برسد به دست شما
محمد خيرآبادي
مدت تقريبا زيادي است كه نامه ننوشتهام. به كساني كه از آنها دورم، پيغامي در شبكههاي اجتماعي دادهام و به همين بسنده كردهام. از خودم تعجب ميكنم كه چرا اسير اين صحنهآرايي زندگي به اصطلاح هوشمند شدهام و امكانات فضاي مجازي را وسيلهاي براي نامهنگاري بيشتر قرار ندادهام؟! ۱6-۱5 سال پيش، يك ايميل به تنهايي، برايم بهانهاي بود تا به همه نامه بنويسم. به دوستان صميميام، به خواهرم، به خواهرزادهام، به همسر آيندهام، به استادم، به همكارم، به رييسم، به نويسندهاي كه منتقدش بودم، به آن كه طرفدارش بودم و به هر كسي كه احساس ميكردم ممكن است بين ما حرفي براي گفتن وجود داشته باشد. همه آنها را (نامههايي كه نوشتم و نامههايي كه دريافت كردم) دارم و گاهي ميخوانمشان و به ياد ميآورم كه چه حال و هوايي داشتيم، چه در سرمان بود و دنيا را چگونه ميديديم؟ كاش دوباره نامه بنويسيم. دوباره دست به قلم (حتي همين قلم مجازي و كيبورد) ببريم و با زبان ساده و صميمي خود، حالي از هم بپرسيم و بعد چيزهايي براي هم تعريف كنيم. آخر زندگي بدون نامه چيزي كم دارد. نوشتن زندگي را از روزمرگي بيرون ميكشد؛ هر نوشته روايت لحظهاي و لحظاتي است از زندگي كه تعريف كردني به نظر ميرسد و روزمره، دمدستي و بيارزش نيست.
ما زندگي ميكنيم تا چيزهايي براي روايت كردن داشته باشيم. در كودكي و نوجواني تمام بازيها و ماجراجوييهايمان براي آن است كه سري در سرها در بياوريم و وقتي ميخواهيم حرفي بزنيم و داستاني سر هم كنيم، دستمان پر باشد. در جواني به دانشگاه و سربازي ميرويم تا بعدا خاطراتش را تعريف كنيم. عاشق ميشويم تا بتوانيم با همراهي و شراكت ديگري، روايتهايي خاصتر خلق كنيم. پدر و مادر ميشويم تا فرزندانمان از مهدكودك و مدرسه برگردند، داستان شيطنتهايشان را برايمان تعريف كنند و ما باز حرفي مشترك با دوستانمان داشته باشيم، وقتي كه دور هم جمع ميشويم و از بچههايمان ميگوييم. پدربزرگها و مادربزرگها در خانه نشستهاند به اميد اينكه بچهها و نوهها از راه برسند و از اتفاقات زندگيشان حرف بزنند و آنها هم در جواب از خاطرات و تجربههايشان بگويند. معناي زندگي و معناي انسان بودن با اين روايتها و روايتگريها شكل ميگيرد. بدون اين روايتها (اگر در گذشته نبودند و اكنون نباشند) ما نه پشتوانهاي داشتيم كه بتوانيم خود را به آن وصل كنيم و نه رويايي كه به اميد تحققش به زندگي ادامه دهيم. ما نياز داريم به اينكه درباره دريافتهاي دروني و تجربههاي بيروني، با هم حرف بزنيم و روايتگر قصههايي باشيم كه خود در خلق آنها حضور داشتهايم. اينها گاهي در لابهلاي روزمرگيها و گفتوشنودهاي روزمره و لايك و كامنتهاي رفع تكليفي، گم ميشوند و نامه جايي براي ثبت و دست به دست شدن اين روايتهاست.