همايون عليآبادي
نمايش «توافقنامه» نوشته فيليپ كلودل به كارگرداني كورش سليماني، يك كمدي طنزآلود «لارمويانت» است كه در آن اشك و رشك جايگزين تلخ خندههاي روزمره و آني ميشود. كارگردان اين اثر توانسته با سلطهاي كه بر انواع كمدي دارد، به اين نوع كمدي چهرهاي دوباره ببخشد. لارمويانت را كمدي چند پهلو يا آيرونيك (Ironic) نيز مينامند. كارگردان در اين ژانر (genre) بايد بر ادات كميك، سلطهاي بي صوت و گفت داشته باشد و بتواند دست آخر كاري مقتدرانه و سازگار با حال و هواي صحنه نمايش ارايه دهد. به قول سعدي: «بهشت آنجاست كازاري نباشد / كسي را با كسي كاري نباشد» در اثر كلودل نيز به ظاهر چند فرانسوي در انتخابات سال 1981 پاريس، براي ايفاد يك قرارداد فروش خانه، گردهم ميآيند تا بتوانند سر آخر يك خانه كلنگي كهنه و زهوار دررفته را از فروشنده خانه يعني دني به دووال قالب كنند. رغمارغم همه كوششهاي دو دوست، مرد خريدار كه كار اصلياش تلهگذاري براي راسو و موش است، نميتواند كاري از پيش ببرد و اين دو تن حين دوستي كهنه و قديمي، سر آخر خانه را به فروش ميگذارند. آنچه در اين نمايش مهم است، طعم طنز تلخآلود آن است كه در ديالوگهاي اين دو تن كه هركدام گرايشهاي سياسي خاصي دارند جلوه ميكند و از سويي ايام نيز زمان انتخابات فرانسه است كه اين دو ميكوشند تا ژيسكار دستن را از گود رقابت خارج كنند و كار كشور را به فرانسوا ميتران واگذار نمايند. در هر حال اگرچه اين كار يك اثر كامل و جامع و تابع النعل بالنعل سياسي نيست، اما ميتوان در آن سر تا پا ايام انتخابات را ديد و چشيد. از ديگر سو، ما با دووال برخورد داريم كه با بازي خوش و خيالانگيز رامين ناصر نصير، يكي از زيباترين طنزبازيهاي خود را نشان ميدهد و ميكوشد تا حال و هواي صحنه را در همان حدود و حوالي انتخاب ميتران به جاي دستن در ابعادي مكفي و مستوفا نمايش دهد. در هر حال كمدي لارمويانت يكي از رايجترين انواع كمدي است كه اين روزها در فرانسه نيز سخت مورد توجه تئاتريها قرار گرفته و در آن ميتوان ورق به ورق حال و هواهاي دهه 80 پاريس را ديد و دريافت. اما اين قصه كار است كه نميتواند جذابيت كاملي داشته باشد. آنچه در اين نمايش توفيق را رفيق ميكند، بازيهاي خوب و پاكلوحانه كورش سليماني، بهنام تشكر و رامين ناصرنصير است كه يك پانل زيبا و شكوهمند را از اعماق سياست تا سطح گفتوگوهاي روزمره به بالا و برتر ميكشانند. شايد كلودل تمامت انديشههايش را در اين قالب كمدي نتوانسته بروز دهد و نيز بازهم محتمل است كه نوع كمدي اسلپ استيك گوياتر و بليغتر بتواند انديشههاي نويسنده را نشان دهد، اما در هر حال انتخاب با نويسنده است و كارگردان نيز با دريافت همين نكته، به قولي خوب به اثر خيانت كرده و توانسته تماميت كار را به نحو مقتضي بر صحنه بياورد. ميزانسنهاي هوشرباي سليماني، به همراه سيكلهاي بازيسازي او و نيز نگاهي كه به درون دنياي بازيگري خويش دارد، در كل متن را زنده ميكند و در اين نگاه چندباره، ما را با دنياي دروني خود آشنا ميسازد. باشد تا كار كورش بيش از اينها بدرخشد و در آتيهاي نزديك بتوانيم جزیيات كارهاي پرجذبه او را بر صحيفه كاغذ بياوريم.
براي آنكه دريابيد ملموس بودن و نزديك بودن به يك اثر كميك ميتواند جذابيتهاي هميشه و هماره را نشان بدهد، به ياد مغازههاي بارانيفروشي يا پالتوفروشي خيابان مونمارتر پاريس بيفتيد كه در آن بارانيهاي با مارك «بني » با قيمتي گزاف به فروش ميرسد. از انواع پوشاكهاي مورد توجه فرانسوا ميتران يكي همين پوشاكهاي بني بود كه من اينجا به آن وقر و وقاري مضاعف بخشيدهام. در نمايش نيز اشاراتي به كاپشنهاي بني ميشود. باري، هزار وعده خوبان يكي وفا نكند.
