و دغدغههاي شخصي و اجتماعي سينماي بدنه و غالب را شكل ميدادند به تدريج از گردونه فيلمسازي خارج شوند و در جشنواره سالهاي اخير (به عنوان ويترين توليدات هر ساله) بوي موضوعات سفارشي بر عطرِ سينما غلبه كرده و حتي آثاري كه سر و شكل بهتري هم دارند كمتر رغبتي جهت استقبال مخاطبين ايجاد ميكنند. در سالن انتظار يكي از سينماهاي جشنواره با ديدن اصغر هاشمي، فيلمسازي كه مدتهاست خبري از او نيست، به يادم آمد در اواخر دهه شصت و هفتاد او كمديهاي اجتماعي دغدغهمندي همچون زير بامهاي شهر، در آرزوي ازدواج و مهريه بيبي را ميساخت و با استقبال نيز روبهرو ميشد، حتي فيلمهاي اجتماعي ديگرش همچون دو همسفر، زندگي و نگين و حتي سريالهايي چون آپارتمان و يك مشت پر عقاب نيز كمابيش همين ويژگي را داشتند، اما او و بسياري ديگر با شرايطي كه ذكرش رفت ناخواسته از اين قافله جدا شدهاند. به هر حال امسال از جهت بهجا آوردن آيين هر ساله به ديدن چند فيلمي كه اميد بيشتري به آنها داشتم، رفتم. اولين فيلم «نبودنت» بود. «كاوه سجادي حسيني» سالها پس از درگذشت تاسفبار پدرش (علي سجادي حسيني) بر اثر شليك اشتباهي در پشت صحنه آخرين فيلمش (خط آتش/73)، به فيلمسازي روي آورد و پس از چند فيلم (كه شاخصترينشان بوفالو بود) امسال فيلم خوب نبودنت را ساخته كه به شرايط دشوار اجتماعي زني ميپردازد كه به دنبال شوهر گمشدهاش ميگردد درحالي كه اطرافيان فكر ميكنند كه او از بين رفته. فيلم اجتماعي تلخي كه بازيهاي خوب سحر دولتشاهي و آزاده صمدي (كه بيشتر بار فيلم بر دوش آنها بود) از نكات قابل اشارهاي بود كه متاسفانه به چشم داوران نيامد. از دو كمدي اكران شده در جشنواره اولين ساختهِ جواد عزتي (بازيگر موفق سالهاي اخير)، تمساح خوني هر چند ساخت نسبتا قابل قبولي داشت اما متاسفانه در مسير كمديهاي سالهاي اخير كه با قصهاي لاغر به پينگپنگهاي كلامي بازيگران اصلي وابستهاند، قرار داشت و خيلي نظرم را جلب نكرد اما صبحانه با زرافهها ساخته سروش صحت فيلم موفقي بود كه بيلودگي، تماشاگر را به خنده واميداشت، از معدود فيلمهاي طنز موقعيت كه كمتر در سينماي كمدي راحتطلب كنوني فيلمسازان به سراغش ميروند، از نوع فيلمهايي چون اجارهنشينها (مهرجويي)، نان و عشق و موتور هزار (داودي) و دايره زنگي (بختآور). طنز موقعيت فيلم به نوعي در امتداد نگاه صحت در فيلم و سريالهاي اخيرش يا نوشتههاي كوتاهش در روزنامهها بود كه موضوعات قابل تاملي را در موقعيتي طنز كه برآمده از اتفاقات پيرامونمان است مطرح ميكند.
مورد توجه قرار گرفتن تمساح خوني و ناديده گرفتن كامل اين فيلم واقعا هيچ توجيهي ندارد. شايد موضوعات مطروحه در فيلم به مذاق تصميمگيران و داوران خوش نيامده. در گذشته طنز معمولا از اغراق در واقعيت حاصل ميشد اما امروزه اين فيلمها به نوعي تلطيف واقعيت نيز به حساب ميآيند.
فيلم «صبح اعدام» افخمي را به نوعي نزديك به فيلمي چون «گاوخوني»اش ميتوان به حساب آورد
با اين تفاوت كه در گاوخوني روايت راوي اصلي با فلاشبكهايي همراه بود كه ذهنيات راوي را براي تماشاگر ملموس ميكرد و به داستان و لحن خاص فيلم رنگ و لعابي دوستداشتني ميداد، اما در صبح اعدام، فيلم در كنار ناشناخته بودن بازيگران اصلي (عليرغم باورپذيري) و فيلمبرداري سياه و سفيد، عمدتا اتفاقات در گفتار و ذهن شخصيتها پيش ميرود و تصويرهاي بسته، سياه و سفيد و ادامهدار فيلم، بيهيچ اتفاق يا رويدادي در تصوير (هر چند فيلمبرداري خوبي دارد) پس از مدتي خستهكننده ميشود و تماشاگر نميداند چرا بايد لحظه به لحظه رفتن دو محكوم به اعدام را دنبال كند درحالي كه فيلم در كمبود داستاني پرفراز و نشيب، هيچ تلاشي جهت سمپات كردن شخصيت آنها نميكند. بيشتر تماشاگران از ميانه فيلم سالن را ترك كردند و بعيد است كه در فضاي حاكم بر اكران، اين فيلم به اكران عمومي برسد.
