براي درگذشت ريچارد سرا، مجسمهساز امريكايي
نغمهپردازي با فولاد
حميدرضا صادقزاده
عظمت كوه سترگ سنگين و سياه ورقهاي فولادي در كارخانه كشتيسازي وجود آدمي را در مقابل دستساختههاي خودش چه كوچك جلوه ميدهد. پدرش كارگر يكي از اين كارخانههاي بزرگ كشتيسازي بود. خودش هم در جواني براي گذران زندگي مدتي را به كارگري در كارخانههاي كشتيسازي مشغول شد. آهن سخت و سرد نقش پررنگ و زندهاي در سرگذشت او داشت. در شهر سانفرانسيسكو به سال ۱۹۳۸ ميلادي از پدري اسپانيايي و مادري روستبار متولد شد. در ۱۹سالگي به دانشگاه بركلي رفت تا در رشته ادبيات انگليسي تحصيل كند. در ۱۹۶۱ به دانشگاه ييل رفت تا ادامه تحصيلات خود را در نقاشي پي بگيرد. در اين ميان اما به گروهي از هنرمندان جوان چون اد راينهارت، رابرت راشنبرگ، فرانك استلا و... پيوست تا نسل نوين هنرمندان شاخص نيمه دوم قرن بيستم امريكا، مجسمهساز نابغهاي را در عوض يك نقاش براي هميشه در تاريخ هنر بشري ثبت كند. ريچارد سرا موسيقي احساس خود را با زبان فولادِ لخت كه در گذر زمان زنگار به رخ ميگيرد نغمهپردازي ميكرد. او در سالهاي پس از اوج اكسپرسيونيسم انتزاعي و جريان مينيماليسم در امريكا پا به عرصه هنرهاي بصري نهاد و از هر دو اين نحلههاي هنر معاصر بهره برد. طراحي در نظر او ارزش ويژه و جداگانهاي داشت. استفاده هميشگي از رنگ سياه و سطوح ساده و بنيادين هندسي ويژگي آثار طراحي او هستند. اما آنچه او را مبدل به هنرمندي مشهور كرد آثار عظيم با ورقههاي فولادي بودند. در اثري با عنوان تيلتد آرك (يا قوس كج شده) ديوارهاي فولادي و يك تكه به طول حدود ۴۰ متر و ارتفاع كمتر از ۴ متر را در وسط ميداني در منهتن قرار داد. اين اثر در واقع مجسمهاي مكان محور بود و فضاي بزرگ ميدان را به دو بخش مجزا تقسيم ميكرد. در پي نصب اين اثر اتفاقات اجتماعي و چالشي ميان مفهوم و كاركرد اثر هنري با جامعه درگرفت. در پي اعتراضاتي كه از سوي ساكنين محل ايجاد شد. نهايتا با راي دادگاه مجسمه را برداشتند. با آگاهي از محوريت و تعامل فضا و اثر هنري در كنار شاخصههاي فيزيكي و ذاتي ماده با سوژه انساني، كه مهمترين اصل عمل هنرمندانه ريچارد سرا به شمار ميرود. بايد به درون آثار او رفت و با آنها همراه شد تا فهمي ملموستر از عظمت سرد و خشن آنها به دست بيايد. آثاري كه گاه به لابيرنتها و استونهنجهاي باستاني ميمانند. نظير آنچه در موزه گوگنهايم بيلبائو به نمايش درآمد. يا آثار متعددي كه از او در امريكا يا آلمان به منظور اثر هنري در تعامل با محيط زيست و جامعه انساني خلق شدهاند. در سال ۲۰۱۱ اثري با عنوان ۷ و بر پايه يك هفت ضلعي منتظم محاط در دايره و با همين عدد ورقهاي فولادي عظيم به ارتفاع ۲۴ متر در مقابل موزه هنرهاي اسلامي قطر خلق كرد. ريچارد سرا در مقام يك هنرمند مينيماليست، بيشترين احترام را براي ذات ماده قائل بود. در آثار او ورقهاي فولادي سترگ با كمترين دستكاري (صرفا نورد گرم كه در كارخانه انجام ميگرفت) به عنوان مجسمه ارايه ميشدند. در هيچ يك از آثارش از برشكاري و جوشكاري استفاده نميكرد. قطعات كوه پيكر آهني صرفا با محاسبات وزني در كنار هم قرار ميگرفتند. او در ادامه اكسپرسيونيسم انتزاعي با ابعادي حيرتآورتر از اسلافش دست به خلق اثر هنري ميزد. مخاطب در مواجهه با اين آثار تحت تاثير وزن بصري و فيزيكي و فضاي تحت استيلا، چارهاي جز تماشا و كشف فضا و زواياي مختلفي كه گاهي به راهرو و در جايي به تونل قابل تعبير هستند ندارد. اغلب مجسمههاي او به جای اينكه در فضا احاطه شوند، فضا را در درون خود كشيده و بر آن محيط ميگردند. مجسمههايي كه سواي كاركرد با خصلتهاي معماري همخواني مييابند. سرا خود را ادامهاي بر جكسون پولاك و مارك روتكو ميدانست. چون از جهت مواجهه بصري و در عين حال بيانگرا (البته با ماده و مديومي متفاوت) تجربهاي كاملا ذهني را در مخاطب به وجود ميآورد. سرا بنيان خلق و ماده كار هنري خود را از تجربه زيسته خود و خانوادهاش در كار با آهن و فولاد پايهريزي كرده بود. هيچكس پيش از او چنين نگاه و رفتاري با آهن نداشت. او كه در جواني ميخواست نقاش شود، در بازگشتي به خود مبدل به هنرمند مجسمهسازي شد كه جهان هنر را تحت تاثير آثارش قرار داد. در عين استفاده صنعتيگونه از آهن، كه آن را بايد ستون فقرات زيست و اشيا حاضر در دست انسان معاصر دانست. با وجود خشكي، سردي و خشونت ذاتي اين ماده، قابليتي از آن را آشكار ساخت كه در آن سويههاي هنري مكانمحور، درگيري با چالشهاي فردي و اجتماعي، همزمان با زيبايي خاصِ بيواسطه و انتزاعياش، تنه به ساختارهاي موسيقايي ميزند. چندان كه با اطلاق دقايق زيباييشناسي و مفهوم والاي كانتي به آثار او (فارغ از اينكه كانت نمونههاي زيبايي را در طبيعت جستوجو ميكرد) ميتوان بازي آزاد ذهني بينهايتي را در اين آثار متصور شد و آن را در مقوله نگاه نئوكانتي به مفهوم زيباييشناسي دستهبندي كرد. با اين كيفيت كه وابسته به علاقه و ميلي بيروني نيستند و كميتي همگاني براي پذيرش زيبايي در آنها قابل قبول به نظر ميرسد و با اين نسبت كه غايتي بيغايت را در خود مجسم ميكنند. علاوه بر آن با توجه به عظمت ابعاد آثار، مواجهه مستقيم و كاوش در فضاهاي دروني و تجربه زيست فردي و اجتماعي در كنار آنها نوعي ديگر از والايي كه براي كانت هم ناشناخته بود در آثار او متجلي ميشود. والايي دستساختههاي بشري كه در اوج دستاوردهاي روشنگري به مرتبهاي از توانمندي رسيدهاند كه نه تنها خود انسان بلكه نيروها و ساحتهاي طبيعت را مقهور قدرت خويش ميسازند. اين نمودِ پنهان و آشكار پشت آثاري كه خالي فضا، آهن و حضور انسان انديشنده را به استعلا و هارموني ميرساند. عظمت ذهنيت سوژه انساني را به انسان يادآور ميشوند. نزديكترين رويكرد فرمي به آثار سرا در ميان مجسمهسازان ايراني را ميتوان ديوارههاي چوبي سعيد شهلاپور دانست. اين ديوارهها امكانات فضا را منسجم و محدود ميكنند. اما از جهت اجرا، متريال و تفكرِ زمينه خلقشان تفاوت مشخصي با آثار سرا دارند. شهلاپور عنصر ديوار را از معماري به عاريت ميگيرد تا با پيگيري تجربههاي زيسته خود دست به خلق معنا بزند. اما سرا درگير مفهوم ديوار نيست. بلكه قابليت ديوار آهني بودن گوشهاي از رفتار و امكانات مجسمهسازانه اوست. به هر روي درك فضاهاي ويژه، مواجهه با كيفيت بصري آثار سرا، غرق شدن در دنياي فرمهاي ساده، تهيهاي ميان آنها، ترس و لذت كشف فولاد در ذات اصلي خالص و سنگينش، همچنان در برخورد با جهان متن اين آثار امكانپذير است. هرچند او در ۲۶ مارس ۲۰۲۴ جهان را از خود خالي گذاشت.