هستههاي سخت دانشآموزي
ميلاد نوروزي
سالهاست كه دلسوزان و منتقدان نظام آموزشي از كاستي نشاط در مدارس گلايه ميكنند و دستاندركاران امور از اراده خود براي جذابيت بخشيدن به محيط آموزش سخن ميگويند. اين دغدغهمندي دوسويه حتي اگر با چشماندازهاي متفاوت نيز باشد حامل يك مساله مشترك است. مساله اين است كه محيط آموزش براي فرزندان ايران زمين دلچسب و دلنشين نيست. هر گاه با معلمان در اين خصوص گفتوگو كنيم تعابيري همچون بيانگيزگي دانشآموزان، افت تحصيلي، عدم برقراري ارتباط دانشآموزان با محتواهاي كتاب درسي، فاصله ذهني و فرهنگي بين خانه و مدرسه، ايدئولوژيزدگي محتواهاي كتاب درسي و برنامههاي نظام آموزشي، همه و همه حامل اين پيامند كه دير زماني است كه مدارس ما از زمزمه محبت تهي شدهاند و بيش از آنكه شوقي براي اطفال گريزپاي اين سرزمين برانگيزند و بشارت دهند او را از اين محيط گريزاندهاند. شايد برخي بگويند افول مرجعيت مدرسه به واسطه ظهور مراجع ديگر يادگيري و آموزش و متاثر از هزاران تغيير و تحول خرد و درشت ديگر در قرن معاصر امري جهاني است و اندك ارتباطي با برنامههاي نظام آموزشي و آنچه در مدارس ميگذرد، ندارد و وضعيتي تقريبا مبتلابه همه جوامع امروز است. بيهيچ ترديدي آشكار است كه اين استدلال بر پايهاي سست بنا شده است. اول اينكه آموزش به شكل عام و نظام مدرسه به شكل خاص در اغلب جوامع يك نهاد حاكميتي است؛ به اين معنا كه نظام سياسي موظف است با صرف هزينه از منابع عمومي ترتيبي اتخاذ كند كه آحاد مردم كشور از حق آموزش عمومي و مواهب آن بهرهمند شوند.
در واقع نظامهاي سياسي با تامين اين حق عمومي شهروندان ميكوشند تا به واسطه نظام آموزشي، آرمانهاي نظام سياسي را در نسل جديد دروني كنند و با تربيت شهرونداني مسوول در برابر ميهن و نظام سياسي آينده مُلك و ميهن را بيمه كنند. اين حدود و نسبت مشترك بيشتر نظامهاي سياسي و نظامهاي آموزشي ذيل حكومتهاي منتسب به آنهاست. در ثاني ظهور رقباي جديد در برابر نهاد مدرسه در هيچ كشوري موجب نشده است كه دولتهاي مستقر از سهم بودجه نظام آموزشي به اين بهانه بكاهند؛ بلكه همواره تلاش كردهاند با كمك به اين نهاد مرجعيت آن را نسبت به ساير رقبا حفظ كنند. به عبارتي به جاي اينكه تحقير و خردش كنند و ناكارآمدياش را به عوامل شاغل و دستاندركارش تقليل دهند در جهت حمايت و تقويت اين نهاد كوشيدهاند.
حال اگر به برخي سخناني كه از تريبونهاي عمومي از زبان افراد شناخته شده پيرامون نظام مدرسه در طول سالها و ماههاي اخير گفته شده توجه كنيم، درمييابيم كه ما در طول اين سالها نه يك چماق كه هزاران هزار چماق بر سر نحيف مدرسه كوفتهايم و هر بار به طريقي آن را تخفيف داده و فرو كاستهايم و تقصير اغلب مشكلات و مسائل جامعه را بر گردنش شكستهايم و هر بار تلاش كردهايم تا جامهاي ناموزون بر قامت تكيده اين نهاد بدوزيم؛ غافل از اينكه بر شاخ نشسته و بن بريدهايم. مروري كوتاه بر مواعظ و اقدامات صورت گرفته در طول اين ساليان خود به اندازه كافي براي دلالت بر اين موضوع كفايت ميكند.
يكي از آخرين اين اقدامات برنامهاي است كه وزارت آموزش و پرورش تحت عنوان «طرح بزرگ تربيت دانشآموزان توانمند سياسي و اجراي هستههاي سخت» در دست اقدام دارد. دستاندركاران و طراحان و مجريان اين برنامه تا به حالا هيچ جزيياتي از برنامههاي ذيل اين طرح ارايه ندادهاند و تنها به نقل جملاتي با مضمون پيادهسازي مدل جديد راهبري امور تربيتي در مدرسه اكتفا كردهاند. بر هر اهل انديشهاي روشن است كه هدف و پيام اين دست برنامهها چيست و از كجا سرچشمه ميگيرد؟! اما يك سخن با مجريان درون سازماني اين طرح؛ اخيرا يكي از منبريان شناخته شده كه اتفاقا در ارتباط با تعدادي از مدارس برند در سطح شهر تهران و قم است در يك برنامه زنده تلويزيوني با اطلاق برچسب جاسوسي بر پيشاني نظام مدرسه بر ضرورت محاكمه آموزش و پرورش و لزوم تلاش آموزش و پرورش براي برائت از اين اتهام صحبت كرده است. مبادا آبشخور چنين طرحهايي اينچنين تفكراتي باشد كه واي بر ما و واي بر شما.
دانشآموخته جامعهشناسي و عضو سازمان معلمان ايران