فيلم تابستان همان سال ساخته محمود كلاري بيش از انتظارم دلنشين و دوستداشتني بود و ميتوان آن را دليترين فيلم جشنواره دانست (كاملا در نقطه مقابل آثار سفارشي). روايت واقعي خاطرات مقطعي از نوجواني كلاري كه پيرامون داستان ساده اصلي به نوعي گذري بر اتفاقات تاريخي، اجتماعي دهه چهل نيز به حساب ميآيد. همه بازيگران آشنا و ناآشنا خوب و باورپذيرند و خصوصا انتخاب دو بازيگر نوجوان فيلم كه بسيار در انتقال حسهاي موردنظر فيلمساز درست و موثر عمل كردهاند. حين تماشاي فيلم فضاي آن گاهي يادآور درخت گلابي مهرجويي بود كه آن را هم خود كلاري فيلمبرداري كرده بود. فيلمنامه فيلم و جملاتي كه بازگوكننده ذهنيات شخصيت اصلي فيلم بود بسيار ساده و تاثيرگذار است كه مهارت نوشتن چنين كاري را نيز بايد به توانمنديهاي كلاري افزود. يكي از نكات مهم فيلم به نظر نگارنده انتخاب فضا و موضوعي براي فيلم است كه با شرايط سني و زيستي فيلمساز هماهنگ است. هر وقت فيلمسازي به سوي موضوعاتي كه دغدغه و آشنايي شخصي و كاملي با جزييات آن دارد برود، احتمال توفيقِ اثر و تاثيرگذاري آن زياد ميشود. معمولا موفقترين اثر فيلمسازانِ خوب از اين قاعده پيروي ميكند. اما در بهشت تبهكاران اغلب دغدغههاي مسعود جعفري جوزاني را ميتوان ديد. داستاني شلوغ و پرملاط در تاريخ معاصر ايران كه پيرامون داستان و شخصيتهاي اصلياش به اتفاقات مختلف اجتماعي، سياسي، قضايي، نفت و... ميپردازد. فيلم روايت كارمند جوان شركت نفت آبادان در اواخر دهه بيست است كه از معترضين به تبعيض بين كاركنان انگليسي و ايراني است و به واسطه قلم خوبي كه در نوشتن و ترجمه دارد پايش به تهران كشيده شده و طعمه دسيسه قتل مدير تماشاخانه تهران و مطبوعه تهران مصور ميشود. فيلم به لحاظ سينمايي نقاط قوتي در زمينه كارگرداني، فيلمبرداري و موسيقي دارد كه در فيلمهاي سالهاي اخير كمتر ديده ميشود (و ميتوان در زمان نمايش عمومي بيشتر به آنها پرداخت)، فقط اي كاش كه فيلمساز درلابهلاي وقايع و شخصيتهاي مختلف، خلوتهاي بيشتري براي شخصيتهايش ايجاد ميكرد تا علاوه بر همذاتپنداري بيشتر بيننده با آنها، بر تاثيرگذاريشان نيز بيفزايد. كاري كه جوزاني با مهارت بسيار در فيلمي چون شيرسنگي انجام داده. در يكي از اولين نمايشهاي جشنوارهاي فيلم تاخير در رسيدن نسخه نهايي فيلم در سانس مشخص شده، دعوا و جنجالي را بين صاحبان بليتهاي خريداري شده با مسوولان سينما ايجاد كرد و آنها را مجبور كرد كه علاوه بر نمايش فيلم كمدي سانس بعد براي تماشاگران اين فيلم، نسخهاي از فيلم كه جهت بازبيني ارايه شده بود (و از نظر كارگردان نسخه نهايي نبود) را براي منتظران ديدن فيلم به نمايش درآورند (هر چند از ديد سازندگان تضييع زحماتشان است اما در شرايط خاص جشنواره به جهت زمان آماده شدن فيلمها گاهي اين اتفاقات پيش ميآيد). نمايش اين نسخه با اعتراض شديد كارگردان در جلسه مطبوعاتي فيلم به مسوولان جشنواره، سبب شد تا فيلم كه در چند رشته كانديدا بود در اختتاميه و جوايز كاملا ناديده گرفته شود و از اين جهت سرنوشت فيلم در جشنواره شبيه سرنوشت شخصيت اصلي فيلم شد.
در دورههاي گذشته گاهي براي فيلمسازان پيشكسوت اين امكان ايجاد ميشد كه فيلم از نيمههاي جشنواره به نمايش درآيد ولي در دورههايي نيز سختگيري جهت آماده بودن نسخه نهايي همه فيلمها از ابتداي جشنواره دلخوريهايي ايجاد ميكند.
مطرح شدن دوباره نام سينماگران پرافتخاري چون مجيد انتظامي، محمود كلاري و سعيد پورصميمي (كه ظاهرا به عقوبت حضور در برادران ليلا از دريافت سيمرغ بلورين بازماند) مايه دلگرمي اختتاميه بود.
به هر حال مسوولان جوانتر جشنواره بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه هنرمنداني كه سالها با آثار شريفشان موجب سربلندي سينماي ايران بودهاند همواره احترامشان واجب است و حرفها و اعتراضاتشان برآمده از حساسيتهاي بالاي آنهاست و هرگونه طرد و ناديدهانگاري يا استفاده ويتريني از نام و سابقه آنها ميتواند منجر به دلزدگي و كنارهگيري يا مخدوش كردن جايگاه آنها در ديد مخاطبان شود كه در هر دو حال به ضرر سينماي ايران خواهد بود.