اين از يكسو؛ از سوي ديگر بهنام تشكر ايفاگر نقش دني، ثابت ميكند كه يك شكسپيرين تراز اول است. او براي ايفاي نقشي از نمايشنامه كلاسيك و بسيار دشوار توفان اثر ويليام شكسپير، بيگمان چند لحظه ما را به حال و هواي يك اثر شكسپيري ميبرد. حيرتانگيز است، اما واقعيت دارد كه تشكر با ايفاي نقشي از توفان توانست نشان بدهد كه يك بازيگر طور و تراز اول آثار شكسپير است، آنهم از يكي از زیباترين متون او كه توفان باشد. همان چند دقيقه كافي بود تا لذت اجراي اثري از شكسپير را بر بن و بيخ حضور خويش لمس كنيم. سخني كه از ويكتور هوگو به ميان ميآيد نيز نشاندهنده يكي از آثار چپگرايانه اين اديب بزرگ فرانسوي است. كارگران دريا شايد جزو اولين متون تند و تيز سياسي فرانسه است كه اين همه مديون و وامدار هوگو است كه توانسته آثاري اين همه متقن و زيبا را بر صحيفه كاغذ بياورد. سخني نيز از ساموئل بكت و يادكردي از در انتظار گودوي وي نيز در اين نمايش مطمح نظر ميشود كه اين هم با بازي خوب تشكر، ما را با حال و هواي تئاتر مدرن آشنا ميسازد. در هر حال غرض ما از ذكر اين موارد، نه قطار كردن مستندات و مفاد قوالب دراماتيكي است كه در اين اثر از آنان ذكر خير ميشود، بلكه هدف ما ذكري از بازي بسيار زيباي بهنام تشكر است كه پهناي صحنه را ميپيمايد و تماشاگر را با خود به هرجايي كه كارگردان خواسته، ميكشاند.
شايد بهتر باشد كه بگوييم نمايش توافقنامه يك نمايش در نمايش است. نمايش اول برخوردهاي دو دوست با يكديگر كه كم و زيادش طي اجرا حس ميشود و از سوي ديگر رجعت دوباره در انتهاي نمايش به ابتداي آن است. اينجاست كه روشن ميشود نمايش در نمايش چگونه با نازكاي خيال نويسنده درهم آميخته ميگردد و با نگاهي سلطهپذير و ملموس از سطح رويينه كار به انتهاي آن نقبي به نور زده ميشود.
اين اثر يك نمايش سياسي معاصر است، اما سياسي با كي؟ با سلطان حسين بايقرا؟ دوستان من! سهتايي دني، مارتن و دووال به زيبايي سياست ورزي و حسن مطلع سياسي را به قاذوره ميگيرند و ميكوشند اثري كميك را بر صحنه بياورند. باري، در نيمههاي اجرا بود كه به ياد اين تكه از شعر سهراب سپهري افتادم: «در اين تپشهاي مشكوك، يك ليوان آب صريح بنوشيم»
دكتر محمدرضا شفيعي كدكني كه رساله دكترايش در كتاب صور خيال در شعر فارسي چاپ شده، دو بيت شعر از حافظ ميآورد كه گويا و بيانگر كل كار كورش سليماني است: از هر طرف كه رفتم، جز وحشتم نيفزود / زنهار از اين بيابان، وين راه بي نهايت / اين راه را نهايت، صورت كجا توان بست / كش صد هزار منزل، بيش از در بدايت. اما چرا اين شعر حافظ را اينجا آوردهام؟ چون دكتر كدكني ميگويد وقتي با ادبيات مدرن و نوين جهان آشنا ميشود، درمييابد كه كتاب صور خيال در شعر فارسي چقدر كاستي و كمبود دارد. پس كاري ميكند كارستان و در بازپيرايي متن اين كتاب، از هيچ كوششي فروگذار نميكند. به اعتقاد من، كارگردان اثر مورد بحث ما نيز، به خوبي به اثر خيانت كرده و توانسته آرمانهاي خويش را در اين اثر از عمق بيخويشي تا نهايت خويشتنداري و خوش باشي زنده كند.
وقتي نمايش توافقنامه تمام شد، ديدم كورش سليماني سخت نگران مخاطبان سياسي و امروزه روز اثر است و اينكه آيا آنان واقعا توانستهاند با اين اثر ارتباط برقرار كنند يا نه. تمام اشارات و مناجاتهاي اثر را دريافتهاند يا نه. خودش هم چند مثال آورد، من همانجا به او گفتم كار سياسي اگر با هنر آغشته نباشد، يك اثر بدون شعار است. شعار، زندگي نيست، بلكه سياست است و از اين رو كورش سليماني توانسته يك اثر سياسي بدون شعار را بر صحنه بياورد.
بازيها درنهايت خوب و به قاعدهاند. ايپسهاي بدني بهنام تشكر، صداي دلرباي رامين ناصرنصير و نيز بازيتر و تميز و شستهرفته كورش سليماني توانسته به سراسر كار شكلي بديع و نوآورانه ببخشد. همه اينها در تئاتر مدرن مستحيل ميشوند و نبايد نگران ايجاد ارتباط شد. وارد سالن كه ميشويم و آن پراتيكابلهاي چوبي را ميبينيم، درمييابيم كه با يك اثر مدرن سر و كار داريم. اثري كه حداقل مينيمال كارش را نشان ميدهد و حبذا كورش كه تا پايان كار همين حال و هواي مينيمال را حفظ ميكند. زبان متن با ترجمه شهلا حائري بسيار زيبا و دلنواز است و توانسته به مجموعه متن و بازيها و كارگرداني شكلي جالب و جذاب ببخشد. در هر حال شايد من در اين وجيزه نمونههايي چندان كه درخور كار كورش سليماني باشد نياورده باشم، اما دل و جان شيفته من هماره با كار است و هماره با كورش سليماني. بازيها را پاس ميدارم و به يكيك بازيگرانش درود ميفرستم.
و اين چند بيت، سروده موسي عصمتي كه هديت و تُحفتي است پيشكش به كورش سليماني، بهنام تشكر و رامين ناصرنصير:
«جهان به شعر شما تا هميشه مديون است/ به واژهاي كه نگفتي براي نان شاعر - تو را به رودكي چشمهايمان سوگند/ بخوان براي من از جوي موليان شاعر - رديف كن همه شعرهاي نابت را / براي قافيهاي از صميم جان شاعر - جهان حكايت اين روزها نخواهد ماند/ اگر تو شعر بخواني برايمان شاعر»
* نمايش «توافقنامه» فروردين و ارديبهشت 1403 در تماشاخانه ملك روي صحنه ميرود.