• ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۸ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5738 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۲۷ فروردين

داستان کلنل پسیان – بخش دوم

مرتضی میرحسینی

پسیان در برلین فرصت حضور در دوره‌های پیشرفته نظامی را پیدا کرد و حتی مدتی در نیروی هوایی آموزش دید. چندی هم سرش را با یادگیری پیانو و ترجمه شعرهای لامارتین و تاگور گرم کرد و دو کتاب «سرگذشت یک جوان وطن‌دوست» و «جنگ مقدس، از بغداد تا ایران» را نیز نوشت. اما قصد ماندن در آلمان و زندگی در این کشور را نداشت و از همان روز نخست اقامت، همیشه به بازگشت به ایران فکر می‌کرد. بعد هم که آلمان شکست خورد و جنگ بزرگ با نتیجه‌ای متفاوت از امیدهای او -و بسیاری از میهن‌پرستان ایرانی - به پایان رسید، تصمیمش به بازگشت قطعی شد. گویا آن اواخر با مشکلات مالی هم درگیر شده بود و سایه فقر و دربه‌دری را نزدیک خودش احساس می‌کرد. می‌نویسد: «از یک طرف زندگی روز به روز گران‌تر و از طرف دیگر مختصر وجه پس‌اندازی که در مدت‌های متمادی خدمت جمع‌آوری شده بود به انتها رسیده و نزدیک بود که کار به فلاکت و ذلت برسد.» به میزبانان آلمانی‌اش نیز دیگر امیدی نبود که آنها جنگ را باخته بودند و باید تاوان سنگینی برای این باخت می‌پرداختند. شماری از دوستان اروپایی پسیان پیشنهادهای سخاوتمندانه‌ای به او دادند تا مدت بیشتری پیش‌شان بماند، اما او تصمیمش را گرفته بود. آخرین ته‌مانده‌های پس‌اندازش را برداشت و در سفری که حدود دو ماه طول کشید به ایران برگشت. اوایل زمستان 1298 بود که در بندر انزلی قدم به خاک ایران گذاشت. ایرانی که جنگ بزرگ آن را ویران و فقیرتر کرده و به مردمش نیز زخم‌های عمیق بسیار زده بود. تباهی و بحران بر کشور سیطره داشت و آتش ناامنی در گوشه و کنار شعله می‌کشید. پسیان بی‌سروصدا به کشور برگشت و تا تغییر دولت - از وثوق‌الدوله به مشیرالدوله - کسی از او سراغی نگرفت و پیشنهاد کاری ولو کوچک به او داده نشد. روزنامه‌ها گاهی از او و از دلاوری‌ها و شهادت برادر و پسرعمویش در فارس یاد می‌کردند و از نیاز کشور به مردانی مانند محمدتقی‌خان پسیان می‌نوشتند، اما او تا سقوط وثوق‌الدوله بیکار ماند و بعد از آن، با حکم مشیرالدوله به ریاست ژاندارمری نوپای خراسان فرستاده شد. خراسان پهناورترین ایالت ایران محسوب می‌شد و دست دولت مرکزی - در آن روزهای ضعف و بحران - برای تسلط کامل و حتی نظارت بر آن کوتاه بود. حتی پیش از جنگ، مشکلات امنیتی و اقتصادی و اجتماعی در آن بیداد می‌کرد. جنگ بزرگ، تقریبا همه این مشکلات را به بحران تبدیل کرد. بیشتر عشایر آن نواحی - که به سلاح گرم نیز مجهز بودند - از دولت مرکزی و از قوام‌السلطنه والی ایالت فرمان نمی‌بردند و کمترین انگیزه‌ای برای هماهنگی و همراهی با برنامه‌های تهران نداشتند. چهره‌های بانفوذ ایالت و اربابان محلی هم اصلا حاضر به اطاعت از دولت نبودند و هرکدام از آنها بخشی از خراسان را حق موروثی خود می‌دانستند. افسران فاسد بودجه ناکافی و ناچیزی را که از پایتخت برای نظامیان ایالت می‌رسید، خورده بودند و بیشتر سربازان چند ماه حقوق و مواجب عقب‌افتاده از دولت طلب داشتند. این مشکلات، مثل سیلی روی صورت پسیان نشست. پیش از حرکت به سوی خراسان می‌دانست کار سختی در پیش دارد و در ورود به آن ایالت، خودش را برای مواجهه با دشواری‌ها آماده کرده بود، اما هرگز فکرش را نمی‌کرد که اوضاع تا این حد آشفته و خراب باشد. در خاطراتش، به بخشی از این مشکلات ریز و درشت اشاره می‌کند و در قضاوتی تلخ می‌نویسد که «به خوبی حس می‌کردم که مقصود از اعزام من به خراسان اصلاح ژاندارمری نبوده و کسی در خراسان طالب انتظام حقیقی امور نیست، بلکه مقصود این بود که در دست پنجه‌ قادری اسیر مانده و وجود معطله شده، بالاخره به بی‌کفایتی معرفی و مفتضح شوم.» 
(ادامه دارد) 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون