• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5738 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۷ فروردين

درباره فیلم روزهای عالی به کارگردانی ویم وندرس

خوشبختی اندوهبار

ساره بهروزی

فیلم تحسین شده «روزهای عالی» «Perfect Days» به کارگردانی ویم وندرس (2023) فیلمی دوست‌داشتنی، ارزشمند و تامل‌برانگیر است. وندرس در ظاهر فیلمی ساده و زیبا ساخته است. اما به واقع این‌طور نیست، کارگردان در زیر مضمون‌های ساده، شاعرانه و ظریف تامل فلسفی- جامعه‌شناسی پست مدرن از انسان درباره معنای زندگی را به تصویر کشیده است. فیلم همچنین از دیدگاه روانشناختی نیز قابل بررسی است. بنابراین با فیلمی در ظاهر ساده اما پیچیده روبه‌رو هستیم. وندرس فیلم را در ژاپن ساخته است، او در گذشته هم با مستندهایی به نام «توکیو-گا» و «دفتر یادداشتی درباره شهرها و لباس‌ها» علاقه و احترامش را به شخص مورد علاقه‌اش یعنی یاسوجیرو اوزو کارگردان و فیلمنامه‌نویس ژاپنی نشان داده است. اوزو از افرادی است که تاثیر بسیاری بر کارهای وندرس داشته است. شخصیت اصلی فیلم کوجی یاکوشو است که با هنرنمایی در نقش هیرایاما، جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره کن را دریافت کرد. 
فیلم درباره زندگی روزمره کارگر میانسال ساده‌ای به نام هیرایاماست که بسیار کم حرف است. از نگاه ظاهری هیرایاما کارگری خوشحال و راضی و بسیار مرتب است که عاشق کار و تنهایی است. او نظافت توالت‌های عمومی شهر توکیو را در نهایت مسوولیت‌پذیری انجام می‌دهد. هیرایاما ساعت‌های پس از کار و اوقات فراغتش را با موسیقی، کتاب و عکاسی سپری می‌کند و از تکنولوژی امروزی کاملا به دور است. موسیقی را با کاست گوش می‌کند و دوربین آنالوگ المپیوس قدیمی دارد. گلدان‌هایش را با دقت از طبیعت جمع‌آوری کرده و مراقبت می‌کند. کارگر توالت‌شوری که هم اهل کافه رفتن و هم ویلیام فاکنر خواندن است. ما چند روز شاهد زندگی منظم و تکراری او هستیم که با نشاط و لبخند کارهای روزمره‌اش را انجام می‌دهد. همه چیزها در نهایت تمیزی و سادگی پیش می‌رود. با شهر تمیز و بزرگراه‌های همیشه خلوت و دیدن تعداد محدودی از افراد؛ مخاطب تصویری جدی از توکیوی شلوغ نمی‌بیند. بنابراین دریچه نگاه مخاطب به شهر همانی است که هیرایاما می‌بیند. 
درلایه اول آنچه مشاهده می‌کنیم شخصیت شیفته و فریفته خود است و در خلئی که برای خودش ساخته در پی التذاذ حداکثری از زندگی است. انسانی کوشا، صرفه‌جو و منضبط که به بهترین وجه مقتضیات سرمایه‌داری را پاسخ می‌دهد. تلاشی در جهت مقابله با طبقه قدرتمند ندارد و خوشحال است. در بیشتر مسیر روایت، یک فردگرایی محض و فارغ از ارتباط و تعامل کلامی در جریان است. به‌گونه‌ای که اتفاقات غیرمنتظره هم او را آشفته و کلافه نمی‌کند. اما در لایه زیرین و باطنی فیلم، انسان محوری در جنبه‌های فلسفی صورت‌های مختلفی می‌گیرد و پیوسته ما را به کاوش عمیق‌تر دعوت می‌کند. بودریار یکی از فلاسفه فرانسوی صاحب‌نام در زمینه پست مدرنیسم و از نمایندگان اصلی این جنبش فکری تمثیلش از جامعه پست مدرن را تمثیل «بیابان» می‌داند. یعنی یکدست بودن و غایت نداشتن. در بیابان هیچ نقطه‌ای به عنوان مقصد و غایت نیست، نه کوهی هست و نه چیز دیگری که بتوان به سمت آن حرکت کرد. انسان پست مدرن همچون فرد بیابان‌نشینی است که از امکانات و تجهیزات بهره می‌گیرد، از وضعیتش ناراضی نیست، چراکه اینجا را نقطه توقف و کمال بشریت می‌داند. او همچنین معتقد است توده و فضای جدید اجتماعی مسیری پوچ‌گرایانه در پیش گرفته است.
در بستر روایت همزیستی یا ارتباط انسان و طبیعت با لبخند هیرایاما به آسمان، نگاه‌های شاعرانه و عکاسی‌های مداوم از درخت، ذوق‌زدگی از رویش گیاه پای درختان و مراقب از آن، برای مخاطب به تصویر کشیده می‌شود. سکوت هیرایاما و همدلی او با طبیعت بیشتر از طریق چشم و کمی هم از طریق گوش، مانند شنیدن صدای باد در وزش برگ‌ها به مخاطب منتقل می‌شود. او به حقیقت هستی دسترسی دارد به‌گونه‌ای که انسان‌محوری با هستی‌شناختی درهم می‌آمیزد و حس می‌کنیم درک و ارزشی والا از همزیستی با طبیعت برای او ایجاد شده است. به همین منظور وقتی خواهرزاده‌اش درخت را دوست هیرایاما توصیف کرد او شگفت‌زده شد. اندیشمندان پدیدارشناسی معتقدند: «انسان همیشه نسبت به جهان، محور بوده و هست. اما چنین درکی عمدتا محدود به دنیای واقعی بوده است. دنیایی از چیزها و ماده و روابط بین اشیا و وجود چیزهای مشابه» این رویکردی برای تصور چگونگی ایجاد واقعیت‌ها با کار کردن از یک جهان غیرسلسله مراتبی و در نتیجه مسطح اجتماعی - طبیعی است. افراد دیگری مانند هوسرل و هایدگر هم کمابیش بر این عقیده پایدارند که انسان همواره در جهان حضور دارد. انسان و جهان از هم جدایی ندارند و انسان در اختلاط با این جهان معنی خاص خود را پیدا می‌کند. این نوع آگاهی و کیفیت حضور در جهان برای انسان اگرچه لذت‌بخش است، اما وقتی غایتی نداشته باشد که به سمتش حرکت کند و ارزشی متعالی‌تر از زندگی روزمره‌اش نباشد ناگزیر از لذتی به لذت دیگر سیر می‌کند.  از دیدگاه فلسفی-جامعه‌شناسی درباره فیلم «روزهای عالی» می‌توان گسترده‌تر هم سخن گفت، اما در این نوشتار قصد دارم به دیدگاه روانشناختی فروید هم بپردازم. از جنبه روانکاوی فروید رفتار هیرایاما و پناهش به کتاب، موسیقی، عکاسی و پرورش گل و حتی تمیز کردن وسواس‌گونه توالت‌های شهر، برای فرار از ناملایمات زندگیِ تکراری است. فروید معتقد است ما از مکانیسم دفاع روانی «گریز» (Escape) برای محافظت از خود در برابر احساس اضطراب یا گناه که از احساس خطر یا خواسته‌های بیش از حد ضمیر یا نهاد ما ناشی می‌شوند، استفاده می‌کنیم. مکانیسم‌های دفاعی در سطح ناخودآگاه عمل كرده و به جلوگیری از احساسات ناخوشایند کمک می‌کنند یا باعث می‌شوند چیزهای خوب حس بهتری به فرد بدهند. از طرف دیگر دیدار هیرایاما با خواهر ثروتمندش و گفت‌وگو درباره پدرشان که در بستر مرگ است و ماجرای زن صاحب کافه حکایت از چند تروما یا روان زخم در زندگی‌اش دارد. گریه‌ او پس از دیدار با خواهر که نشانی از ترک یا طرد خانواده دارد، همچنین اندوه دیدن زن صاحب کافه در کنار یک مرد آشکار می‌کند؛ تنهایی آنچنان هم که تصویر می‌شود زیبا و مطلوب نیست. او با دیدن این صحنه به نوشیدنی و کشیدن سیگار برای نخستین بار پناه می‌برد. ولی پس از اینکه متوجه می‌شود مرد شوهر سابق زن است و سرطان دارد. به‌ خصوص وقتی مرد، زن سابق را به او می‌سپارد، چهره‌اش تغییر امیدوارانه‌ای می‌کند.  در نهایت با بررسی این موارد بر ما آشکار می‌شود؛ عنوان «روزهای عالی» «Perfect Days» برای فیلم کنایه‌ای بیش نیست. آنچنان‌که در نگاه اول خوشبختی و زیبایی چشم‌نواز است؛ با کاوش در لایه‌های پنهان، رنج و دردی اندوهبار از تنهایی و روزمرگیِ تکراری نمایان می‌شود. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون